امور سیاسی پایگاه بسیج شهدای محراب
بصیرت نافذ اینجا کسی بیطرف نیست سندی برای تحقق آرمان های انقلاب حباب ترکید ! تغییر خط آتش دشمن ! خیال خام انتخابات افغانستان و مسائل پیرامونی آن انتظار مردم و دستورکار خبرگان اسرائیل در حلقه تنگ محاصره دایره قرمز
1- «فرقان» یکی از اسامی کتاب وحی الهی به معنای قوه تشخیص حق از باطل و به عبارتی دیگر «بصیرت» است. خداوند در قرآن کریم این قوه را خاص انسانهای مومن و پرهیزکار می داند و می فرماید: یا ایهاالذین آمنوا ان تتقواالله یجعل لکم فرقانا. اما برخی اوقات غبار فتنه آنچنان بالا می گیرد و مرزهای حق و باطل را در هم می آمیزد که تشخیص صواب از ناصواب و سره از ناسره آن قدر دشوار می شود که حتی انسانهای حق جو هم ممکن است راه را گم کنند و ناخواسته سر از ظلمت ناکجاآبادی درآورند که گاه بازگشتی هم برای آنان میسر نباشد.
واقعه کربلا از آن دسته حوادثی است که غبار فتنه چشمان خیلی ها را کور کرده بود. عرصه ای که گمراه کنندگان آگاه، باطل را آنچنان در لباس حقیقت عرضه کردند که امر بر طرفداران حق نیز مشتبه گردید. چنان که عمرسعد-لعنه الله علیه- برای آنکه مردم را تحریک کند، حکم قتل حضرت سیدالشهدا (ع) را که شریح قاضی مهر کرده بود در دست گرفته، مردم را دعوت به جنگ می کرد و فریاد می زد: یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری؛ ای سواران الهی سوار مرکب هایتان شوید که بهشت بر شما بشارت باد!
در آن میانه و در تندباد حوادث و نیرنگ ها، از خواص و عوام، آنان که خود را به صاحب بصیرت ناب و محور و معیار تشخیص سپردند و زیر بیرق حضرت سیدالشهدا(ع) جمع شدند، قدم در مسیر حق و رستگاری گذاشتند و آنان که در صف سپاه یزید درآمده و یا در خیل عظیم مردمانی قرار گرفتند که تشخیصشان «سکوت» بود و «ثارالله» را گذاشتند و گذشتند، هر دو گروه در صف دشمنان خدا پا نهاده و آخرت خود را فدای مردار بدبوی دنیا کردند.
خدا خود را گوش و چشم و زبان و دست «بنده صالح» خود می کند و می فرماید: کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به... من شنوایی او می شوم که با آن می شنود، بینایی او می شوم که با آن می بیند، زبان او می شوم که با آن حرف می زند، دست او می شوم که با آن قدرتمندانه آنچه می خواهد به دست می آورد. اگر او مرا بخواند اجابتش می کنم و اگر چیزی بخواهد به او عطا می کنم. وقتی اینچنین است، آیا حکم مردم زمانه امام حسین(ع) برای پیروی از امام معصوم و حجت خدا روی زمین معلوم نبود؟! آیا انسان، اگر مومن باشد، نباید قطب نمای دلش به سمت انگشت هدایت گر ولی خدا بگردد؟ اگر بندگی خدا را می کردند و بنده دنیا نمی شدند، شاید. اما آنان سعادت و اجر جاودانه را به جرینگ جرینگ های سکه ابن زیاد فروختند و ای کاش از دنیا چیزی نصیبشان می شد و از ولع و طمع ملک ری به اندک گندمی می رسیدند که نرسیدند!
2- غبار فتنه 88 فرو نشسته و تشخیص حق از باطل کار دشواری نیست، اما هنوز فتنه گران در فکر دسیسه اند و به هر بهانه ای بیانیه صادر کرده و بدن سیاسی همچو مرده اشان را هر از گاهی حرکتی می دهند که بگویند هنوز زنده اند!
آن روزها مثل روزهای قیام کربلا عده زیادی از عوام و خاص مردود شدند و قافیه را به بی بصیرتی خود باختند. آنان که گوش به ولی زمانه خود داده و زیر علم او ایستادند از مهلکه گمراهی و تباهی جان به در برده و آنان که به هر دلیل از راهبر و نشانه هدایت فاصله گرفتند، در قعر سیاهی این زاویه گم شدند، هر چند که خود را ره یافته پندارند.
امروز استراتژی دشمن عوض شده است. آنها قصد دارند باقیمانده جان و انرژی خود را- به ظاهر هم که شده- صرف منازعات سیاسی نکنند و با تغییر ادبیات تقلب در انتخابات و مسایلی از این دست، ادبیات «رفاه و قانون» را پیش گرفته و وارد مباحث اقتصادی شوند؛ چرا که وجهه سیاسی آنان به شدت ضعیف شده و در جامعه - حتی در بین خواص موافق آنان نیز- کسی برای اظهارات سیاسی اشان تره خرد نمی کند. بزرگانشان هم ظاهراً علاقه ای به بازسازی این وجهه ندارند. هرچند که به نظر می رسد دیگر قابلیت بازسازی و نوآرایی هم نداشته باشد.
در شرایطی که دولت اصولگرا قصد دارد قانون هدفمندی یارانه ها را عملیاتی کند، آنان با تبلیغات مسموم تلاش دارند علیه این تحول بزرگ اقتصادی، سیاه نمایی کرده و وضعیت را تیره و تار نشان دهند تا اعتماد مردم به کارگزاران خود را تا حد توان کم کنند. آنان با این کار قصد دارند هم از دولت مردمی اصولگرا به نوعی انتقام گرفته و هم فضای جامعه را - به زعم خودشان- به سویی بکشانند که بتوانند از این آب گل آلود، ماهی مراد خود را صید کنند.
سال آینده انتخابات مجلس شورای اسلامی را پیش رو خواهیم داشت. ظاهراً جریان فتنه و گروه های همخوان با آن، قصد دارند به هر نحو ممکن این فرصت را از دست ندهند. پیروزی حداقلی و در حد یک یا دو نفر هم برای آنها ارزش حیاتی دارد.
البته آنان خود خبر ندارند که سر در لاک بی خردی و تجاهل خود کرده اند و نمی دانند که دستشان برای مردم آگاه و صاحب بصیرت ایران اسلامی رو شده است.
مردم زمانه ما به حق از مردم زمانه حضرت سیدالشهدا(ع)، امیرالمومنین(ع) و رسول خدا(ص) نسبت به ولی زمانه خودشان بامعرفت تر و وفادار ترند. این روزها در آستانه 9 دی یادآور روز حماسه و تجلی باشکوه و پرصلابت حضور مردم مومن و پرهیزکاری بودیم که در سایه ایمان و تقوی، طبق وعده الهی، خداوند نور بصیرت را به آنان عطا نموده و استوار و پابرجا، پای ولی زمانه و آرمانهای انقلاب ایستادند و تومار بدخواهان و فتنه گران را درهم پیچیدند.
3- «یالیتنا کنا معکم» ورد زبان این شب ها و روزهای مردم خداجوی ایران است. می گویند و می گریند و آرزو می کنند که ای کاش در روز تنهایی و غریبی امامشان، آقا ابا عبدالله الحسین(ع) در کربلا می بودند و جانشان را فدای وجود مقدس آن حضرت می کردند.
امشب شب تاسوعای حسینی است. ذکر امشب عزاداران حضرت سیدالشهدا(ع)، قمر بنی هاشم(ع) است. همان میر علمداری که صاحب بصیرت ناب و نافذ بود. امام صادق(ع) در وصف آن حضرت می فرمایند: کان عمنا العباس بن علی نافذ البصیره، صلب الایمان... عموی ما عباس دارای بصیرتی نافذ و ایمانی محکم بود...
اینک قمر بنی هاشم، فرزند امیرالمومنین(ع) که وجود او، شمشیر آخته اش و علم در دستش مایه آرامش حرم حسین(ع) است، در مقابل خود می بیند که آل الله یک به یک در خون غلطیده اند. از سوی دیگر فریاد العطش فرزندان خیام ابی عبدالله را به گوش می شنود و در سویی دیگر تنهایی و غریبی برادر را نظاره می کند.
سینه فراخ عباس بن علی(ع) تنگ شده و طاقتش از کف رفته است. برای طلب اذن میدان نزد مولای خود می رود و به امر برادر روانه فرات می شود. ابوالفضل العباس در هوای گرم کربلا پس از جنگی تن به تن و خسته کننده با انبوه محافظین فرات، وارد شریعه می شود. داغی خورشید، گرمای زره آهنین، خستگی نبرد، لبهای عطشان و حالا فرات خنک! کاش قدری می نوشید و یا لااقل مشتی آب به صورت می زد تا هرم و داغی صورتش را به لختی از خنکای آب بسپارد، اما دل نورانی اش، عطش امام حسین(ع) و لب های ترک خورده کودکان آل الله را یاد کرد...
پر کرد مشک و پس کفی از آب برگرفت
می خواست تا که نوشد از آن آب خوشگوار
آمد به یادش از جگر تشنه حسین(ع)
چون اشک خویش ریخت زکف آب و شد سوار
بر خود خطاب کرد که ای نفس اندکی
آهسته تر که مانده حسین تشنه در قفا
روانه نخلستان شد و جمعی از تیره روزان عالم را روانه نار و حمیم کرد... تا «نوفل ازرق» ضربتی زد و دست راست سقای حسین(ع) را از تن جدا کرد؛
والله ان قطعتم یمینی
انی احامی ابدا عن دینی
عرش خدا لرزید. ملائکه به تب و تاب افتادند... تا آنجا که ماه آسمانی حسین(ع) با صورت بر زمین افتاد و صدا کرد: یا اخی یا حسین علیک منی السلام... به آرزوی خود رسید و سر بر دامان برادر جان داد... همه دیدند حسین(ع) با کمری خمیده از میان نخلستان به طرف خیمه عباس(ع) آمد و عمود خیمه را کشید که این خیمه دیگر صاحب ندارد...
محاسن به خون خضاب... سلام! صورت خاک آلود... سلام! پیکر برهنه و بی پیراهن... سلام! دندان خیزران خورده... سلام!... سرافراز نیزه... سلام! السلام علی الشّیب الخضیب. السلام علی الخدّ التّریب. اگر کشتند چرا آبش ندادند؟ جرمش چه بود مگر؟
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
گناه این جان گرامی که بر دوش پیامبر(ص) جای داشت چه بود؟ این سینه که پیامبر اعظم(ص) بارها بوییده و بوسیده بود، کدام گوهر را در خویش نهفته داشت که باید لگدکوب می شد؟ تن تشنه و سیصد جراحت؟! بگذار مرتضی مطهری که به خون خدا حسین(ع) اقتدا کرد، از این معمای شگفت راز بگشاید. «حسین بن علی(علیه السلام) یک روح بزرگ و یک روح مقدس است. اساسا روح که بزرگ شد، تن به زحمت می افتد. و روح که کوچک شد تن آسایش پیدا می کند. این خود یک حسابی است. ابن عباس ها بیایند و نهی کنند. مگر روح حسین اجازه می دهد؟... روح کوچک دنبال لقمه برای بدن می رود. روح کوچک دنبال پست و مقام می رود ولو با گرو گذاشتن ناموس... اما روح بزرگ به تن نان جو می خوراند، بعد هم بلندش می کند و می گوید شب زنده داری کن. روح بزرگ وقتی که کوچک ترین کوتاهی در وظیفه خودش می بیند، به تن می گوید این سر را توی این تنور ببر تا حرارت آن را حس کنی و دیگر در کار یتیمان و بیوه زنان کوتاهی نکن. روح بزرگ آرزو می کند که در راه هدف های الهی و هدف های بزرگ خودش کشته شود. فرقش شکافته می شود، خدا را شکر می کند. روح وقتی که بزرگ شد، خواه ناخواه باید در روز عاشورا 300 زخم به بدنش وارد شود. آن تنی که زیر سم اسب ها لگدمال می شود، جریمه یک روحیه بزرگ را می دهد، جریمه یک حماسه را می دهد، جریمه حق پرستی را می دهد، جریمه روح شهید را می دهد. از شعارهای روز عاشورای حسین علیه السلام یکی این است: الموت اولی من رکوب العار و العار اولی من دخول النار... شب تاسوعا که برای آخرین بار به او عرضه می دارند یا کشته شدن یا تسلیم، اظهار می دارد والله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افرّ فرار العبید. به خدا قسم که من هرگز نه دست ذلت به شما می دهم و نه مثل بردگان فرار می کنم» (حماسه حسینی، جلد 1، صفحات 143 و 144).
