امور سیاسی پایگاه بسیج شهدای محراب
پشت پرده راهبرد عملیات اطلاعات پایه بازگشت گروه های جهادی به کرانه ، جنین و قدس صمیمانه با سربازان گمنام امام زمان(عج) شکر بی آشغال وجود ندارد ! 1- «سرکار مرادی» را تقریباً همه زندانیان سیاسی رژیم شاه می شناسند و یا، با نام او که در همه بندها پیچیده بود، آشنا هستند. سرکار مرادی، گروهبان پلیس بود و هیکلی بسیار تنومند و غول آسا داشت. در اذیت و آزار بر و بچه های زندانی و بهانه جویی و گزک گیری از آنها اگرچه دست کمی از بقیه همکاران خود نداشت ولی آدم بد ذات و پلیدی نبود. سرکار مرادی بعد از قیام مردم تبریز به سمت انقلاب گرایش پیدا کرده بود و ظاهراً به همین علت از پست «وکیل بند»ی برکنار شده و به یک نگهبان ساده تنزل جایگاه پیدا کرده بود. تبعید آمریکا به حاشیه قاب نبندید... انقلاب است هنوز این مسافر ویزا نمی خواهد ! آن روز، وقتی پیش بینی رسول خدا(ص) به گوش شماری از مشرکان رسید، ابرو به ناباوری بالا کشیدند و شاید هم به استهزاء خندیدند! خبر آمده بود که سپاه عظیمی برای مقابله با اسلام نوپای آن روزها، عازم مدینه است. دشمنان رنگارنگ همه اختلاف نظرها و تفاوت سلیقه ها را وانهاده و بر مقابله با اسلام و مسلمانان که مدینه پایگاهشان بود، به وحدت! رسیده بودند. خبر که به مدینه رسیده بود، جماعت اندک وکم شمار مسلمانان از مهاجر و انصار به فرمان رسول خدا(ص) برای مقابله آماده شده بودند. به پیشنهاد سلمان فارسی که نزد پیامبر خدا(ص) قبول افتاده بود، تصمیم به حفر خندق در اطراف مدینه گرفتند. آن روز یکی از روزهای حفر خندق بود. با ضربه شدید کلنگ بر سنگی خارا و سخت، جرقه ای جهید. لبخندی به ملاحت و رضایت بر لب های مبارک رسول خدا(ص) نشست و فرمود؛ در پرتو این جرقه، فتح روم و ایران را دیدم. همین سخن بود که وقتی به گوش مشرکان رسید، تعجب همراه با ناباوری و استهزاء آنان را در پی داشت. سپاه عظیمی با همه توان و شرکت تمامی دشمنان عازم مدینه است، سپاهی با نفرات پرشمار و در این سوی، گروهی اندک با دست های خالی از مال و منال که برای مقابله به حفر خندق روی آورده اند و با این حال پیامبرشان از فتح روم و ایران، دو ابرقدرت آن دوران سخن می گوید! عجیب می نمود و برای ناباوران، باورنکردنی! زخم پنجاه ساله انگلیس بر پیکر سودان همه پرسی سودان برای تعیین تکلیف جنوب این کشور توجهات جهان اسلام و بخصوص کشورهای مسلمان قاره آفریقا را بخود جلب نموده است. تقریباً تردیدی در این وجود ندارد که نتیجه این همه پرسی جدایی بخشی از جهان اسلام و الحاق آن به منطقه ای است که از یکسو مسیحی است و از سوی دیگر به بلوک غرب تعلق دارد. به همین دلیل در چهره هر مسلمان می توان ناراحتی شدید ناشی از این «تعرض» که رسانه های غرب نام آن را «انتخاب عادلانه» گذاشته اند، مشاهده کرد. تا کی درازدستی ؟ ! روز خدا
دقیقا در بحبوحه فتنه 88 و در میانه انبوه پدیده های امنیتی که به وفور می شد مشاهده کرد، یک پدیده بسیار جالب مشاهده شد که البته به دلیل شرایط خاص آن دوران کمتر مورد توجه قرار گرفت. آن پدیده مهم -که تازه این اواخر میزان اهمیت آن در حال آشکار شدن است- این بود که تقریبا به طور ناگهانی اپوزیسیون خارج از کشور سعی کرد به عنوان یک «کل واحد» و «مجموعه یکپارچه» ظاهر شود و به عنوان «ضلع خارجی فتنه سبز» به ایفای نقش هماهنگ بپردازد.
