سفارش تبلیغ
صبا ویژن























امور سیاسی پایگاه بسیج شهدای محراب

بصیرت نافذ

1- «فرقان» یکی از اسامی کتاب وحی الهی به معنای قوه تشخیص حق از باطل و به عبارتی دیگر «بصیرت» است. خداوند در قرآن کریم این قوه را خاص انسانهای مومن و پرهیزکار می داند و می فرماید: یا ایهاالذین آمنوا ان تتقواالله یجعل لکم فرقانا. اما برخی اوقات غبار فتنه آنچنان بالا می گیرد و مرزهای حق و باطل را در هم می آمیزد که تشخیص صواب از ناصواب و سره از ناسره آن قدر دشوار می شود که حتی انسانهای حق جو هم ممکن است راه را گم کنند و ناخواسته سر از ظلمت ناکجاآبادی درآورند که گاه بازگشتی هم برای آنان میسر نباشد.
واقعه کربلا از آن دسته حوادثی است که غبار فتنه چشمان خیلی ها را کور کرده بود. عرصه ای که گمراه کنندگان آگاه، باطل را آنچنان در لباس حقیقت عرضه کردند که امر بر طرفداران حق نیز مشتبه گردید. چنان که عمرسعد-لعنه الله علیه- برای آنکه مردم را تحریک کند، حکم قتل حضرت سیدالشهدا (ع) را که شریح قاضی مهر کرده بود در دست گرفته، مردم را دعوت به جنگ می کرد و فریاد می زد: یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری؛ ای سواران الهی سوار مرکب هایتان شوید که بهشت بر شما بشارت باد!
در آن میانه و در تندباد حوادث و نیرنگ ها، از خواص و عوام، آنان که خود را به صاحب بصیرت ناب و محور و معیار تشخیص سپردند و زیر بیرق حضرت سیدالشهدا(ع) جمع شدند، قدم در مسیر حق و رستگاری گذاشتند و آنان که در صف سپاه یزید درآمده و یا در خیل عظیم مردمانی قرار گرفتند که تشخیصشان «سکوت» بود و «ثارالله» را گذاشتند و گذشتند، هر دو گروه در صف دشمنان خدا پا نهاده و آخرت خود را فدای مردار بدبوی دنیا کردند.
خدا خود را گوش و چشم و زبان و دست «بنده صالح» خود می کند و می فرماید: کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به... من شنوایی او می شوم که با آن می شنود، بینایی او می شوم که با آن می بیند، زبان او می شوم که با آن حرف می زند، دست او می شوم که با آن قدرتمندانه آنچه می خواهد به دست می آورد. اگر او مرا بخواند اجابتش می کنم و اگر چیزی بخواهد به او عطا می کنم. وقتی اینچنین است، آیا حکم مردم زمانه امام حسین(ع) برای پیروی از امام معصوم و حجت خدا روی زمین معلوم نبود؟! آیا انسان، اگر مومن باشد، نباید قطب نمای دلش به سمت انگشت هدایت گر ولی خدا بگردد؟ اگر بندگی خدا را می کردند و بنده دنیا نمی شدند، شاید. اما آنان سعادت و اجر جاودانه را به جرینگ جرینگ های سکه ابن زیاد فروختند و ای کاش از دنیا چیزی نصیبشان می شد و از ولع و طمع ملک ری به اندک گندمی می رسیدند که نرسیدند!
2- غبار فتنه 88 فرو نشسته و تشخیص حق از باطل کار دشواری نیست، اما هنوز فتنه گران در فکر دسیسه اند و به هر بهانه ای بیانیه صادر کرده و بدن سیاسی همچو مرده اشان را هر از گاهی حرکتی می دهند که بگویند هنوز زنده اند!
آن روزها مثل روزهای قیام کربلا عده زیادی از عوام و خاص مردود شدند و قافیه را به بی بصیرتی خود باختند. آنان که گوش به ولی زمانه خود داده و زیر علم او ایستادند از مهلکه گمراهی و تباهی جان به در برده و آنان که به هر دلیل از راهبر و نشانه هدایت فاصله گرفتند، در قعر سیاهی این زاویه گم شدند، هر چند که خود را ره یافته پندارند.
امروز استراتژی دشمن عوض شده است. آنها قصد دارند باقیمانده جان و انرژی خود را- به ظاهر هم که شده- صرف منازعات سیاسی نکنند و با تغییر ادبیات تقلب در انتخابات و مسایلی از این دست، ادبیات «رفاه و قانون» را پیش گرفته و وارد مباحث اقتصادی شوند؛ چرا که وجهه سیاسی آنان به شدت ضعیف شده و در جامعه - حتی در بین خواص موافق آنان نیز- کسی برای اظهارات سیاسی اشان تره خرد نمی کند. بزرگانشان هم ظاهراً علاقه ای به بازسازی این وجهه ندارند. هرچند که به نظر می رسد دیگر قابلیت بازسازی و نوآرایی هم نداشته باشد.