حسین آمد تا میزان و موازنه و شاخصی باشد در سنجش نسبت انسان با «جبر و اختیار»، «آزادی و مسئولیت» و «حق و تکلیف»...بهل حیرت زدگانی را که در خود این شاهین حق به تردید افتادند که از سر جبر به کربلا رفت یا به اختیار؟! حسین آمد تا درهم تنیدگی جبر و اختیار، آزادی و مسئولیت، و حق و تکلیف را با فدیه جان خویش نشان دهد. «و فدیناه بذبح عظیم». حسین این بار به فرمان خداوند، خود باید فدا می شد. «رضا بقضائک، تسلیما لامرک، لامعبود سواک یا غیاث المستغیثین». این آخرین شعار حضرت سیدالشهدا بود. اما نه از سر بی ارادگی. روح بزرگ او، این راه پرهزینه را از سر کرامت برگزیده بود که استدلال کرد «مثل من با مثل یزید بیعت نمی کند» و «چه قدر دور است از ما ذلت؟ خداوند ابا دارد که ما و رسولش و مؤمنان و دامن های پاکیزه، چنین ذلتی را بپذیریم.» انسان با کرامتی که به هدفمندی حیات ایمان دارد و سنگینی مسئولیت نهفته در آیه 36 سوره قیامت را باور کرده که «ایحسب الانسان أن یترک سدیً»- آیا انسان گمان کرده که مهمل و بی هدف رها شده است؟- مگر می تواند میان حق و باطل بی تفاوت بماند و بی طرفی و میانه روی! کند؟ سزاوار بود تراوش این شعار انسانی و فلسفه قیام عاشورا از جان گرامی حسین(ع) که «از زندگی جز به اندازه ته مانده جرعه آبی و پستی زیستن در چراگاهی کم بها و زیان بخش نمانده است. الا ترون انّ الحق لایعمل به و انّ الباطل لایتناهی عنه. آیا نمی بینید به حق عمل نمی شود و از باطل بازداشته نمی شود، «باید» و «سزاوار» است مؤمن آرزوی ملاقات پروردگار کند، که من مرگ را جز شهادت و زندگی با ستمگران را جز خواری و ذلت نمی بینم».
گفت وگویی درگرفت میان فرشتگان و حسین(ع) در میان راه مکه و کربلا. ماجرا را محدث قمی(ره) در منتهی الآمال نقل می کند که فرشتگان از امام خواستند به این سفر پرماجرا و بلا نرود یا از آنان یاری گیرد. دردانه خدا، همو که فرستاده پروردگار درباره اش فرموده بود «حسین منی و انا من حسین.احبّ الله من احبّ حسیناً»، می دانید با کدام استدلال فرشتگان را خاشع کرد که دست از التماس بشویند و راه بر کاروان کربلا بگشایند؟ فرمود «من اگر بمانم و رهسپار جهاد نشوم، این مردم را با که امتحان خواهند کرد و این گروه تبهکار باچه چیز به آزمون درآیند؟». قیامت برپا شد از آن روز. «و نضع الموازین القسط لیوم القیمه » (آیه 74 سوره انبیاء). میزان استوار شد. خدا باید گواهان و شاهدانی می گرفت. «ولیعلم الله الذین آمنوا و یتخذ منکم شهداء» (آیه 041 سوره آل عمران). و کدام حجت و شاهد، استوارتر از سیدالشهدا حسین؟!
گویا روز سخت احد بود دوباره، که به شایعه شهادت پیامبر(ص) سپاه از هم گسیخت و گریختند اشباه الرجال. و گویا این آیات ملامت آمیز که مرز ایمان و کفر را در روز احد آشکار ساخت، آنک در کربلا دوباره نازل می شد. «ولاتهنوا ولاتحزنوا و انتم الاعلون... سست نشوید و غم مخورید درحالی که شما برتر و پیروزید اگر مؤمن باشید. اگر جراحت و مصیبتی به شما رسید، شبیه آن به گروه دشمنان شما رسید. و این - فراز و فرود- روزگار را میان مردم می گردانیم تا خداوند مؤمنان را معلوم کند و از شما شاهدان و گواهانی بگیرد و خداوند ستمگران را دوست ندارد. و اینکه خداوند کسانی را که ایمان آورده اند جدا و پاکیزه کند و کافران را نابود سازد. آیا گمان می برید وارد بهشت می شوید درحالی که خداوند هنوز مجاهدان و صابران شما را معلوم نکرده است؟... محمد(ص) نیست مگر فرستاده خداوند که پیش از او فرستادگانی آمده اند، آیا اگر او کشته شود یا بمیرد شما به گذشته جاهلی خود برمی گردید؟ و هر کس دچار دگرگونی و عقبگرد شود، زیانی به خداوند نمی رساند... ]اجابت کنندگان خدا و رسول[ کسانی هستند که به آنها گفتند همانا مردم علیه شما جمع شده اند، پس بترسید اما- همین ماجرا- بر ایمان آنها افزود و گفتند خدا ما را کافی است و او وکیل نیکویی است... ای پیامبر آنها که به سوی کفر می شتابند تو را محزون نکنند، به یقین آنها هیچ زیانی به خداوند نمی رسانند و خداوند اراده کرده که هیچ بهره ای برای آنها در آخرت نگذارد... چنین نبود که خداوند مؤمنان را در آنچه شما هستید باقی بگذارد مگر اینکه خبیث از طیب و پاکیزه، متمایز و جدا شود.»
رستاخیز از کربلا برخاست، تا دیگر کسی نتواند گندم نمایی و جوفروشی کند. و قیامت از عاشورا قامت افراشت تا از آن پس کم فروشان و خیانت کنندگان و منافقان رسوای خلق شوند و عمر پسر «سعد ابی وقاص» نتواند چون پدر یکی به نعل و یکی به میخ زند، چندان که محمد پسر «اشعث بن قیس» و شمر. کربلا نه سقیفه بود و نه شورای شش نفره و نه صفین. ماجرای کربلا، زمینه ها و سینه ها را زیر و رو کرد تا در پهنه اختیار، اسرار پنهان فاش گردد. «اخرجت الارض اثقالها» شد و «حصّل مافی الصدور». دیگر نماز با علی و نهار با معاویه- بی طرفی و میانه روی!- و حکمیت امکان نداشت. بیندیش عمر سعد! شبی به تو مهلت داده ابن زیاد. راه ملک ری از کربلا می گذرد، از خون حسین! انتخاب کن! انسان چه قدر مجنون باشد که بشنود این سخن را «تو از گندم ری جز اندکی نمی خوری» و باز ریختن خون حسین را برگزیند! سعد ابی وقاص و عبیدالله بن زیادبن ابیه چه کردید با «عمر»؟! اما آن سوی میدان- چندی بعد- شب عاشورا که می رسد و امام امضا می کند که یارانی باوفاتر از یاران خویش ندیده و اجازه می دهد که رفتن را اختیار کنند و بروند، باز هم خداوند شاهدانی را برای روز قیامت می گیرد. عصاره کلام آنها این است؛ امیری حسین و نعم الامیر. بی«امام» سر به کدام وادی حیرت بگذاریم؟ و چنین ماندنی به چه می ارزد؟
شاها من ار به عرش رسانم سریر فضل
مملوک این جنابم و محتاج این درم
گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر
این مهر بر که افکنم، آن دل کجا برم
تزول الجبال و لاتزل! جان پدر، از علی(ع) در گوش گیر! کوه ها از جا جنبیدند، تو استوار و پابرجا بمان! بمان ای قبله کرامت کرام، اگرچه پایکوب لئامت لئام! فریاد کن تا ابد در گوش بزرگواران و عزتمندان «صبراً یا بنی الکرام فما الموت الا قنطره تعبر بکم عن البؤس والضراء الی الجنان الواسعه... شکیبا باشید ای فرزندان کرامت که شهادت نیست مگر پلی که شما را از مشکلات و سختی ها به وسعت بهشت و نعمت جاوید عبور می دهد.» مرگ که خوار و مقهور شد، انسان و جامعه انسانی «بنیان مرصوص» می شود، پرصلابت و نفوذناپذیر و این آغاز پیروزی است و گشایش افقی تازه و گسترده پیش چشم ناظران.
ایحسب الانسان ان یترک سدی. آیا انسان گمان می برد، مهمل و بی هدف رها شده است، آن هم پس از به گواهی گرفته شدن خون خدا حسین؟! می شود ملتی با روحی بزرگ را ترساند یا فریفت و به گذشته تیره و تار جاهلیت برگرداند؟ می شود با تربیت شدگان مکتب حسین(ع)، گندم نمایی و جوفروشی کرد؟ شدنی است با دشمنان حسین آمیختن و از یزیدیان روزگار مرحبا شنیدن و حرمت شکنان عاشورا را «مردان خداجو» نامیدن و با این همه کاریکاتوری وارونه از انقلاب و اصلاح و عاشورا ساختن؟! جهان تا این حد بی حساب و کتاب است؟! هیهات! ملتی وامدار شعار «سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولی لمن والاکم و عدو لمن عاداکم» محال است از روح تولا و تبرّا فاصله گیرد. مگر می شود فلسفه حیات چنین ملتی را مسخ کرد و به مسلخ برد؟ محبتی است حسین(ع) را در دل های مؤمنان که هرگز به سردی نگراید. ذکر دیروز و پریروز جوانان دانشجوی این ملت بود که در رثای استاد خود- شهید شاهد، مجید شهریاری- همنوای مولوی نوحه می خواندند «کجایید ای شهیدان خدایی- بلاجویان دشت کربلایی». ترور و تهمت و فتنه و فریب، با این جوانان ره به کجا تواند برد؟
باز هم کربلاست و باز هم عاشورا. السلام علی الشّیب الخضیب. السلام علی الخّد التریب. السلام علی البدن السّلیب... السلام علی الرأس المرفوع... سلام بر سر برافراشته... سلام بر حسین زینب و زهرا(س)...
این کشتی فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون شده گلگون حسین توست
این قالب تپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چندی پیش نمایندگان مجلس شورای اسلامی در جریان بررسی اولین ماده لایحه برنامه پنجم توسعه، دولت را موظف کردند تا با همکاری سایر قوا، الگوی توسعه اسلامی- ایرانی را تدوین و به مجلس ارائه دهند. این الگو باید مستلزم رشد و بالندگی انسانها بر مدار حق و عدالت و دستیابی به جامعه ای متکی بر ارزشهای اسلامی و انقلابی و تحقق شاخص های عدالت اجتماعی و اقتصادی باشد تا مبنای تهیه برنامه ششم توسعه و برنامه های بعدی قرار گیرد.
چهارشنبه شب گذشته اولین نشست نخبگان و برجستگان علمی کشور برای بررسی اندیشه های راهبردی در محضر رهبر معظم انقلاب برگزار شد. در این نشست رهبر فرزانه انقلاب الگوی یاد شده را «ریل گذاری» برای آینده کشور توصیف کرده و آن را سندی بالادستی برای همه اسناد برنامه ای و چشم اندازی کشور خواندند. ایشان 4 عرصه فکر، علم، زندگی و معنویت را برای طراحی الگوی پیشرفت ترسیم و بر انعطاف راهبردهای آن و ثبات اهداف تعریف شده، تاکید کردند.
واقعیت آن است که یکی از مشکلات اساسی ما در نظام برنامه ریزی به الگوی توسعه مربوط می شود که طی سالهای پس از پیروزی انقلاب عمدتا غیربومی، لیبرالیستی و مبتنی بر مکاتب سرمایه داری بوده است. همچنین در انقلابی که «انقلاب فرهنگی قرن» نام گرفته، بسیاری از آرمانهای بزرگی که در شریعت اسلام و به تبع آن در فرمایشات امام راحل(ره) و رهبری معظم انقلاب آمده در حد کلان و سطح آرمانی خود متوقف شده و هیچگاه تبدیل به اهداف عینی و عملیاتی نشده اند، لذا در نظام برنامه ریزی و تصمیم گیری نیز به عنوان یک شاخص مدنظر قرار نگرفته اند.
دهه چهارم انقلاب که دهه پیشرفت و عدالت نام گرفته باید محمل تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی قرار گیرد. این امر مستلزم طرح ریزی سازوکارهای راهبردی در قالب الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت است. الگویی که بایستی مبتنی بر ارزشهای اسلامی باشد.