برای آنها که در یکی دو دهه گذشته مجموعه رفتار اپوزیسیون فراری را رصد کرده اند کاملا آشکار است که این جریان نه یک مجموعه واحد، بلکه طیفی بسیار پراکنده، به هم ریخته و شلخته از گروه ها و گروهک هایی است که سه ویژگی مهم همواره درباره آن صدق می کرده است. ویژگی اول تکثر و یا شاید بهتر باشد بگوییم بی سر و سامانی تمام نشدنی و سرگیجه آور جریان ضد انقلاب است. از 30 سال پیش به این طرف، تقریبا به طور مستمر، هر چند ماه یک بار یک گروه یا گروهک جدید با ادعاهای عجیب و غریب در یک کشور غربی ظهور و ادعا کرده بنا دارد فصلی جدید در تاریخ مبارزه علیه جمهوری اسلامی بگشاید و بعد از چند هفته پر گویی و سر و صدا به خیل آن ده ها گروه دیگری پیوسته است که در ماه های قبل از آن همین ادعاها را داشته اند. ویژگی دوم، وجود اختلافات حاد میان جریان اپوزیسیون بوده که در بسیاری از موارد تا مرز پدرکشتگی و تصفیه های خونین (حتی درون گروهی) هم پیش رفته است. اگر مجموعه ضد انقلاب خارج نشین را یک طیف در نظر بگیریم که از منتها الیه چپ (توده و ...) آغاز می شود، نفاق در میانه آن قرار دارد و تا منتها الیه راست (سلطنت طلبان، و ...) گسترش می یابد، گروه های توزیع شده روی این طیف، تقریبا هیچ وقت چشم دیدن همدیگر را نداشته اند و یکی از مشغولیت های دائمی آنها -که البته اسباب تفریح دوستداران انقلاب هم بوده- بد و بیراه گفتن به گروه های رقیب و متهم کردن آنها به انواعی از اشتباهات و خطاها بوده است آن هم عمدتا با این هدف که خود را پیش چشم سرویس های اطلاعاتی غربی (که افسار همه این گروه ها را در دست دارند) بزرگ تر و با ارزش تر جلوه بدهند و نهایتا مواجب بیشتری دریافت کنند. دقیقا به همین دلیل، در سال های پس از انقلاب و تا پیش از فتنه 88 چیزی به نام همکاری بین گروه های ضد انقلاب و انجام پروژه های مشترک همواره بیشتر به شوخی شبیه بوده است تا اینکه بیان کننده یک واقعیت باشد. و ویژگی سوم هم که تقریبا در بین همه این گروه ها مشترک است، بی خاصیتی محض و ناتوانی آنها از طراحی و اجرای مستقل حتی یک عملیات ساده علیه جمهوری اسلامی بوده است به گونه ای که مجموعه مستندات موجودنشان می دهد حتی یک مورد هم وجود ندارد که در آن این گروهک ها بدون کمک، پشتیبانی و تغذیه مستقیم سرویس های غربی قادر به انجام یک عملیات پیش پا افتاده بوده باشند.
مجموعه این ویژگی ها در آستانه دهه سوم انقلاب اسلامی، آرام آرام سرویس های اطلاعاتی غربی را به این نتیجه رسانده بود که آنچه «اپوزیسیون خارجی» جمهوری اسلامی خوانده می شود، در واقع چیزی جز یک دردسر واقعی و آبروریزی مستمر نیست و پولی هم که در حلقوم آنها می ریزند به دقیق ترین معنای کلمه هدر رفته است. این گروه ها نه هرگز قادر به وارد آوردن ضربه ای جدی به نظام بوده اند، نه پایگاهی در داخل کشور پیدا کردند و نه حتی توانستند یک جریان انتقادی جدی و با دوام علیه جمهوری اسلامی در خارج بوجود بیاورند که شنوندگانی در جهان برای خود پیدا کند.
