سفارش تبلیغ
صبا ویژن























امور سیاسی پایگاه بسیج شهدای محراب

خیال خام
در این تردیدی نیست که حوادث سال 88 مناسبات و مرزهای جامعه سیاسی ایران را به نحو اساسی دگرگون کرده است. «سیاست داخلی» در ایران اکنون هیچ شباهتی به آنچه مثلا در اواخر سال 87 می شد دید، ندارد. چهره هایی از میدان به در شده اند، چهره های جدیدی ظهور کرده اند و برخی گروه ها و احزاب اگرچه همان موقع هم تلاش می کردند نقش اپوزیسیون درون نظام را بازی کنند ولی حالا دیگر رسما به جرگه ضد انقلاب پیوسته اند و ولو به صد زبان ادعا کنند هنوز خود را بخشی از نظام می دانند نظام به اندازه کافی حجت و بینه دارد که این ادعا را از آنها نپذیرد. مهم تر از همه اینها اما تحولات گفتمانی است که درون جامعه سیاسی ایران رخ داده است. واضح است که گفتمان سیاسی در ایران هم تفاوت هایی اساسی با زمان آغاز مبارزات انتخاباتی سال 88 کرده است. در اینجا منظور از گفتمان مجموعه مفاهیم (یعنی اصطلاحات و کلماتی که سیاستمداران برای بیان مقاصد خود آنها را به کار می گیرند)، گزاره ها (به معنای ترکیب مفاهیم با یکدیگر و تولید الگوهایی برای فعالیت سیاسی) و شکل های استدلال (یعنی شیوه ای که گروه های سیاسی از خود دفاع یا دیگران را با آن نقد می کنند) در بر می گیرد.
در سیاست داخلی ایران، اکنون اصطلاحاتی به کار می رود که عمری طولانی ندارد اما چنان جا افتاده که گویی سالها به کار برده می شده است. مثلا اصطلاح فتنه را در نظر بگیرید. تا پیش از حوادث سال 88 این اصطلاح، واژه ای با درونمایه دینی-تاریخی بود که اغلب برای توصیف وضعیتی در گذشته یا وضعیت هایی محتمل در آینده -که احتمال وقوعشان بسیار ضعیف است- به کار برده می شد که تشخیص حق از باطل در آن بسیار دشوار است. اکنون اما اصطلاح فتنه مستقیما توصیفی است از عمل واقعی و مستمر یک جریان سیاسی خاص که هر روز مصداق هایی جدید پیدا می کند. اصلاح وحدت هم مورد جالبی است. تا پیش از حوادث سال 88 وحدت یک ارزش اجتماعی و سیاسی تلقی می شد که باید برای وقوع آن تلاش کرد و تلقی رایج این بود که در هر حال امری پسندیده است. در حالی که در اوضاع و احوال کنونی روشن است که لااقل در میان بخش هایی از جامعه سیاسی، وحدت معنایی جز نادیده گرفتن جرائم و جنایات جماعتی خاص و باز کردن دوباره راه برای ورود آنها به ساخت سیاسی کشور ندارد. نمونه هایی از این دست فراوان می توان آورد (و در جای خود باید این بحث را تدقیق کرد) اما نتیجه بحث مهم تر از محتوای آن است و آن نتیجه این است که این روند آشفته سازی گفتمانی فضای سیاسی، یک پروژه است نه یک پروسه؛ به این معنا که این روند برنامه ریزی شده واز جانب محافل و جریان های خاصی هدایت می شود و مخاطبانی خاص را هم هدف گرفته است.
به دلایلی که این نوشته جای بحث از آنها نیست، اصلی ترین جریانی که محتمل است قربانی این روند باشد یا به عبارت بهتر جریانی که طراحان این پروژه تلفات گرفتن از آن را هدف خود قرار داده، همان جریانی است که اصولگرایی خوانده می شود و در حدود 6 سال گذشته بیش از هر گروه و گفتمان سیاسی دیگری مورد اقبال و محل رجوع مردم بوده است. در واقع کاملا بجا و دقیق است اگر بگوییم پروژه ای جدید برای ضربه زدن به هویت و پرچمی به نام اصولگرایی آغاز شده که هر روز از روزنی جدید و با شکل و ادبیاتی خاص ظاهر می شود اما اهداف آن در همه موارد یکسان است. این نوشته تلاش می کند اهداف کلان خفته در پس این پروژه را که ماه ها رصد شده اجمالا فهرست کند. دلایلی وجود دارد که نشان می دهد برخی اتاق فکر خاص در داخل و خارج کشور تصمیم گرفته اند با طراحی یک پروژه ویژه،- به زعم خود- ایجاد شکاف در میان اصولگرایان را دنبال کنند. رئوس این پروژه اجمالا چنین است:
اول- جنگ قدرت. این پروژه بر آن استوار است که افکار عمومی در یک بازه زمانی طولانی -که بتوان آن را نشان دهنده یک رویه دانست نه یک اتفاق- این پیام را دریافت کند که اصولگرایان برای به دست آوردن سهمی بیشتر از کیک قدرت حاضرند با یکدیگر به مثابه دشمن برخورد کنند و از به کار بردن هیچ ابزار و روشی برای حذف یا ضربه زدن به هم ابا ندارند. یکی از روش های اجرای این پروژه آن است که کسانی دوستان اصولگرای خود را به صرف یک یا چند خطا به خروج از دایره اصولگرایی متهم کنند.
دوم- محور دوم پروژه ای که جریان اصولگرا را هدف خود قرار داده، ایجاد بحران ارزشی دراین جریان است. اصولگرایی تا امروز بر مبانی استوار بوده که همه حاضران در این خیمه تصور می کرده اند اجمالا درک روشنی از آن دارند. اسلام، امام، انقلاب و رهبری رئوس آن مبانی را تشکیل می داده است. حال تصور کنید موجی آغاز شود که می گوید این ارزش ها از ابتدا درست فهمیده نشده و باید در فهمی که عموما از آنها وجود دارد تجدید نظر کرد. این تجدید نظرطلبی جدید از جمله می تواند به این منجر شود که ارتباط گیری با خرده فرهنگ های خاص با این استدلال که آنها تا امروز بیهوده مورد بی مهری قرار گرفته اند و همه اصولگرا هستند مگر اینکه خلاف آن ثابت شود، جایگزین ارتباط با توده های مردم مومن و انقلابی شود. مرحله بعدی می تواند این باشد که ادبیات لازم برای جذب این خرده فرهنگ ها تبدیل به ادبیات غالب شود و جای ادبیات استاندارد اصولگرایی را بگیرد.
سوم- محور سوم این پروژه که می توان دید دشمن سعی می کند اصولگرایان را به سمت آن سوق دهد، جایگزین کردن گفتمان و برنامه خدمت با گفتمان ها و برنامه های دیگر است. تا آنجا که به توده های مردم مربوط می شود مهم ترین عامل گرایش آنها به اصولگرایان و ایستادگی بر موضع خود درباره آنها این بوده است که این جریان ثابت کرد دولت خادم مردم است. درگیر شدن با ویژه خواران و مراعات نکردن آنها به هیچ قیمت و در مقابل قائل شدن این حق برای مردم که بر خادمان خود سخت بگیرند و از آنها انتظارات و توقعات بزرگ داشته باشند، فضایی است که دولت اصولگرا در این کشور به آن عینیت بخشید. حال تصور کنید این گفتمان تبدیل به گفتمانی شود که در آن خدمت به مردم به هدفی درجه 2 و 3 تبدیل شده و جای آن را نوعی پز روشنفکری گرفته که نه اصل و نسبش معلوم است و نه اساسا جدی گرفته می شود. آن وقت است که مردم مومن احساس خواهند کرد برخی افراد کار به دست، برای نظام ارزشی آنها و توقع و تعریفی که از«مسئول مطلوب» دارند احترامی قائل نیستند.
چهارم- محور بعدی آن است که جریان اصولگرا ولو اندکی نسبت به اصلی ترین و مهم ترین عامل انسجام و قوت خود یعنی تبعیت محض و بی چون چرا در تصمیم و تحلیل از رهبری، و مقدم داشتن امر ولی بر خواست و تشخیص خود کاهلی کند. یکی از مهم ترین درس هایی که دشمن از فتنه 88 آموخته این است که اگر بتواند در این فرایند یعنی فرایند تبعیت از ولایت اختلال ایجاد کند خواهد توانست در صف متحد و یکپارچه ملت شکاف بیندازد.
مجموعه اهداف یاد شده را می توان در تحرک آشکار و پنهان دشمن مشاهده کرد بنابراین بدیهی است که اصولگرایان مانند همیشه با دقت و بصیرت می توانند نقشه شوم دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنها را ناکام و عقیم بگذارند که خوشبختانه شواهد موجود حکایت از این بصیرت دارد.


نوشته شده در جمعه 89/7/9ساعت 2:34 عصر توسط بهنام نظرات ( ) |


Design By : Pichak