تجربه 3 دهه مدیریت در کشور نشان می دهد که نیاز ما به این الگو یک نیاز جدی و ضروری است. آنچه تا به حال محوریت داشته برگرفته از مدل غربی توسعه بوده و حال ما نیازمند طراحی یک الگوی پیشرفت، مبتنی بر باورها و ارزشهای اسلامی و ایرانی خودمان هستیم. سطح معرفت شناسی ما و نگاهمان به انسان در فرهنگ اسلامی- ایرانی تفاوتهای جدی با فرهنگ غربی دارد. نگاه صرفا مادی به انسان در اومانیسم غربی باعث شده که آنها فقط به فکر توسعه زندگی دنیایی و مادی جوامع بشری باشند و نگاهی کاملا یک سویه را شاخص فکر و عمل خود قرار دهند. حال آنکه در نگاه اسلامی و فرهنگ ایرانی، الگوی مناسب الگوی پیشرفت همه جانبه در ابعاد مادی و معنوی زندگی انسانهاست. مدل غربی توسعه، انسان را حریص پرورش می دهد و او را وادار می کند تا برای رسیدن به منافع و کسب مادیات بیشتر، از هر راهی تلاش کند. اما اسلام با این مدل مخالف است و از نگاه «الدنیا مزرعه الآخره» زندگی دنیایی انسان را خدامحور و معطوف به زندگی جاودانه آخرت تعریف می نماید.
ریشه اختلافات ما با غرب در نگاه هستی شناسانه ماست. بنابراین بعد از انقلاب اسلامی و خدامحور خمینی کبیر(ره)، مدلهای غربی و لیبرالیستی، علیرغم آنکه در تدوین طرحها و برنامه ها، خواسته و ناخواسته ملاک و شاخص قرار گرفت، هیچگاه پاسخگوی نیازهای اساسی ما نبود.
حضرت آیت الله خامنه ای به این مساله مهم اشارات راهگشایی داشته اند. معظم له توجه به مساله «توحید» را در تدوین این الگو ضروری دانسته و می فرمایند؛ اگر توحید، اعتقاد به خدا و التزام به این اعتقاد، به بدنه زندگی بشر بسط داده شود، مشکلات جامعه بشری حل و راه پیشرفت حقیقی گشوده خواهد شد.
رهبر معظم انقلاب توجه به معاد و محاسبه اخروی را در الگوی پیشرفت، موجب منطقی شدن تحمل همه دشواریها و ترویج ایثار و از خودگذشتگی برشمرده و تاکید می کنند که این مفهوم اساسی و سرنوشت ساز باید در این الگو معنا یابد. ایشان محور بودن «انسان» در اسلام و فلسفه های مادی غرب را کاملا متفاوت از یکدیگر دانسته و خاطرنشان می کنند؛ هدف نهایی اسلام، رستگاری انسان است و در این نگاه همه مسائل از جمله عدالت،رفاه، امنیت و عبادت مقدمه یا اهداف میانی هستند و هدف اصلی این است که انسان سعادتمند شود.
به همین دلیل رهبرانقلاب از واژه «پیشرفت» به جای «توسعه» استفاده کردند. محور اصلی در توسعه بعد مادی زندگی انسان است. توسعه مانند پرنده ای است که فقط یک بال دارد. قادر به پرواز نیست و یا آنکه به هدف غایی و نهایی هرگز نخواهد رسید. اما بال دیگر، ابعاد معنوی زندگی بشری است که در کنار مادیات دنیایی 2 بال پرنده پیشرفت را شکل داده و انسان را به اوج آسمان رستگاری می رساند.
الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت باید به مثابه یک دست نامرئی، دستان ایرانی مسلمان را بگیرد و او را تا آستانه سعادت و نیکبختی هدایت کند.
حال که دست اندرکاران ماموریت تدوین و تهیه الگوی پیشرفت اسلامی-ایرانی را پیدا کرده اند، توجه به چند نکته کوتاه ضروری به نظر می رسد؛
1- باید از تمام ظرفیت علمی و پژوهشی کشور در دو عرصه حوزه و دانشگاه بهره برد تا سندی که به دست می آید همه نقطه نظرات کارساز و راهگشا را در خود داشته باشد.
2- پژوهشهای میدانی و به عبارتی مردمی لازمه کار شمرده شود. قرار است این الگو در خدمت پیشرفت و سعادت مردم باشد. اگر الگوی طراحی شده بهترین باشد، اما مردم با نگرشی که دارند راه دیگری برگزینند قطعاً اهداف مورد نظر محقق نخواهد شد.
3- این سند نباید در طول زمان و به دست دولتها تغییر ماهوی یابد. سند بدست آمده متعلق به دولت خاص و در زمان معین نیست و با تعویض دولتها نباید سلایق آن را دستخوش تغییر و تحول نماید.
4- این سند باید بتواند به بومی سازی و اسلامی سازی علوم- خصوصاً علوم انسانی- کمک نماید. در بخش علوم انسانی باید زمینه ای فراهم شود که انسان شناسی، جهان شناسی و معرفت شناسی بومی شده و با بازنگری اساسی مجدداً به صورت اسلامی و ایرانی تعریف و تدوین شود.
5- شاید مهمترین آفت یک چنین کارهای بزرگی، برخورد «شعاری» با آن است. متاسفانه تجربه های ناخوشایند از برخوردهای این چنینی و ابتر ماندن این قبیل کارهای بزرگ، کم شمار نیستند. گاه دیده شده که مسئولان و متولیان امر با تکرار سخنان رهبرمعظم انقلاب، بدون آنکه نقشه قابل اعتنایی برای نیل به آن هدف ترسیم کرده و به اجرا بگذارند، باعث شده اند تا هدف واقعی و نتایج عملی آن آرام آرام به بوته فراموشی سپرده شود.
همچنین باید مراقب بود تا این امر مهم و سرنوشت ساز در چنبره بازی های سیاسی گرفتار نشده و در چارچوب حزب و جناح محصور و مصادره به مطلوب نشود.
51 سال تا افق ایران 1404 فرصت باقی است. اگر دست بجنبانیم و به فکر باشیم، فرصت بسیار مغتنم و کارسازی است و اگر دست روی دست بگذاریم و تحقق کارهای بزرگ را مشمول مرور زمان کنیم، این 51 سال هم مثل 5 سال گذشته به سرعت سپری می شود. یادمان باشد؛ زمان هیچگاه به عقب بازنمی گردد.
جمعه گذشته نهمین نشست بررسی دوره ای و جهانی حقوق بشر در ژنو برگزار شد که طی آن وضعیت حقوق بشر در آمریکا مورد بحث و بررسی قرار گرفت و دولت این کشور با انتقادات فراوان و مستدلی درباره نقض حقوق بشر روبرو شد.
شورای حقوق بشر یک سازمان بین المللی دولتی است که براساس قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل در سال 2006 و در راستای مراقبت از حقوق بشر تاسیس شده است. آن زمان آمریکا و رژیم صهیونیستی به تاسیس این شورا رای منفی دادند و تا پایان ریاست جمهوری جرج بوش نیز ایالات متحده نامزد عضویت در شورا نشد. شورای حقوق بشر در پنجمین نشست خود در 28 خرداد 1386 و با اجماع اعضا، رویه ای دایمی به نام «بررسی دوره ای و جهانی حقوق بشر» (UPR) را بنیان گذاشت که در چارچوب آن، وضعیت حقوق بشر تمام کشورها به ترتیب و در دوره های مشخص مورد بررسی قرار می گیرد.
در نشست روز جمعه UPR نمایندگان بسیاری از کشورها از جمله کوبا، سوئیس، روسیه، ونزوئلا و جمهوری اسلامی ایران از دولت آمریکا به دلیل نقض آشکار حقوق بشر به شدت انتقاد کردند و از آمریکا خواستند به کنوانسیون های بین المللی چون حقوق کودک، حقوق زنان، حقوق مهاجرین، سازمان بین المللی کار، میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ملحق شود.
در این نشست همچنین سفیر سوئیس در سازمان ملل خواست که دولت آمریکا به وعده اش درباره تعطیلی زندان گوانتانامو عمل نماید. علیرغم وعده انتخاباتی که اوباما چند سال پیش مبنی بر تعطیلی این زندان داد، هنوز اقدامی در این رابطه صورت نگرفته و بیش از 140 نفر در آن به بدترین شکل محبوس بوده و شکنجه می شوند.
ونزوئلا خواستار محاکمه شکنجه گران آمریکایی شد. کوبا از جنایات جنگی و کشتار غیرنظامیان به دست نظامیان آمریکایی حرف زد و روسیه نیز نقض حقوق بشر توسط آمریکا در طول جنگ های عراق و افغانستان را بسیار نفرت انگیز خواند.
از سوی دیگر مقامات آمریکایی انتقادات مطرح شده در این نشست را رد کردند. مشاور حقوقی وزارت خارجه آمریکا مدعی شد؛ اجازه بدهید بدون هیچ تردیدی اعلام کنم که آمریکا هیچکس را شکنجه نکرده و نخواهد کرد! مقامات کاخ سفید بعد از نشست جمعه مدعی شده اند مساله نقض حقوق بشر در آمریکا به خودشان مربوط است!
این در حالی است که اسناد موجود و مشاهدات در زندانهای گوانتانامو، بگرام و ابوغریب حاکی از خوی وحشی گری آمریکایی ها و شکنجه زندانیان به بدترین شکل ممکن است.
وزارت خارجه آمریکا بطور سالانه گزارش مفصلی درباره وضعیت حقوق بشر در بیشتر کشورهای جهان منتشر می کند که در آن به بهبود و یا بدتر شدن وضعیت حقوق بشر در کشورها می پردازد. با اسناد و شواهدی که طی سالهای اخیر برملا شده، حالا دیگر خود آمریکایی ها هم می دانند که نقض حقوق بشر در این کشور وسعت و عمق فاجعه آمیزی یافته است.کاخ سفید با مقصر جلوه دادن کشورهای دیگر در این زمینه به عنوان ابزاری سیاسی، بهره برداری کرده و تلاش می کند تا از این طریق سرپوشی بر بی عدالتی های خود بگذارد. تنها موردی که طی سالهای اخیر یک مقام رسمی آمریکایی اعتراف به نقض حقوق بشر در این کشور کرده، از زبان کاندولیزا رایس- وزیر سابق خارجه آمریکا- شنیده شده که یک بار، آن هم تحت فشار و انتقادات شدید محافل گوناگون سیاسی و حقوقی، هنگام ارائه گزارش سالانه حقوق بشر وزارت خارجه، به وجود نقض حقوق بشر در آمریکا اشاره می کند.
حقیقت آن است که نقض حقوق بشر در آمریکا به امروز و دیروز برنمی گردد. پایه ظهور آمریکای جدید بر کشتار سرخ پوستان بومی این منطقه و نادیده گرفتن ابتدایی ترین حقوق بشر برای ساکنان اولیه این سرزمین، بنا نهاده شده است. نظام برده داری و نژادپرستی علیه سیاه پوستان این کشور، دوره ای ننگین در سابقه آمریکاست که هیچگاه از حافظه تاریخ پاک نمی شود. اما ظلم، تعدی و بی عدالتی آمریکایی ها بعد از واقعه خودساخته 11سپتامبر شکل دیگر و البته علنی تری به خود گرفت. آنان پس از آن حادثه با بهره گیری از پوشش مبارزه با تروریسم توانستند رکورد بی سابقه ای از نقض حقوق بشر -خصوصا در خارج از مرزهای خود- به جای بگذارند.
بعد از 11سپتامبر، پدیده حقوق بشر، آلت دست کاخ سفید در جهت تامین منافع خود شد، بطوری که این مقوله به عنوان یک استراتژی مهم برای آمریکایی ها به منظور انجام پروژه های سلطه جویانه و اشغالگرانه در نقاط مختلف دنیا، از جمله خاورمیانه شد.
سیاست های ظالمانه آمریکا، بالاخره صدای رئیس سازمان عفو بین الملل را درآورد. وی در سال 1384 با ارائه گزارشی درباره نقض حقوق بشر از سوی آمریکایی ها این چنین موضع می گیرد؛ سیاست های آمریکا در مبارزه با تروریسم جهانی و تلاش برای ایجاد امنیت، به دور از هرگونه اصول است و نقض حقوق بشر در داخل و هتک این حقوق و نیز چشم پوشی از نقض حقوق بشر در خارج، همچون استفاده از قدرت بی رویه در هر زمان و مکان، ضررهای جبران ناپذیری به عدالت و آزادی در جهان وارد ساخته و جهان را به محل امن و خطرناک تری نسبت به سابق تبدیل کرده است. سیاست های آمریکا برای محقق ساختن امنیت به دور از هرگونه آینده نگری است.