اما وقوع فتنه 88 در داخل ایران، این ارزیابی سرویس های غربی را تا حدودی تغییر داد. با مشاهده برخی عوامل آلوده در نظام و بوجود آمدن این اشتباه محاسباتی در ذهن طرف غربی که نظام جمهوری اسلامی از درون دچار یک شکاف غیر قابل رفع شده است، سرویس های آمریکا ، انگلیس و اسراییل به این نتیجه رسیدند که شاید تاریخ مصرف اپوزیسیون خارج نشین به طور کامل هم تمام نشده باشد. برخی شواهد نشان می دهد ارزیابی این سرویس ها این بود که اگر بتوانند گروه های متکثر ضدانقلاب را دور هم جمع کنند، میان آنها تقسیم کار ایجاد کنند و خود به طور مستقیم ایجاد هماهنگی میان آنها را به عهده بگیرند آن وقت ممکن است قادر باشند در بیرون کشور ظرفیتی آبرومند ایجاد کنند و از تلفیق این ظرفیت با جریان فتنه در داخل ایران، یک اپوزیسیون سراسری واحد و دارای بدنه اجتماعی و توان تحرک موثر علیه نظام بوجود بیاورند.
بر این مبنا پروژه«اپوزیسیون واحد» در بیرون کشور و با مشارکت مجموعه سرویس های اطلاعاتی کشورهای غربی -که حالا دیگر اتاق های عملیات مستقل خود علیه ایران را تعطیل و یک اتاق عملیات مشترک ایجاد کرده بودند- کلید خورد. به سرعت اخباری منتشر شد که مثلا منافقین درون پادگان های پژاک مقر تاسیس کرده اند، رهبران پژاک با بهایی ها ارتباط گرفته اند، گروهک ریگی مشغول مذاکره با تجزیه طلبان است، سلطنت طلب ها در صدد تاسیس تلویزیون واحد با منافقین و چند گروه دیگر هستند و ... اگرچه روشن بود که بسیاری از این خبرها ساختگی است و فقط با این هدف منتشر می شود که روسا خیال کنند «پروژه با موفقیت در حال جلو رفتن است» ولی در موارد معدودی هم می شد دید که برخی گروهک های ضد انقلاب اختلاف ها و مرزبندی های سابق خود با یکی دو گروه دیگر را کنار گذاشته اند و همکاری هایی ابتدایی شکل گرفته است. برخی منابع غربی می گویند همه تلاش آمریکا یی ها در این مدت این بوده است که اولا از گروه های مختلف اپوزیسیون بخواهند که به هم نزدیک شوند و اتاق عملیات مشترک تاسیس کنند، ثانیا تا می توانند پیوند خود را با جریان فتنه در داخل ایران عمیق کنند (جریان فتنه به اشارت اربابان غربی خود، همواره آغوشی گشاده برای همکاری با این گروهک ها داشته است)، ثالثا حتی آنجا که نمی توانند اختلاف های خود را با همدیگر حل کنند لااقل از گرفتار شدن به درگیری های بین گروهی و خنثی کردن توان و انرژی همدیگر بپرهیزند.