در شرایطی که دولت اصولگرا قصد دارد قانون هدفمندی یارانه ها را عملیاتی کند، آنان با تبلیغات مسموم تلاش دارند علیه این تحول بزرگ اقتصادی، سیاه نمایی کرده و وضعیت را تیره و تار نشان دهند تا اعتماد مردم به کارگزاران خود را تا حد توان کم کنند. آنان با این کار قصد دارند هم از دولت مردمی اصولگرا به نوعی انتقام گرفته و هم فضای جامعه را - به زعم خودشان- به سویی بکشانند که بتوانند از این آب گل آلود، ماهی مراد خود را صید کنند.
سال آینده انتخابات مجلس شورای اسلامی را پیش رو خواهیم داشت. ظاهراً جریان فتنه و گروه های همخوان با آن، قصد دارند به هر نحو ممکن این فرصت را از دست ندهند. پیروزی حداقلی و در حد یک یا دو نفر هم برای آنها ارزش حیاتی دارد.
البته آنان خود خبر ندارند که سر در لاک بی خردی و تجاهل خود کرده اند و نمی دانند که دستشان برای مردم آگاه و صاحب بصیرت ایران اسلامی رو شده است.
مردم زمانه ما به حق از مردم زمانه حضرت سیدالشهدا(ع)، امیرالمومنین(ع) و رسول خدا(ص) نسبت به ولی زمانه خودشان بامعرفت تر و وفادار ترند. این روزها در آستانه 9 دی یادآور روز حماسه و تجلی باشکوه و پرصلابت حضور مردم مومن و پرهیزکاری بودیم که در سایه ایمان و تقوی، طبق وعده الهی، خداوند نور بصیرت را به آنان عطا نموده و استوار و پابرجا، پای ولی زمانه و آرمانهای انقلاب ایستادند و تومار بدخواهان و فتنه گران را درهم پیچیدند.
3- «یالیتنا کنا معکم» ورد زبان این شب ها و روزهای مردم خداجوی ایران است. می گویند و می گریند و آرزو می کنند که ای کاش در روز تنهایی و غریبی امامشان، آقا ابا عبدالله الحسین(ع) در کربلا می بودند و جانشان را فدای وجود مقدس آن حضرت می کردند.
امشب شب تاسوعای حسینی است. ذکر امشب عزاداران حضرت سیدالشهدا(ع)، قمر بنی هاشم(ع) است. همان میر علمداری که صاحب بصیرت ناب و نافذ بود. امام صادق(ع) در وصف آن حضرت می فرمایند: کان عمنا العباس بن علی نافذ البصیره، صلب الایمان... عموی ما عباس دارای بصیرتی نافذ و ایمانی محکم بود...
اینک قمر بنی هاشم، فرزند امیرالمومنین(ع) که وجود او، شمشیر آخته اش و علم در دستش مایه آرامش حرم حسین(ع) است، در مقابل خود می بیند که آل الله یک به یک در خون غلطیده اند. از سوی دیگر فریاد العطش فرزندان خیام ابی عبدالله را به گوش می شنود و در سویی دیگر تنهایی و غریبی برادر را نظاره می کند.
سینه فراخ عباس بن علی(ع) تنگ شده و طاقتش از کف رفته است. برای طلب اذن میدان نزد مولای خود می رود و به امر برادر روانه فرات می شود. ابوالفضل العباس در هوای گرم کربلا پس از جنگی تن به تن و خسته کننده با انبوه محافظین فرات، وارد شریعه می شود. داغی خورشید، گرمای زره آهنین، خستگی نبرد، لبهای عطشان و حالا فرات خنک! کاش قدری می نوشید و یا لااقل مشتی آب به صورت می زد تا هرم و داغی صورتش را به لختی از خنکای آب بسپارد، اما دل نورانی اش، عطش امام حسین(ع) و لب های ترک خورده کودکان آل الله را یاد کرد...
پر کرد مشک و پس کفی از آب برگرفت
می خواست تا که نوشد از آن آب خوشگوار
آمد به یادش از جگر تشنه حسین(ع)
چون اشک خویش ریخت زکف آب و شد سوار
بر خود خطاب کرد که ای نفس اندکی
آهسته تر که مانده حسین تشنه در قفا
روانه نخلستان شد و جمعی از تیره روزان عالم را روانه نار و حمیم کرد... تا «نوفل ازرق» ضربتی زد و دست راست سقای حسین(ع) را از تن جدا کرد؛
والله ان قطعتم یمینی
انی احامی ابدا عن دینی
عرش خدا لرزید. ملائکه به تب و تاب افتادند... تا آنجا که ماه آسمانی حسین(ع) با صورت بر زمین افتاد و صدا کرد: یا اخی یا حسین علیک منی السلام... به آرزوی خود رسید و سر بر دامان برادر جان داد... همه دیدند حسین(ع) با کمری خمیده از میان نخلستان به طرف خیمه عباس(ع) آمد و عمود خیمه را کشید که این خیمه دیگر صاحب ندارد...


نوشته شده در جمعه 89/9/26ساعت 5:42 عصر توسط بهنام نظرات ( ) |


Design By : Pichak