مساله زندانهای مخفی آمریکا بعد از حادثه 11سپتامبر به شکل جدی تری دنبال شد. نیروهای امنیتی و پلیس آمریکا هرکس را اراده می کردند به بهانه فعالیت تروریستی بازداشت کرده و به صورت محرمانه به دهلیزهای مخوف این زندانهای مخفی منتقل می کردند. چندی پیش یکی از اعضای سازمان دیده بان حقوق بشر با فاش کردن نقش سیا و FBI در دستگیری و حمل مظنونین به بازداشتگاههای پنهان در گفت وگو با روزنامه تاگس اشپیگل، چاپ آلمان می گوید: این زندانیان برای زمان نامشخص در زندانها مورد بازجویی قرار گرفته و مورد شکنجه واقع شده اند. مامورین سیا از فنونی استفاده می کنند که نام آن را «روش های بازجویی توسعه یافته» گذاشته اند، اما در واقع شکنجه است. وی تخمین می زند که هم اکنون آمریکا در زندانهای مخفی خود در خارج کشور بیش از 27هزار زندانی داشته باشد.
یکی از اساسی ترین وعده های انتخاباتی اوباما، تعطیلی زندان گوانتانامو و بطور رسمی پایان دادن به شکنجه در زندانهای تحت امر آمریکا بود. اما بعد از پیروزی در کنار کمرنگ شدن سراب «تغییر» این وعده ها هم به باد فراموشی سپرده شد. یکی از قضات دادستانی فدرال آمریکا می گوید: با وجود اینکه تداوم فعالیت زندانهای سری سیا توسط افکار عمومی، رسانه های جهان و حتی برخی از مردم و مقامات آمریکایی کاملا رد شده و بدنامی بسیاری برای دولت ایالات متحده به بار آورده است، امّا دولت اوباما قصدی برای تعطیلی این زندانها ندارد. زندانهایی که اکنون در سراسر جهان وجود دارد. افراد به آنجا برده و پس از مدت نامعلومی ناپدید می شوند!
طبق ماده 7 اعلامیه جهانی حقوق بشر، هیچکس را نمی توان مورد آزار و شکنجه و یا مجازات های ظالمانه و خلاف انسانی قرار داد. اما دولت آمریکا با نقض صریح و مکرر حقوق بشر خصوصا بعد از 11سپتامبر و اشغال عراق و افغانستان، هزاران نفر را به بهانه اینکه مظنون به اقدامات تروریستی هستند دستگیر و روانه زندانهای مخفی خود کرد؛ عده زیادی که هیچکس از سرنوشت آنان خبر ندارد و معلوم نیست که تا به حال از زیر شکنجه های قرون وسطایی و نوظهور نظامیان آمریکایی زنده بیرون آمده باشند.
نیویورک تایمز در شماره چهارشنبه 29 ژوئن 2005 مقاله ای به قلم «آرلی اشمیت» استاد جامعه شناس دانشگاه برکلی کالیفرنیا در مورد اسرای کودک در بازداشتگاههای آمریکا در عراق و افغانستان به چاپ رساند. وی در قسمتی از مقاله اش به گزارش « سیمور هرش» اشاره می کند و در آن از یادداشتی که اندکی بعد از اشغال عراق برای رامسفلد -وزیر وقت دفاع آمریکا- ارسال شده بود نام می برد که حاوی یک آمار تکان دهنده است؛ 800 تا 900 نوجوان 13 تا 15ساله در بازداشتگاههای آمریکا اسیر بوده اند.
بعد از شکست اوباما در انتخابات اخیر میان دوره ای کنگره و پیروزی جمهوری خواهان، وی روز گذشته سفر 10روزه خود را به آسیا آغاز کرده است. پیش از آنکه رئیس جمهور آمریکا نیویورک را به مقصد هند ترک کند، هزاران نفر از فعالان حقوق بشر در اعتراض به این سفر مقابل مقر سازمان ملل تجمع کرده و علیه سیاست های اوباما شعار دادند. مردم هند روز گذشته نیز در تظاهرات گسترده ای نسبت به حضور رئیس جمهور آمریکا در کشورشان اعتراض کردند. گزارش های رسیده حاکی از آن است که مردم اندونزی نیز در آستانه سفر اوباما به کشورشان تظاهرات گسترده ای را در اعتراض به این سفر آغاز کرده اند.
این روزها جدای از اقتصاد ورشکسته و بیمار آمریکا و مشکلات داخلی که مردم این کشور را مقابل سردمداران کاخ سفید قرار داده، بواسطه موج بیداری که ریشه در ملتهای مسلمان داشته و برخاسته از انقلاب بزرگ اسلامی ایران است، آمریکا دیگر هیچ جایگاه و منزلتی بین ملتهای جهان ندارد.
حباب ترکید ! آمریکایی که روزگاری خود را متولی حقوق بشر در جهان می دانست و داعیه دفاع از حقوق بشر این کشور گوش فلک را کر کرده بود و اساسا چیزی به نام « شورای حقوق بشر» را قبول نداشت و خود را محک و میزان این میدان قلمداد می کرد، این روزها در بخشی از رویه و وظیفه ادواری همان شورا (UPR) به خاطر نقض پیوسته حقوق بشر به شدت مورد انتقاد قرارمی گیرد.آمریکا به ابرقدرتی پوشالین بدل شده که دیگر هیچکس از هیبت مترسک گونه آن نمی ترسد.
فردا هفدهمین جشنواره مطبوعات و خبرگزاریهای سراسر کشور پایان می پذیرد. این اتفاق فرهنگی یکی از مناسب ترین فرصت هایی است که طی آن مطبوعات کشور می توانند با مخاطبین خود برخورد چهره به چهره داشته و بازتاب عملکرد یکساله خود را به نوعی محک بزنند. هم اکنون از 3930 نشریه و روزنامه ای که مجوز فعالیت دارند، 3134 نشریه در حال انتشار است، که به نظر می رسد آمار قابل توجهی باشد.
در جهان امروز زندگی بدون رسانه امری غیرممکن می نماید چرا که یکی از ابزارهای مهم و کارساز در عرصه «فرهنگ سازی» رسانه ها بوده و از آنجا که فرهنگ جزو ضروریات انکارناپذیر زندگی بشری است، لذا زندگی، آن هم بدون رسانه به نظر نمی رسد امکان پذیر باشد.
زمانی که مطبوعات به عنوان اولین رسانه ارتباط جمعی پا به عرصه وجود گذاشتند از اینترنت و ماهواره و سایر رسانه های ارتباطی خبری نبود. با این وجود، امروز علیرغم تمام ابزارهای پیشرفته ارتباطات جمعی، نشریات و روزنامه ها همچنان جایگاه خود را به عنوان یک رسانه تعیین کننده و نقش آفرین در توسعه فرهنگی جوامع امروزی حفظ کرده اند.
در توسعه فرهنگی باید بتوان راهبردهای لازم برای کشف و شکوفایی عناصر تاثیرگذار در فرهنگ جامعه را مورد شناسایی و تقویت قرار داد. مطبوعات، به ویژه روزنامه ها به طور حتم یکی از سودمندترین، فراوان ترین و در عین حال ارزان ترین ابزار برای ارتقای سطح آگاهی جامعه و توسعه فرهنگ به شمار می آیند. تمامی پدیده های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نیازمند یک بستر فرهنگی مناسب هستند. به عنوان مثال این روزها که اقتصاد کشورمان در شرف یک جراحی بزرگ بوده و طرح هدفمندی یارانه ها قرار است تا چندی دیگر عملیاتی شود، قطعا پیش از هر چیز نیازمند مولفه های فرهنگی برای اجرای این طرح است. مطبوعات و رسانه ها در ایجاد بستر مناسب و مورد نیاز نقش کلیدی دارند و این مهم بر کسی پوشیده نیست.
«فرهنگ» و «رسانه» با هم ارتباطی دوسویه دارند. رسانه ها خود زاییده فرهنگ اند و از سوی دیگر تاثیر بسزایی در شکل بخشی به مولفه های فرهنگی جامعه ایفا می کنند. به همین دلیل مطبوعات و سایر رسانه ها می توانند نقش تعیین کننده ای در گسترش، اشاعه، مبادله و حتی هجوم فرهنگی داشته و زمینه های رشد و بالندگی و یا سقوط فرهنگی جامعه را مهیا نمایند.
در میان وسایل ارتباط جمعی، مطبوعات جایگاه ویژه ای دارند، چرا که به لحاظ ماندگاری، در دسترس بودن، تنوع مطالب و محتوای ارائه شده و همین طور ارزان بودن، به عنوان مخاطب، تمام گروهها و طبقات مختلف جامعه را شامل شده و در نتیجه سطح وسیعی از اجتماع را دربر گرفته و بر افکار عمومی تاثیر می گذارند. اعتماد و اطمینان مردم نیز به مطبوعات در بسیاری از موارد بیشتر از سایر رسانه هاست که حاصل این ارتباط دوسویه، شکل گیری و تنویر افکار عمومی است و یقینا تاثیر بسیاری بر فرهنگ عمومی جامعه دارد.
انقلاب اسلامی، انقلابی برای «اصلاح فرهنگ» بود. فرهنگ همواره دغدغه انقلاب و مردم بوده و آنان تنها راه برون رفت از نابسامانی ها را در گرو توسعه فرهنگ کشور می دانند.
طی سالهای اخیر هشدارهای مکرر رهبر معظم انقلاب در عرصه تهاجم و شبیخون فرهنگی و جنگ نرم علیه آرمانهای بلند انقلاب و نظام اسلامی و نقش کلیدی که مطبوعات در این بین برعهده دارند، بارها در جامعه منتشر شده است، اما متاسفانه هنوز برنامه جامعی برای توسعه فرهنگی به عنوان یک هدف تعریف شده، مدون نشده و اگر برنامه ای در این راستا صورت می گیرد بیشتر یک «اتفاق» آن هم مقطعی و به شکلی تزیینی است.
چندین سال گذشته و هنوز نقشه جامع فرهنگی کشور از آب و گل درنیامده است. با وجود اذعان همه مسئولان فرهنگی و رسانه ای کشور به اهمیت نقش و کارکرد مطبوعات و رسانه ها، متاسفانه درباره ارائه نقشه جامع رسانه ای کشور مرتب امروز و فردا می شود.
در این میان نیز نباید از شیطنت هایی که برخی مطبوعات علیه نظام و فعالیت های دولت اصولگرا می کنند، به راحتی عبور کرد. شاید امروز اطلاق «پایگاه دشمن» به برخی از سایتهای معاند با نظام و انقلاب که متاسفانه بعضا نام و رنگ و لعاب فریبنده هم دارند، دقیق تر باشد. امروز بیش از 6 هزار سایت اینترنتی علیه مبانی انقلاب و ارکان نظام در حال شایعه سازی و سمپاشی هستند، آیا نباید طی سالهای اخیر به سامان رساندن و تدوین نظام جامع رسانه ای کشور به عنوان یکی از اولویت های فوری و ضروری برای متولیان امر شناخته می شد؟!
در عرصه مطبوعات هم همین طور. اگر امروز برخی از نشریات و روزنامه هایی که وابستگی آنان به جریان فتنه و اصلاح طلبان فتنه جو اظهرمن الشمس است، قدری سکوت کرده و لب به دندان گزیده اند، به معنای آن نیست که دیگر پایگاه دشمن نیستند. پایگاه دشمن گاه شرایط را مهیا می بیند و با تمام قوا به جنگ با حق برمی خیزد و گاه ترجیح می دهد خط آتش و حمله را به پایگاهی دیگر بسپارد. همان اتفاقی که امروز در فضای سایبر ایجاد شده و برخی سایت ها، سنگرهای کمین دشمن شده اند.
چرا باید در فضایی که قانون و یا نظارتی بر ایجاد این قبیل سایت ها وجود ندارد، آنها یک شبه و قارچ گونه سر از لاک دشمنی با انقلاب و مردم برآورند و سم مهلک بی اعتمادی به نظام را به بخشی از بدنه جامعه تزریق کنند. آنگاه عده ای رصد کنند و هیئتی نظارت و بعد بخواهند سایت متخلف را فیلتر کنند و بهانه ای بشود برای آنها که بر طبل سانسور و عدم آزادی بیان و... بکوبند؟! مضافا اینکه تعطیلی و یا فیلتر سایت های معاند اگرچه یکی از راه کارهای منطقی و پذیرفته شده در تمامی کشورهاست ولی، معلوم نیست از این طریق بتوان اثر سمی که به جامعه وارد کرده اند را به طور کامل از بین برد. فیلترینگ لازم است اما خاصیت بازدارندگی دارد و گاه نوشداروی پس از مرگ سهراب می شود! پیش از اینها باید قانونی مدون باشد و نظارتی موثر و مستمر که بصورت فعالیتی پیشگیرانه اساسا اجازه و امکان ظهور و بروز به معاندین ندهد.