این عینا پروژه ای بود که در فاصله سال های 88-84 در داخل کشور هم تحت عنوان ایجاد «اپوزیسیون حرفه ای» تعقیب شده بود. آمریکا یی ها پس از شکست افتضاح آمیز سال 84 به این نتیجه رسیدند که مشکل جریان اصلاح طلب نداشتن میلیشیای خیابانی حرفه ای است که در مواقع لزوم بتواند به عنوان بدنه اجتماعی آشوب عمل کند و قدرت چانه زنی لازم برای گروه های سیاسی در مقابل حاکمیت را فراهم بیاورد. 4 سال میانه 84 تا 88 صرف ایجاد این بدنه در چارچوب پروژه هایی مانند سازمان رای و کمیته صیانت از آرا شد و آمریکا یی ها هم از طریق پروژه exchange (تبادل) که تلاش می کرد نخبگان جامعه ایرانی را در پوشش فعالیت پژوهشی، یا خدمات اجتماعی وارد دوره های آموزشی خاص کند و نهایتا آنها را به عنوان بخشی از پازل بزرگ «اپوزیسیون واحد» به خدمت بگیرد، به طور مستقیم در آن مشارکت کردند. در همین مدت کوتاه به وضوح می شد دید که چگونه گروه هایی مانند ادوار تحکیم تلاش می کنند به عنوان پیمانکار پروژه یکپارچه سازی اپوزیسیون در داخل ایران عمل کرده و با ایفای نقش «لولا» مرزهای میان گروه های مختلف داخلی را که مانع همکاری دستجمعی آنها بود از میان بردارند.
فتنه 88 زمان آزمون بود. آمریکا یی ها باید تست می کردند تا ببینند از آنچه با این همه زحمت فراهم آورده اند چه نتیجه ای می توانند گرفت. در بخش اجتماعی پروژه حتی یکی دو ماه هم دوام نیاورد. مردم به سرعت به دروغ گویی جریان فتنه پی بردند و از آن جدا شدند و آنچه باقی ماند -آنطور که مثلا در واقعه عاشورای 88 دیدیم- همان بخش سازمان یافته ای بود که حالا دیگر در هماهنگی کامل عملیاتی با ضد انقلاب خارجی و سرویس های غربی و یا شاید بهتر باشد بگوییم تحت فرمان آن عمل می کرد. بااز دست رفتن بدنه اجتماعی که سران فتنه از طریق دروغ گویی و مظلوم نمایی فراهم آورده بودند، عملا بخش «نرم» پروژه براندازی به بن بست رسید. عملیات نرم اساسا مبتنی بر دو رکن حضور مردم و پروژه سازی رسانه ای است که فتنه گران به فاصله چند ماه از 22 خرداد 88 دیدند که در هر دو حوزه ناتوان شده اند. عملیات سخت (درگیری نظامی) هم که اساسا هیچ وقت در دستور کار طرف غربی قرار نداشت چرا که به خوبی می دانستند نه امکان پذیر است و نه به نتیجه مورد نظر آنها ختم می شود. تنها گزینه باقی مانده چیزی است که آمریکا یی ها خود آن را «عملیات اطلاعات پایه» یا «نیمه سخت» نامیده اند و طیفی از اقدامات از خرابکاری و ترور گرفته تا عملیات سایبری را در بر می گیرد.
تبدیل شدن عملیات نیمه سخت به راهبرد اصلی آمریکا در مقابل ایران به چند دلیل بسیار مهم رخ داده است. نخست اینکه آمریکا یی ها احساس می کنند باید انرژی خود را روی کند کردن توانایی ها ایران از طریق عملیات ایذایی متمرکز کنند تا به این ترتیب از سرعت ایران کاسته شود و برای پروژه اصلی آنها که ایجاد نارضایتی از طریق تلفیق شکاف های سیاسی و مشکلات اقتصادی در بلند مدت است، زمان فراهم شود. دوم، اکنون تمرکز غرب بر افزایش نارضایتی ها از طریق ایجاد اختلال در روند جاری امور، انجام خرابکاری و غافل کردن دولت از روند خدمت رسانی است. تنش های سیاسی هم که پی در پی از جانب برخی گروه های سیاسی مشکوک تولید می شود به این فرایند کمک کرده است. و سوم، اکنون برای غربی ها کاملا روشن است که در شرایط عدم همراهی مردم تنها راه پیش پای آنها این است که دوباره به گروهک های دست ساز خود مراجعه کنند و از این گروهک ها هم کاری بیش از عملیات ایذایی ساخته نیست. آمریکا یی ها می دانند که این نوع از عملیات نهایتا تاثیر بسیار ناچیزی روی محاسبات راهبردی ایران دارد اما احساس می کنند همین که برای مدتی جامعه امنیتی ایران را مشغول کنند و برای دوستان خود در داخل دلگرمی و حاشیه امنیت ایجاد نمایند، ارزش ریسک کردن را دارد.