آقا از سفر قم برگشته اند، اما هنوز حال و هوا و طعم شیرین استقبال بی نظیر و حضور چشمگیر مردم این دیار و عاشقان انقلاب و رهبری در روح و کام دل ملت ایران تازه است. مردم خود بهترین پاسخ را به سمپاشی پایگاههای دشمن می دهند.
مردم بارها و بارها وفاداری و جانبازی خود را برای تحقق آرمانهای امام و رهبری و اهداف والای نظام و انقلاب نشان داده اند، اما بدانیم این، نه باعث کوتاهی دشمن از دسیسه های نو و طرحهای جدید می شود و نه رافع مسئولیت متولیان فرهنگی کشور در این باره می گردد.
در این تردیدی نیست که حوادث سال 88 مناسبات و مرزهای جامعه سیاسی ایران را به نحو اساسی دگرگون کرده است. «سیاست داخلی» در ایران اکنون هیچ شباهتی به آنچه مثلا در اواخر سال 87 می شد دید، ندارد. چهره هایی از میدان به در شده اند، چهره های جدیدی ظهور کرده اند و برخی گروه ها و احزاب اگرچه همان موقع هم تلاش می کردند نقش اپوزیسیون درون نظام را بازی کنند ولی حالا دیگر رسما به جرگه ضد انقلاب پیوسته اند و ولو به صد زبان ادعا کنند هنوز خود را بخشی از نظام می دانند نظام به اندازه کافی حجت و بینه دارد که این ادعا را از آنها نپذیرد. مهم تر از همه اینها اما تحولات گفتمانی است که درون جامعه سیاسی ایران رخ داده است. واضح است که گفتمان سیاسی در ایران هم تفاوت هایی اساسی با زمان آغاز مبارزات انتخاباتی سال 88 کرده است. در اینجا منظور از گفتمان مجموعه مفاهیم (یعنی اصطلاحات و کلماتی که سیاستمداران برای بیان مقاصد خود آنها را به کار می گیرند)، گزاره ها (به معنای ترکیب مفاهیم با یکدیگر و تولید الگوهایی برای فعالیت سیاسی) و شکل های استدلال (یعنی شیوه ای که گروه های سیاسی از خود دفاع یا دیگران را با آن نقد می کنند) در بر می گیرد.
در سیاست داخلی ایران، اکنون اصطلاحاتی به کار می رود که عمری طولانی ندارد اما چنان جا افتاده که گویی سالها به کار برده می شده است. مثلا اصطلاح فتنه را در نظر بگیرید. تا پیش از حوادث سال 88 این اصطلاح، واژه ای با درونمایه دینی-تاریخی بود که اغلب برای توصیف وضعیتی در گذشته یا وضعیت هایی محتمل در آینده -که احتمال وقوعشان بسیار ضعیف است- به کار برده می شد که تشخیص حق از باطل در آن بسیار دشوار است. اکنون اما اصطلاح فتنه مستقیما توصیفی است از عمل واقعی و مستمر یک جریان سیاسی خاص که هر روز مصداق هایی جدید پیدا می کند. اصلاح وحدت هم مورد جالبی است. تا پیش از حوادث سال 88 وحدت یک ارزش اجتماعی و سیاسی تلقی می شد که باید برای وقوع آن تلاش کرد و تلقی رایج این بود که در هر حال امری پسندیده است. در حالی که در اوضاع و احوال کنونی روشن است که لااقل در میان بخش هایی از جامعه سیاسی، وحدت معنایی جز نادیده گرفتن جرائم و جنایات جماعتی خاص و باز کردن دوباره راه برای ورود آنها به ساخت سیاسی کشور ندارد. نمونه هایی از این دست فراوان می توان آورد (و در جای خود باید این بحث را تدقیق کرد) اما نتیجه بحث مهم تر از محتوای آن است و آن نتیجه این است که این روند آشفته سازی گفتمانی فضای سیاسی، یک پروژه است نه یک پروسه؛ به این معنا که این روند برنامه ریزی شده واز جانب محافل و جریان های خاصی هدایت می شود و مخاطبانی خاص را هم هدف گرفته است.
به دلایلی که این نوشته جای بحث از آنها نیست، اصلی ترین جریانی که محتمل است قربانی این روند باشد یا به عبارت بهتر جریانی که طراحان این پروژه تلفات گرفتن از آن را هدف خود قرار داده، همان جریانی است که اصولگرایی خوانده می شود و در حدود 6 سال گذشته بیش از هر گروه و گفتمان سیاسی دیگری مورد اقبال و محل رجوع مردم بوده است. در واقع کاملا بجا و دقیق است اگر بگوییم پروژه ای جدید برای ضربه زدن به هویت و پرچمی به نام اصولگرایی آغاز شده که هر روز از روزنی جدید و با شکل و ادبیاتی خاص ظاهر می شود اما اهداف آن در همه موارد یکسان است. این نوشته تلاش می کند اهداف کلان خفته در پس این پروژه را که ماه ها رصد شده اجمالا فهرست کند. دلایلی وجود دارد که نشان می دهد برخی اتاق فکر خاص در داخل و خارج کشور تصمیم گرفته اند با طراحی یک پروژه ویژه،- به زعم خود- ایجاد شکاف در میان اصولگرایان را دنبال کنند. رئوس این پروژه اجمالا چنین است:
اول- جنگ قدرت. این پروژه بر آن استوار است که افکار عمومی در یک بازه زمانی طولانی -که بتوان آن را نشان دهنده یک رویه دانست نه یک اتفاق- این پیام را دریافت کند که اصولگرایان برای به دست آوردن سهمی بیشتر از کیک قدرت حاضرند با یکدیگر به مثابه دشمن برخورد کنند و از به کار بردن هیچ ابزار و روشی برای حذف یا ضربه زدن به هم ابا ندارند. یکی از روش های اجرای این پروژه آن است که کسانی دوستان اصولگرای خود را به صرف یک یا چند خطا به خروج از دایره اصولگرایی متهم کنند.
دوم- محور دوم پروژه ای که جریان اصولگرا را هدف خود قرار داده، ایجاد بحران ارزشی دراین جریان است. اصولگرایی تا امروز بر مبانی استوار بوده که همه حاضران در این خیمه تصور می کرده اند اجمالا درک روشنی از آن دارند. اسلام، امام، انقلاب و رهبری رئوس آن مبانی را تشکیل می داده است. حال تصور کنید موجی آغاز شود که می گوید این ارزش ها از ابتدا درست فهمیده نشده و باید در فهمی که عموما از آنها وجود دارد تجدید نظر کرد. این تجدید نظرطلبی جدید از جمله می تواند به این منجر شود که ارتباط گیری با خرده فرهنگ های خاص با این استدلال که آنها تا امروز بیهوده مورد بی مهری قرار گرفته اند و همه اصولگرا هستند مگر اینکه خلاف آن ثابت شود، جایگزین ارتباط با توده های مردم مومن و انقلابی شود. مرحله بعدی می تواند این باشد که ادبیات لازم برای جذب این خرده فرهنگ ها تبدیل به ادبیات غالب شود و جای ادبیات استاندارد اصولگرایی را بگیرد.
سوم- محور سوم این پروژه که می توان دید دشمن سعی می کند اصولگرایان را به سمت آن سوق دهد، جایگزین کردن گفتمان و برنامه خدمت با گفتمان ها و برنامه های دیگر است. تا آنجا که به توده های مردم مربوط می شود مهم ترین عامل گرایش آنها به اصولگرایان و ایستادگی بر موضع خود درباره آنها این بوده است که این جریان ثابت کرد دولت خادم مردم است. درگیر شدن با ویژه خواران و مراعات نکردن آنها به هیچ قیمت و در مقابل قائل شدن این حق برای مردم که بر خادمان خود سخت بگیرند و از آنها انتظارات و توقعات بزرگ داشته باشند، فضایی است که دولت اصولگرا در این کشور به آن عینیت بخشید. حال تصور کنید این گفتمان تبدیل به گفتمانی شود که در آن خدمت به مردم به هدفی درجه 2 و 3 تبدیل شده و جای آن را نوعی پز روشنفکری گرفته که نه اصل و نسبش معلوم است و نه اساسا جدی گرفته می شود. آن وقت است که مردم مومن احساس خواهند کرد برخی افراد کار به دست، برای نظام ارزشی آنها و توقع و تعریفی که از«مسئول مطلوب» دارند احترامی قائل نیستند.
چهارم- محور بعدی آن است که جریان اصولگرا ولو اندکی نسبت به اصلی ترین و مهم ترین عامل انسجام و قوت خود یعنی تبعیت محض و بی چون چرا در تصمیم و تحلیل از رهبری، و مقدم داشتن امر ولی بر خواست و تشخیص خود کاهلی کند. یکی از مهم ترین درس هایی که دشمن از فتنه 88 آموخته این است که اگر بتواند در این فرایند یعنی فرایند تبعیت از ولایت اختلال ایجاد کند خواهد توانست در صف متحد و یکپارچه ملت شکاف بیندازد.
مجموعه اهداف یاد شده را می توان در تحرک آشکار و پنهان دشمن مشاهده کرد بنابراین بدیهی است که اصولگرایان مانند همیشه با دقت و بصیرت می توانند نقشه شوم دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنها را ناکام و عقیم بگذارند که خوشبختانه شواهد موجود حکایت از این بصیرت دارد.
دومین انتخابات مجلس قانونگذاری افغانستان روز شنبه در نزدیک به 5000 حوزه رأی گیری برگزار شد. خبرها بیانگر آن است که از مجموع حدود 5/11 میلیون نفر واجد شرایط رأی در این کشور بین 41 تا 42 درصد در انتخابات شرکت کرده اند که با توجه به مجموعه شرایط همسایه شرقی ما یک مشارکت قابل قبول به حساب می آید. درخصوص این انتخابات نکات زیر قابل ملاحظه می باشند:
1- در اولین انتخابات مجلس افغانستان که 5 سال پیش برگزار گردید، نزدیک به 54 درصد واجدین شرایط رأی شرکت کردند اما با وجود آنکه امروزه شرایط امنیتی در مجموع از بهبود حکایت می کند، مشارکت مردم با کاهش توام بوده است که این موضوع دلایل خاص خود را دارد. در این انتخابات ما شاهد افزایش ناامنی ها در روز رأی گیری بودیم تعداد عملیات های تروریستی به 20مورد و تعداد کشته شده های آن ها به 10 نفر رسید این در حالی بود که در انتخابات 5 سال پیش، روز انتخابات از امنیت بیشتری برخوردار بود. نکته دیگر در کاهش شمار رأی دهندگان- به نسبت جمعیت موجود در این کشور- این بود که کمیسیون انتخابات مهاجرین بازگشته به وطن خود که تعداد آنان به حدود 5/2 میلیون نفر می رسد را به حساب نیاورد و از توزیع کارت انتخابات بین آنان اجتناب کرد این در حالی بود که اکثریت مهاجرین علاقه مند به شرکت در انتخابات بود ند.
2- در انتخابات گذشته 17 میلیون کارت توزیع گردید در حالیکه در این انتخابات تعداد کارت های انتخابات به 12 میلیون تقلیل یافت این موضوع البته به مفهوم کاهش علاقه به مشارکت نیست چرا که در آن دوره هم عدد مشارکت کنندگان کمی بیشتر از 10 میلیون نفر بود و حال آنکه در این انتخابات 12 میلیون کارت توزیع شد و عدد مشارکت کنندگان به حدود 11 میلیون نفر رسید. باید اضافه کرد که به دلیل آنکه تنها حدود 40 درصد از مردم افغانستان دارای شناسنامه اند، کمیسیون برگزاری انتخابات با صدور کارت های شناسایی مقدمات شرکت مردم در انتخابات را فراهم کرد. این کارت ها در عین حال برای مصارف دیگر مثل دریافت کمک و آذوقه هم استفاده می شود و به همین دلیل دریافت کارت الزاماً به معنای شرکت فرد در انتخابات نیست.
3- از 6000 حوزه رأی گیری، انتخابات تنها در 5000 حوزه رأی گیری برگزار شد و این به آن معناست که در 17درصد شهرها و روستاها امکان برگزاری انتخابات وجود نداشته است. در این میان میزان مشارکت مردان بیش از زنان بوده و میزان مشارکت ولایات هزاره، تاجیک و شیعیان بیش از پشتونها بوده است تا جائی که گفته می شود 40درصد پشتونها و 50 درصد غیرپشتونها در انتخابات شرکت کرده اند این در حالی است که پشتونها به تنهایی 40 درصد از جمعیت حدود 28 میلیونی افغانستان را بخود اختصاص داده اند.
4-در این انتخابات همه گروههای افغانی موضع شرکت داشته اند اما بعضی فعال تر بوده و بعضی دیگر ترجیح داده اند ضمن حفظ موضع اپوزیسیونی بطور غیررسمی در انتخابات شرکت داشته باشند در این بین غیرپشتونها موضع یکپارچه ای مبتنی بر مشارکت و پذیرش نتیجه آراء داشته اند. شورای علمای افغانستان- ترکیبی از روحانیون هزاره، شیعه و تاجیک- با صدور بیانیه ای مردم را به شرکت فعال دعوت کرد و هرگونه اقدام تقلب آمیز نظیر فروختن رأی خود را حرام اعلام کردند.
اما پشتونها در قالب های مختلف عمل کردند گروههایی از آنان- نظیر حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار- افراد شاخص خود را بعنوان کاندیدا معرفی کرده اند، بعضی از مقامات دولتی پشتون کاندیدا شده اند، بعضی از شخصیت های درجه2 و درجه 3 طالبان هم کاندیدا شده اند اما طالبان و بعضی از احزاب قدیمی پشتون بطور ظاهری انتخابات را تحریم کرده و در شرایط اشغال کشور، غیرقابل قبول ارزیابی کرده اند ولی واقعیت این است که در میان حدود 2400 کاندیدای انتخابات حدود 1300 نفر از پشتونها دیده می شوند که این به معنای برخورد دوگانه آنان می باشد. با این وصف می توان گفت برای اولین بار پشتونها، تاجیک ها، هزاره ها، شیعیان و ازبک ها استفاده از شیوه رأی گیری را قبول کرده و برای استفاده از آن به رقابت با یکدیگر پرداخته اند. این یک علامت مثبت به حساب می آید.
5-در این انتخابات برخلاف انتخابات 5 سال پیش، آرایش انتخاباتی بیش از آنکه دارای هویت حزبی باشد دارای هویت صنفی است. بعنوان مثال در این انتخابات ما شاهد ظهور لیست هایی ذیل عناوین «جامعه تجّار»، «جامعه دانشگاهیان»، «جامعه نویسندگان» و... هستیم که تا حد زیادی خالی از تعصبات حزبی است آنها در عین حال روی یک نکته تاکید دارند و آن قبول فرایند سیاسی و پذیرش دولتی بر خاسته از آراء مردم است که در متن خود به معنای قبول کرزای و پذیرش همکاری سیاسی با وی می باشد بر همین اساس بعضی از تحلیلگران سیاسی معتقدند این فرایند، ساخته دست دولت کرزای، به قصد فایق آمدن بر مخالفان پشتون و هزاره طراحی شده است. نکته دیگر در این انتخابات، «جوان گرایی» است تعداد کاندیداهای جوان و غیرمشهور به نسبت انتخابات 5 سال قبل فزونی گرفته و می توان گفت نسل دوم و سوم تا حد زیادی به آرامی جایگزین نسل اول شده است این نیز می تواند به قوام مکانیسم رأی بیانجامد و از حجم درگیری ها بکاهد.
6- در انتخابات دو روز پیش چند عامل مهم در فرایند انتخابات اثرگذار بوده اند و به کاهش مشارکت مردم انجامیده اند. قبل از ورود به این بحث باید گفت که بیش از 17 میلیون نفر از جمعیت 28 میلیونی افغانستان واجد واقعی شرایط رأی هستند ولی از آنجا که بنا به دلایلی امکان حضور همه واجدین شرایط پای صندوق وجود ندارد، واجدین شرایط به کسانی اطلاق می شود که کارت شناسایی دریافت کرده اند یعنی امکان حضور در انتخابات را دارند؛ بر این اساس عدد5/11 میلیون نفر عدد غیر واقعی واجدین شرایط رأی می باشد که روی آن تاکید می شود. اما عوامل اثرگذار بر کاهش مشارکت افغان ها عبارتند از:
الف-پایدار نبودن امنیت و نارضایتی که در سطح عموم از مشکلات امنیتی وجود دارد و به یأس مردم از ساز و کارهای کنونی انجامیده است ب:ذهنیت بخش زیادی از مردم نسبت به انتخابات منفی است و آنان معتقدند رأی گیری بصورت صوری برگزار می شود و آمریکایی ها هرکسی را که بخواهند بعنوان پیروز معرفی می نمایند ج:روستایی بودن اکثریت جمعیت افغانستان و پراکنده بودن آنان و عدم وجود ساز و کارمناسب برای مشارکت دادن آنان در همان حال بیسوادی اکثریت مردم و فرهنگ خاصی که درباره عدم مشارکت زنان در فعالیت های اجتماعی وجود دارد، کاهش مشارکت را در پی داشته است در عین حال باید اضافه کرد در این انتخابات موضع سران پشتون چندان روشن نبود و این نوعی ابهام را در ایالات جنوبی و شرقی افغانستان به وجود آورد.
7- از قرائن و شواهد برمی آید که با وجود عوامل واگرا که انگیزه های مشارکت را کاهش داده است در اکثر مناطق متعلق به هزاره ها، تاجیکها و شیعیان میزان مشارکت جویان از آنچه پیش بینی می شد بیشتر بوده است به گونه ای در حوزه هایی نظیر غرب کابل، شهرک جبرئیل در ولایت هرات، شهر غزنه که اکثریت جمعیت آنها را شیعیان تشکیل می دهند در ساعت 10 صبح یعنی دو ساعت پس از آغاز رأی گیری با فقدان تعرفه رأی مواجه شده اند و علیرغم درخواست های مکرر برگه آراء به این مناطق نرسیده و عملاً انتخابات در ساعت 10 صبح پایان یافته تلقی شده است. در مجموع میزان مشارکت در 9 استان که شیعیان، هزاره ها و تاجیکها در آنان اکثریت بوده اند روند مناسب تری داشته است.
8- از نظر اداره رأی گیری، در این انتخابات «کمیسیون ملی انتخابات» روند مقبول تری داشته به گونه ای که دو روز پس از پایان رأی گیری، خدشه ای به کار آنان وارد نشده است و حال آنکه در انتخابات های گذشته، اشکالات و انتقادات از همان روز رای گیری آغاز می شد این می تواند نشانه ای از بلوغ سیاسی در جامعه نخبگان و عناصر برگزار کننده تلقی شود. یادآور می شود که علاوه بر کمیسیون انتخابات، کمیسیون رسیدگی به شکایات هم مرکب از مسئولان افغانی و غیرافغانی در فرایند رای گیری حضور دارند.
9- در این انتخابات موضع پاکستان و دستگاه اطلاعاتی آن (i.s.i) تا حدی توام با پذیرش نقش مثبت بود. درانتخابات های گذشته پاکستان و i.s.i مکمل نقش و موضع طالبان بودند ولی از قرار معلوم در این انتخابات آنان در چارچوب توافقات اجلاس کابل - که در روز 29 تیرماه 89 با حضور هیات های حدود 60 کشور جهان برگزار شد- کمک به فرایندسیاسی افغانستان را پذیرفته اند و ظاهراً به پشتونها برای مشارکت فعال در انتخابات فشارهایی وارد کرده اند.
10- موضع جمهوری اسلامی ایران از زمان آغاز فرایند سیاسی (2004م) از ثبات برخوردار بوده است. ایران اگرچه با هرگونه حضور اشغالگرانه نیروهای ناتو و... در افغانستان مخالفت کرده و مقاومت در برابر این نیروها را حق طبیعی مردم مظلوم افغانستان دانسته است ولی آن را نافی حضور فعال مردم این کشور در صحنه انتخاب و حق رأی ندانسته است بلکه آن را یکی از راهکارهای کلیدی-در کنار مقاومت- برای آزادسازی افغانستان از اشغال تلقی کرده است از این رو موضع جمهوری اسلامی همواره دعوت به مشارکت بیشتر مردم در انتخابات بوده و بر این اساس با دولت کابل و احزاب مختلف افغانی همکاری کرده است.
اما با این وجود متاسفانه صداو سیمای جمهوری اسلامی ایران در روز برگزاری انتخابات، بیش از اخبار خود انتخابات، اخبار انفجارها و اتفاقات منفی را پوشش داد که احیاناً حداقل در بخشی از مخاطبان تلقی نادرستی از موضع ایران نسبت به انتخابات افغانستان به وجود آورد و حال آنکه ایران ضمن محکوم کردن حوادث تروریستی همواره از حضور فعال مردم این کشور در انتخابات جانبداری کرده است.
11- در این انتخابات حدود 5/2 میلیون آواره افغانی مستقر در پاکستان و ایران در انتخابات حضور نداشتند البته آنان درگذشته هم نادیده گرفته شدند. حتی آن دسته از افغان هایی که به موطن خود بازگشته اند از حق مشارکت محروم شده اند آیا این یک انتخاب افغانی است یا آنکه آمریکایی ها و کمیسیون انتخابات آنان که به تایید سرفرماندهی نظامی آمریکا رسیده است حضور مهاجرین فعلی و سابق- که تعداد آنان از 5 میلیون نفر تجاوز می کند- را یک خطر ارزیابی کرده اند. این موضوعی است که به کنکاش بیشتر نیاز دارد.
امروز و فردا- 23 و 24 شهریورماه- هشتمین اجلاس رسمی مجلس خبرگان رهبری در تهران برگزار می شود و مطابق معمول در این اجلاس هم علاوه بر دستور کار اصلی، چند برنامه جانبی دیگر نیز پیش بینی شده است.
یکی از این برنامه های جانبی که در پاره ای از موارد به دلیل اهمیت آن می تواند بخشی از متن اصلی تلقی شود، دعوت از برخی شخصیت های برجسته کشور برای سخنرانی پیرامون بااهمیت ترین مسائل روز است. چرا که نمایندگان محترم مجلس خبرگان رهبری با توجه به مسئولیت خطیر و تعیین کننده ای که بر عهده دارند نمی توانند و نباید از جزئیات مسایل مهم و سرنوشت ساز داخلی و خارجی بی خبر باشند مخصوصا آن که این روزها هزاران رسانه فارسی زبان به تحریف واقعیت ها مشغولند و شماری از جریانات داخلی نیز در همخوانی با دشمنان بیرونی و یا به علت حب و بغض های حزبی و گروهی به این توهمات و دروغ پردازی ها دامن می زنند. بنابراین ، اگرچه بسیاری از اعضای محترم مجلس خبرگان رهبری علاوه بر نمایندگی خبرگان، مسئولیت های مهم دیگری نیز بر عهده دارند و به تناسب حضور در این مسئولیت ها از بااهمیت ترین اخبار و گزارش های بعضا طبقه بندی شده و سری دور نیستند ولی نیاز یاد شده کماکان به قوت خود باقی است، چرا که، از یکسو، این موقعیت برای تمامی اعضای محترم مجلس خبرگان فراهم نیست و از سوی دیگر نباید و نمی توان از نقش خناسان در القای توهم و دروغ پراکنی غافل بود. مخصوصا آن که متاسفانه شماری از این خناسان به هر علت- از جمله، سابقه دوستی دیرینه و یا روابط خویشاوندی- می توانند موفق به کسب اعتماد و جلب اطمینان برخی از آقایان شوند که در مواردی شاهد این اتفاق تلخ و آسیب رسان بوده ایم و لغزش کسانی را که لغزیدن آنان کمتر قابل انتظار بود، به چشم دیده ایم.