تمام عملیات های ترور، انفجار، بمب گذاری و خرابکاری که ظرف دو سال ما بعد فتنه در ایران انجام شده در چارچوب پروژه ای قرار دارد که در این نوشته بسیار به اجمال توصیف شد و اقدامات اخیر دستگاه امنیتی نشان می دهد روی آن اشراف کامل وجود دارد.
به این عبارت دو روز پیش روزنامه صهیونیستی یدیعوت آحارونوت توجه کنید: «محافل اطلاعاتی اسرائیل در ماه های اخیر موضوع آشتی بین گروه های فلسطینی را دنبال می کردند و برآورد آنان این بود که حماس هرگز به تشکیلات خودگردان اجازه نخواهد داد که به غزه قدم بگذارد و به همین دلیل احتمال آشتی بین فلسطینی ها ضعیف است.» جالب تر این که برآورد اطلاعاتی اسرائیل بیانگر آن بود که «تغییر حکومت مصر فرضیه آشتی بین فلسطینی ها را ضعیف می کند» آحارونوت نتیجه گرفت: «توافق طرف های فلسطینی نشان دهنده ضعف برآورد دستگاه اطلاعاتی اسرائیل است. درست در زمانی که توجه تل آویو به مذاکرات محمود عباس برای تصویب کشور فلسطینی در -اجلاس شهریورماه- مجمع عمومی سازمان ملل بود و گمان می کرد حماس سرگرم کنترل گروه های تندرویی نظیر جهاد اسلامی است، همه گروه های فلسطینی در قاهره توافقنامه آشتی را امضا کردند.»
امضای توافقنامه آشتی میان گروه های فلسطینی و به تعبیری آشتی غزه و کرانه در روز چهارشنبه هفته گذشته در قاهره نشان داد که فلسطینی ها در حال حل و فصل مسائل داخلی خود هستند و اهمیت و حساسیت شرایط منطقه ای را به خوبی درک می کنند در همان حال مواضع بسیار تند رژیم تل آویو علیه توافق فلسطینی ها و تهدید سران تشکیلات خودگردان مبنی بر این که از این پس اجازه تردد آسان در منطقه کرانه باختری را ندارند، نشان دهنده اهمیت توافق روز چهارشنبه است. گروه های فلسطینی پیش از این در بیستم اسفند ماه 87- یعنی کمتر از دو ماه پس از پایان جنگ 22 روزه- در قاهره گرد هم آمدند ولی از آنجا که در آن زمان «میزبان» - مبارک و سلیمان- موضع جانبدارانه نسبت به جریان سازش داشت، توافقی حاصل نشد. امضای پیش نویس «توافق جامع» میان طرفین در شرایطی که مصر دوران گذار را طی می کند، به یک علامت روشن برای پیش بینی آینده مصر و نقش آن در معادله فلسطین تبدیل شده است. در عین حال در خصوص توافق آشتی چهارشنبه نکات زیادی وجود دارد و هنوز ابهاماتی فرا راه آینده توافق دیده می شود که به بعضی از این نکات و یا ابهامات اشاره می کنیم:
1- توافق اولیه و امضای کلیات آن از سوی گروه های مختلف فلسطینی در شرایطی صورت گرفته است که قرار است مجمع عمومی سازمان ملل در اجلاس سالانه خود - شهریورماه- تشکیل کشور فلسطینی را به تصویب برساند و به نظر می آید که تصویب آن قطعی باشد، در این بین رژیم صهیونیستی با تاکید بر این که فلسطینی ها دولت و یا هیات مورد توافقی ندارند تا طرف مذاکرات و مصوبات حقوقی قرار گیرند، تلاش می کرد که موضوع رسمیت یافتن تشکیل کشوری ذیل نام فلسطین را به تأخیر انداخته و در یک بستر زمانی ناکام بگذارد. مذاکرات قاهره نشان داد که فلسطینی ها در حال توافق بر سر تشکیل دولت وحدت ملی هستند براین اساس عریقات یکی از رهبران تشکیلات خودگردان پس از اظهارات تهدیدآمیز وزیر خارجه رژیم صهیونیستی گفت: لیبرمن تا چند روز پیش می پرسید با چه کسی باید صلح کنیم و حالا که فلسطینی ها به سمت تشکیل دولت وحدت ملی می روند علیه آنان فحاشی می کند.