با توجه به نکته فوق و نیاز مورد اشاره و مخصوصا با در نظر گرفتن مسئولیت خطیر و جایگاه تعیین کننده نمایندگان محترم مجلس خبرگان رهبری، اطلاع دقیق و مستند آنان از فتنه 88 یکی از نیازهای منطقی و ضروری است که باید در صدر دستور کار اجلاس خبرگان جای داده شود. چرا که فتنه 88 به گواهی اسناد و شواهد غیرقابل تردید، موجودیت نظام جمهوری اسلامی ایران را نشانه رفته بود و سران و عوامل اصلی آن در نقش ستون پنجم مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس به صحنه آمده بودند. بنابراین، اگر «رهبری نظام» اصلی ترین موضوع و دستورکار اجلاس های خبرگان است -که هست- و اگر فلسفه وجودی تشکیل مجلس خبرگان رهبری در این «موضوع» خلاصه می شود- که می شود- بررسی دقیق، مستند و همراه با جزئیات فتنه 88 بایستی اصلی ترین دستورکار اجلاس جاری مجلس خبرگان رهبری باشد. ضرورت این بررسی و آگاهی اعضای محترم خبرگان رهبری از فتنه ای که به تخاصم آشکار با اسلام، انقلاب، امام(ره)، رهبری، نظام و در یک کلمه موجودیت جمهوری اسلامی ایران طراحی شده و به صحنه آمده بود، با هیچ توضیح و توجیهی قابل انکار نیست.
انتظار آن بود که مجلس خبرگان رهبری در اولین اجلاس رسمی خود پس از آغاز فتنه به این موضوع ضروری بپردازد که متاسفانه و در کمال ناباوری و تعجب مردم یعنی موکلان خود، از کنار آن عبور کرد و اکنون با توجه به آشکار شدن ابعاد دیگری از فتنه یاد شده و سوءبرداشت برخی از خواص که رفوزگی شماری از آنان را در پی داشت، دیگر کمترین بی توجهی به این مسئله حیاتی قابل پذیرش نیست.
امروزه تمامی اسناد و شواهد موجود به وضوح نشان می دهند که فتنه 88 برخلاف آنچه که فتنه گران در آغاز فتنه و برای سرپوش نهادن بر مقصود اصلی خود ادعا می کردند علیه رئیس جمهور و دولت آقای احمدی نژاد طراحی نشده بود بلکه موجودیت نظام، رهبری، اسلامیت و جمهوریت آن را نشانه رفته بود. بنابراین چگونه و با کدام توجیه منطقی می توان در اجلاس خبرگان رهبری از بررسی و بحث پیرامون آن صرفنظر کرد و ابعاد مستند و تکان دهنده موجود درباره وطن فروشی، خیانت و جنایت ستون پنجم دشمن بیرونی را برای نمایندگان محترم مجلس خبرگان ناگفته گذاشت؟!
ممکن است گفته شود که طرح این مسائل در اجلاس مجلس خبرگان رهبری، به اختلافات دامن می زند! که باید گفت؛ این دیدگاه غیرمنطقی ترین دیدگاه ممکن درباره موضوع یاد شده است، چرا که؛
الف: فتنه 88 به گواهی اسناد و شواهد موجود علیه تمامیت اسلام و انقلاب و نظام بود یعنی در یک سوی آن نظام جمهوری اسلامی ایران و در سوی دیگر، مثلث آمریکا، انگلیس و اسرائیل به تخاصم در مقابل هم ایستاده بودند، بنابراین اختلافی اگر هست- که هست و باید باشد- میان توده های مردم طرفدار نظام و دشمنان بیرونی آنهاست و ربطی به اختلافات داخلی ندارد.
ب: سران و عوامل اصلی فتنه بخشی از ابواب جمعی دشمنان بیرونی هستند از این روی نه فقط اختلاف بلکه ضدیت آشکار و بی پرده با آنها در ادامه دشمنی و اختلاف با آمریکا، انگلیس و اسرائیل و دنباله های داخلی آنها، تلقی می شود که اگر وجود نداشته باشد، تأسف آور است. بنابراین به بهانه دامن زدن به اختلافات! آنهم اختلاف با دشمنان تابلودار نمی توان از اطلاع رسانی درباره فتنه 88 طفره رفت، بلکه وجود این مرزبندی و اختلاف با ستون پنجم دشمن ضروری و مصداق روشن «تبری» نیز هست.
ج: اگر هنوز هم کسانی پیدا می شوند که در وطن فروشی سران و عوامل اصلی فتنه و پیروی بی کم و کاست آنان از فرمول بارها اعلام شده دشمن تردید دارند که به یقین در میان اعضای محترم مجلس خبرگان رهبری با توجه به شخصیت علمی آنان وجود چنین تردیدی بسیار بعید به نظر می رسد، چاره کار آن است که ابعاد فتنه به طور مستند و همراه با شواهد غیرقابل انکار به اطلاع آنان برسد و این، دقیقاً همان نکته مورد نظر یادداشت پیش روی است.
د: اختلافی که مذموم و ناپسند است و نباید به آن دامن زد، اختلاف نظرها و تفاوت سلیقه میان مسئولان نظام، قوای سه گانه و یا این دستگاه با آن دستگاه رسمی در درون نظام است که بسیار عادی و طبیعی است اگرچه متأسفانه در پاره ای موارد از دامن زدن به اینگونه اختلافات پرهیز جدی نمی شود!
هـ : متأسفانه و با عرض پوزش باید گفت؛ برخی از مسائل مورد بحث در جلسات خبرگان رهبری رابطه چندانی با دستور کار اصلی این مجلس ندارد و یا دستکم این که با دستورکار اصلی فاصله زیادی دارد. ضرورت طرح شماری از این موضوعات را اگرچه به طور کلی نمی توان نفی کرد ولی در حالی که پای مسائل با اهمیت تر و موضوعات قابل بررسی و تعیین کننده دیگری در میان است، اولویت دادن به طرح مسائل مورد اشاره و موضوعات بی رابطه یا کم رابطه با دستور کار اصلی مجلس محترم خبرگان، چندان قابل دفاع نیست.
و بالاخره، با این امید که نمایندگان محترم خبرگان رهبری، بررسی همه جانبه و مستند فتنه 88 را در دستور کار اجلاس قرار دهند. لازم است به اطلاع هیئت رئیسه محترم مجلس خبرگان برسانیم کیهان آمادگی کامل خود را به منظور همکاری و کمک در ارائه اسناد و شواهد غیرقابل انکار برای اثبات وطن فروشی، خیانت و جنایت سران و عوامل اصلی فتنه اعلام می دارد.
«مبارزه ما علیه فلسطینی ها مبارزه ای از پیش باخته است، از همان آغاز روز انتفاضه- زمستان سال 1366- این مبارزه شکست خورده بود و بطور حتم باعث از بین رفتن ما می شود از این رو من به شهروندان اسرائیلی ساکن در شهرک های کرانه باختری و شهر قدس می گویم سریعتر منازل خود را ترک کنید و به عمق اسرائیل در سرزمین های 48 بروید.»
این بخشی از سخنان پروفسور «وان کلیفیلد» از چهره های شاخص رژیم صهیونیستی است. وی کسی است که بعد از فروپاشی بلوک شرق و تحت تاثیر ادعای آمریکایی ها مبنی بر اینکه جهان در قرن 21تک قطبی و تحت سیطره آمریکاست، پیشنهاد کرد که اسرائیل باید همه اعراب ساکن اسرائیل را در یک روز قتل عام کند و یک شوک زودگذر بین المللی را پذیرا شود ولی برای همیشه خود را از شر اعراب مسلمان رها کند. موضع و اندرز امروز کلیفیلد به خوبی وضعیت بحرانی رژیم صهیونیستی و چشم انداز آینده آنان را به تصویر می کشد.
تردید نسبت به آینده و نگرانی توام با وحشت در همه اجزای رفتار و تاکتیک های اسرائیل قابل مشاهده است و از این رو می توان با قاطعیت گفت، اینک رژیم صهیونیستی امروز را برای زنده ماندن سپری می کند در حالیکه امیدی به «فردا» ندارد. موارد زیر می تواند بخشی از مستندات و استشهادات این چشم انداز تلقی شوند:
1-نتانیاهو دو روز پیش در آغاز دور جدید مذاکرات سازش در واشنگتن رو به باراک اوباما و محمود عباس کرد و گفت: «مشروعیت و امنیت باید دو پایه اصلی مذاکرات واشنگتن باشد» عبارت نخست وزیر رژیم غاصب درباره امنیت مفهوم بود ولی درباره مشروعیت کمی ابهام داشت از این رو خانم کلینتون به کمک نتانیاهو آمد وگفت «حماس هم باید به جرگه مذاکرات بپیوندد.» در واقع اسرائیلی ها از یک سو می دانند که این مذاکرات گرهی را از مشکلات عظیم رژیم تل آویو باز نمی کند چرا که گم شده اسرائیل -یعنی امنیت که براساس آن به مذاکرات مادرید و اسلو تن داد- با امضای آقای عباس و تایید اوباما، ملک عبدالله و حسنی مبارک پیدا نمی شود، امنیت اسرائیل از سوی مردمی-در فلسطین و کشورهای مسلمان- تهدید می شود که امضاکنندگان بیانیه واشنگتن هیچ جایگاهی در میان آنان ندارند. در واقع نتانیاهو با پیش کشیدن موضوع مشروعیت و امنیت می خواهد بگوید اسرائیل ناچار است راه خود را برود و حضور او در میزگرد واشنگتن یک انتخاب- بخوانید استراتژی- نیست. انتخاب واقعی اسرائیل تلاش برای تامین امنیت از طریق مواجهه - نظامی و سیاسی- با کسانی است که با روش هایی شرافتمندانه امنیت و آینده اسرائیل را سلب کرده اند. با این وصف می توان با قاطعیت و بدون تردید گفت که در روند منازعه اسرائیلی- اسلامی، حرکت استراتژیک در اختیار کسانی است که به یک اندازه اسرائیل، حکومت خودگردان، حکومت های مصر و اردن را نامشروع می دانند.
2- روند جمعیتی در درون سرزمین های اشغالی 1948 بیانگر آن است که در وضع فعلی نسبت جمعیت عرب به جمعیت یهودی اگرچه با برتری یهودی ها توام است ولی رشد جمعیتی 7/4عرب نسبت به رشد جمعیتی 2/1 یهودی روند را طی کمتر از یک دهه به نفع فلسطینی ها و به ضرر اسرائیلی ها تغییر می دهد. اینک جمعیت عرب فلسطینی ساکن در سرزمین های 1948از مرز 5/1میلیون نفر فراتر رفته است. این اعراب که «اعراب اسرائیلی» خوانده می شوند از حق رای برخوردارند و در یک فرایند انتخاباتی می توانند در آینده دولت را به نفع خود تغییر بدهند. جمعیت عرب سرزمین های 1948 یک دغدغه مهم امنیتی برای رژیم تل آویو به حساب می آید بر همین اساس یک عضو عالی رتبه ارتش اسرائیل- سرلشکر دایان- می گوید: «توازن جمعیت تا چند سال دیگر در داخل فلسطین به نفع اعراب تغییر می کند و ما در خوشبینانه ترین حالت شاهد یک تغییر و تحولاتی همانند آفریقای جنوبی در فلسطین خواهیم بود». براساس همین ابراز نگرانی شدید، نتانیاهو در مذاکرات واشنگتن اصرار دارد که موضوع اسرائیلی کردن همه 78درصد سرزمین های 1948 را به ثبت برساند. اسرائیل حداقل دو دهه است که اخراج عرب های ساکن سرزمین های 48 را مد نظر دارد ولی هیچگاه نتوانسته است به آن دست یازد. امروز هم اسرائیلی کردن شمال و مرکز فلسطین یک درخواست است که اسرائیل از آن حرف می زند اما آیا اسرائیلی ها واقعا جرات دست زدن به آن را دارند؟ در واقع اسرائیل در شرایط ضعیفی قرار دارد و جرات ورود به یک بازی پرمناقشه را ندارد. اگر این رژیم بخواهد موج تازه ای از آوارگی فلسطینی ها را آغاز کند اولین سؤال این است که این یک فرایند مسالمت آمیز نخواهد بود. ثانیا نه در فلسطین و نه در کشورهای همجوار امکان انتقال نزدیک به یک میلیون و نیم جمعیت و حتی ثلث آنان وجود ندارد پس برای این جمعیت چاره ای جز «مقاومت به هرقیمت» وجود ندارد و این یعنی تن دادن رژیم صهیونیستی به یک انتفاضه بسیار بزرگ در شهرهای تل آویو، حیفا، نهاریا، صفه و دهها شهر دیگر! کاملا واضح است که رژیم صهیونیستی هرگز یارای چنین ریسکی را ندارد. این ریسکی است که به فلسطینی های ساکن در اراضی فلسطین- یعنی 5/5میلیون جمعیت- اجازه می دهد تا در یک اقدام هماهنگ، استراتژی محو اسرائیل را عملیاتی نمایند. پس می توان با قاطعیت گفت که استراتژی عاری سازی سرزمین های 48 از اعراب که مقامات مختلف اسرائیلی از آن حرف می زنند، به هیچ وجه عملی نیست.
3- راهپیمایی های بزرگ جهان اسلام- بخصوص تظاهرات عظیم روز قدس- که هر سال گسترش بیشتری پیدا می کند بخوبی نشان می دهد که سررشته فلسطین دیگر در دست چهار شخصیت وابسته عربی نیست. اینک این جهان اسلام است که برای آزادی کامل فلسطین و محو سازشکاران خیز برداشته است. جالب این است که اینک 31سال از نامگذاری جمعه آخر ماه مبارک رمضان به «روز قدس» می گذرد و جمعیت شرکت کننده هر سال بیشتر شده است و حال آنکه صهیونیست ها و آمریکایی ها گمان می کردند به زودی مسلمانان این گونه اقدامات را بی نتیجه دیده و کنار می کشند. حالا این حضور، اقداماتی نظیر راه اندازی کاروان های دریایی و زمینی برای شکستن محاصره غزه را در پی داشته است. این همه در حالی است که حامیان غربی رژیم صهیونیستی- و بطور خاص دولت های آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان- قادر نیستند به گرمی گذشته از این رژیم حمایت کنند. در واقع به میزان تردیدی که غربی ها پیدا کرده اند، امت اسلام برای رهایی فلسطین راسخ تر شده است.
4- هیچ چیزی به اندازه اقدامات 10سال اخیر رهبران تل آویو به اسرائیل ضربه نزده است، اسرائیل در سالهای 2000 و 2005 از لبنان و غزه گریخت بدون آنکه بتواند پیش بینی کند که چه پیش می آید، اسرائیل که رفته بود در سال 2006 هوس کرد که به لبنان بازگردد بدون آنکه آمادگی لازم را داشته باشد، اسرائیل پایان جنگ 33 روزه را پذیرفت بدون آنکه تکلیف بعدی خود را در مواجهه با حزب الله بداند، اسرائیل سال 2008 به غزه بازگشت بدون آنکه از میزان توانایی حماس و جهاد در مقاومت اطلاع داشته باشد، اسرائیل 22روز بعد توقف جنگ را پذیرفت و از غزه رفت، بدون آنکه برنامه جدیدی در مواجهه با حماس داشته باشد، تل آویو غزه را محاصره کرد و 4سال آن را ادامه داد بدون آنکه قادر به پیش بینی تاثیر این محاصره در افکار عمومی باشد. رژیم صهیونیستی با ابتکار بین المللی شکست محاصره غزه- کاروان آزادی- برخورد خونین نظامی کرد بدون آنکه بداند تیرهای او به سمت خود کمانه می کند. مقامات تل آویو از سال 2000 دچار اقدامات عجولانه، بی برنامه و غیراستراتژیک بوده اند و البته هر اقدام آنان تاثیری استراتژیک و درازمدت را در پی داشته است. «اسرائیل امروز» برخلاف «اسرائیل دهه های 50، 60 و 70میلادی» مملو از اشتباه است و از این رو می توان آن را به ورطه هایی کشاند و به آن ضربات پی درپی وارد کرد. نتانیاهو ثابت کرده است که از یک دهم عقل نصرالله و هنیه هم برخوردار نیست. در این 10سال هرچه این دو حکیمانه تصمیم گرفته اند، نتانیاهو و... احمقانه رفتار کرده اند.
رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر دانشجویان و نخبگان کشور با ایشان ضمن تاکید بر اینکه دانشگاه آماج خیلی از توطئه های دشمن است خطاب به دانشجویان گفتند: «دشمن، شما دانشجویان را در دایره قرمز گذاشته، مشخصتان کرده. اصلاً خیلی از برنامه ها برای لغزاندن و منحرف کردن شما است. برای بی خیال کردن شما نسبت به سرنوشت کشور و مصالح انقلاب.»
بدون تردید دانشگاه ها به عنوان قلب تپنده جامعه، منشأ بسیاری از تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بوده اند. سقوط و یا پیشرفت بسیاری از جوامع، ارتباطی تام با وضع دانشگاه های آن کشور داشته است. اگر دانشگاه خودباوری و دشمن ستیزی را سرلوحه کار خود قرار دهد و آگاهی، آزاداندیشی، بینش صحیح و بصیرت را راهنمای مسیر خود نماید، به موازات آن، جامعه نیز چنین گرایشی خواهد یافت.
موقعیت سیاسی و فرهنگی ایران در منطقه و جهان به گونه ای است که قدرتهای سلطه جوی جهانی، هرگونه پیشرفت و اعتلای نظام اسلامی را در تضاد با منافع خود می دانند از این رو با طرحها و سناریوهای مختلف سعی دارند تا منافع استکباری خود را با موانعی که در مسیر توسعه ایران قرار می دهند، تامین نمایند. دانشگاه ها با توجه به موقعیت، پتانسیل و اثرگذاری خود، همواره بیش از هر نهاد دیگری مطمع نظر دشمن و دنباله های داخلی آنان بوده است.
حضرت امام(ره) به این نکته اشاره داشته و می فرمایند: «بالاترین چیزی که دشمنان کشورهای مستضعف و کشور اسلامی انگشت رویش گذاشته اند،دانشگاه است. برای اینکه آنها خوب می دانند که اگر دانشگاه در خدمت آنها باشد، یعنی همه کشور در خدمت آنهاست. دانشگاه است که امور کشور را اداره می کند. دانشگاه است که نسل آینده و حاضر را تربیت می کند و اگر چنانچه دانشگاه در اختیار چپاولگرهای شرق و غرب باشد، کشور نیز در اختیار آنهاست.»
اگر چه در کشور و نظام اسلامی قدری دور از ذهن است که دانشجو و جریانات دانشجویی خود خواسته در مسیر دشمن قرار گیرند اما باید اذعان داشت که جدای از صحنه گردانان داخلی توطئه های دشمن که دانسته دست دوستی با آنان داده اند، عده ای نیز ناخواسته و از روی ناآگاهی و عدم بصیرت لازم در دام آنان گرفتار می شوند.
دشمن به عنوان «گروه هدف» دور دانشگاه و دانشجو را دایره قرمز کشیده و در نقشه تهاجم خود آنان را مشخص کرده است. شاید بازپرداخت راه های نفوذ دشمن به دانشگاه و مجامع دانشجویی بتواند قدری بر هوشیاری در این زمینه بیفزاید؛
یکی از مسیرهای نفوذ «تشکل های منتقد و ناراضی» است. طبعاً «انتقاد» و «عدم رضایت» در جاهایی با هم اختلاف دارند، اما از آنجا که گاه به واسطه جوانی و شور جوانی دانشجویان، مرزهای این دو درهم می آمیزد به آن از یک منظر می نگریم. در مجامع دانشگاهی، جریانات و تشکل های منتقد و بعضاً ناراضی وجود دارد. دانشجوی آزاداندیش معمولاً در قبال بی عدالتی آرام نمی نشیند و مسئولان جامعه را مورد پرسش قرار می دهد. ملاحظه ای که از سوی دانشجو باید صورت پذیرد آن است که بین «انتقاد و پرسش» و «معارضه» باید تفاوت قائل شود. رهبر معظم انقلاب در دیدار مورد اشاره در این باره تاکید می کنند که؛ جریان و جنبش دانشجویی نباید تصور کند «معارضه» با دستگاه ها جزو وظایف اوست بلکه آنچه مهم است طرح سؤال و مطالبه پاسخ از مسئولان ذیربط است.
متأسفانه در بسیاری از موارد بین انتقاد و تعارض خلط مبحث می شود، هم از سوی دانشجویان و هم از سوی برخی مسئولین. گاه دانشجوی «منتقد» در قامت یک معترض ظاهر می شود و در طرف مقابل گاه مسئولان ذیربط هر انتقادی از سوی دانشجو را در مقیاس «تعارض» ارزیابی می کنند. اتفاقا نقطه اتکای دشمن همین جاست. مسئولان تشکل ها و جریانات دانشجویی باید با پرهیز از جنجال آفرینی و هرگونه اقدامات احساسی، مراقب تحرکات دشمن که در اغلب موارد با ظاهر خیرخواهانه و مصلحانه وارد میدان می شود، باشند تا راه را بر نفوذ و استیلای آن ببندند.
تشکل های دانشجویی به واسطه نگاه نقادانه ای که دارند و مطالبات حداکثری که باید به طرح آن بپردازند، در جایگاهی قرار گرفته اند که آگاهی و بصیرت و شناخت عنصر زمان از ضروریات آن است و می تواند تا حدود زیادی بر مصونیت این تشکل ها بیفزاید.
در ذیل تشکل های دانشجویی «نشریات دانشجویی» نیز از جمله مواردی است که زمینه قابل ملاحظه ای برای نفوذ دشمن دارد. آنان تلاش می کنند تا مقاصد شوم خود را با زبان و قلم دانشجو بیان کنند تا ضریب القا پذیری مخاطبین دانشگاهی افزایش یابد.
گاه اتفاق افتاده که نشریه ای دانشجویی در سایه غفلت مسئولان آن و عدم نظارت مبادی ذیربط، بیرون از دانشگاه تهیه و چاپ و به نام دانشجو در سطح دانشگاه توزیع شده است. نظارت و کنترل کاراتر می تواند تا حدود زیادی راه را بر نفوذ دشمن ببندد.
«مسایل و مشکلات صنفی» دانشجویان نیز از جمله مسایلی است که مورد طمع دشمن قرار می گیرد. حوادث چند سال اخیر دانشگاهها نشان داده که بیان مشکلات صنفی و چاره جویی برای حل آن از سوی دانشجویان، پتانسیل بالایی برای نفوذ عناصر بیرونی و ایجاد بحران داشته است.
در مواردی که یک مشکل کوچک دانشجویی می توانسته با بیان صحیح و منطقی و راهکار روشن و ساده مرتفع شود، به علت بی دقتی دانشجو و یا عدم تدبیر مناسب از سوی مسئول و دستگاه ذیربط تبدیل به یک بلوا و به دنبال آن سوءاستفاده دشمن از آن شده است. نوشتن بیانیه های تحریک آمیز و راه اندازی تحصن و ... می تواند نقطه شروع مناسبی برای سوءاستفاده دشمن باشد.
دشمن همچنین تلاش می کند تا با طرح مسایل قومی و حتی مذهبی به ایجاد شکاف و درگیری میان دانشجویان بپردازد. سالهاست که رسانه های بیگانه و معاند در یک بستر تبلیغی هدفمند، تجزیه ایران را به عنوان یک راهکار برای مقابله با جمهوری اسلامی در دستور کار خود دارند. در همین راستا نیز تلاش می کنند تا با دامن زدن به مسایل قومی و مذهبی، نگاه آرمان گرای دانشجو را به سوی اهداف مخرب خود منحرف نمایند.
نفوذ در میان اساتید دانشگاه، توجه به مسایل فرهنگی دانشجویان و استحاله فرهنگی و ترویج بی حجابی و اباحه گری و نکاتی از این دست نیز به طور قطع در دایره «هدف دشمن» قرار دارد که بصیرت و آگاهی، دشمن شناسی و زمان شناسی دانشجویان و دانشگاهیان می تواند نقشه آنان را نقش بر آب نماید.
طرح به میدان آوردن دانشگاهیان به عنوان پیاده نظام دشمن جزو اهداف اصلی معاندان بوده و این قبیل پروژه ها با هماهنگی سرویس های جاسوسی و امنیتی بیگانگان صورت می پذیرد. رهبر حکیم انقلاب می فرمایند: «در آینده ای نه چندان دور، در بین اسناد محرمانه دستگاههای جاسوسی خواهید یافت و خواهید خواند که عوامل دشمن روی دانشگاههای ما چگونه کار می کنند. دشمن خیلی فعال است، چون اهمیت دانشگاه را می داند.»
بدون تردید دانشجویان و اساتید متعهد، انقلابی و وطن دوست پس از دریافت نشان افسری و فرماندهی جبهه مقابله با جنگ نرم وظایف مهمی در قبال خنثی کردن توطئه های دشمن برعهده دارند. آنان باید در وهله اول از بزرگترین سرمایه های خود که اعتقاد به اسلام و قرآن، توکل به خدای بزرگ، حاکمیت ارزش های والای انسانی و اسلامی و ایمان به وعده های الهی است، دفاع نمایند و با حفظ وحدت و هوشیاری نسبت به دسیسه های دشمن با اندیشه عدالت گستری به سوی اعتلا و توسعه ایران اسلامی گام بردارند.
Design By : Pichak |