گفتنی است که مردم فلسطین و نماینده قانونی آنها یعنی حماس خواستار خروج صهیونیست ها از تمامی سرزمین فلسطین هستند.
2- اگرچه فرایند وحدت ملی فلسطینی به احتمال زیاد زمان بر می باشد ولی طرح این موضوع به معنای نقطه پایان گذاشتن بر منازعات درون فلسطینی است و این به مردم مظلوم فلسطین امکان می دهد که بتواند از معادلات منطقه ای و تحولات ماههای اخیر که کاملاً به نفع فلسطین است، استفاده نمایند با این وصف می توان گفت برخلاف گذشته توافقات میان طرف های فلسطینی پایدار است چرا که برای همه طرف های آن دستاوردهای مهمی دارد هر چند ممکن است هر گروه از منظر خود به این توافق بنگرد.
3- یکی از حساس ترین بندهای توافقنامه و مهمترین آن، توافق بر سر پرونده امنیتی است. این توافقنامه وضعیت میان گروههای فلسطینی در غزه و کرانه را عادی سازی می کند و در نتیجه امکان فعالیت مجدد گروههای جهادی در کرانه و باریکه را فراهم می نماید. بازگشت حماس و جهاد به کرانه باختری اگرچه پیچیدگی های زیادی دارد و حتماً با اما و اگرها و شروطی از سوی تشکیلات خودگردان مواجه می شود اما از آنجا که اصول چنین توافقاتی مورد قبول قرار گرفته است می توان گفت نیروهای حماس و جهاد طی هفته های آینده از فرم فعالیت مخفی در کرانه خارج می شوند و این فضای کرانه را دگرگون می کند. از آنجا که در توافقنامه چهارشنبه قاهره روی حق سلاح مقاومت کاملاً توافق صورت گرفته است، فعالیت گروه های جهادی در کرانه به آرامش صهیونیست ها در این منطقه پس از 4 سال خاتمه می دهد و رژیم صهیونیستی درگیر دغدغه جدید امنیتی در کرانه، قدس شرقی و جنین می شود. علی الظاهر توافقات امنیتی چهارشنبه فراگیر بوده و توافق بر سر فعالیت نیروهای امنیتی، پلیس و نیروهای نظامی طرف های فلسطینی را در بر می گیرد.
4- همزمان با توافق گروههای مختلف فلسطینی در قاهره برای تشکیل دولت وحدت ملی و نیز همزمان با آماده شدن مجمع عمومی سازمان ملل برای تصویب کشوری ذیل نام فلسطین و تعیین ضرب الاجل برای آن، رسانه های رژیم تل آویو از اعمال فشار شهروندان صهیونیست به دولت نتانیاهو برای پذیرش دولت فلسطین خبر دادند. یکی از این منابع فاش کرد که بیش از 70 درصد از این شهروندان در نظرسنجی انجام گرفته، روی گزینه، دولت اسرائیل باید با تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی موافقت کند، تأکید کرده اند. این در حالی است که پیش از این ساکنان تل آویو و... حتی مذاکره با فلسطینی ها را خط قرمز می دانستند. این تغییر نگرش نشان دهنده احساس ضعف صهیونیست ها می باشد. جالب این است که توافق فلسطینی ها مبتنی بر منتفی شدن تضمین های امنیتی تشکیلات خودگردان با اسرائیل بوده و نمایندگان مذاکره کننده محمود عباس لغو این تضمین ها را امضا کرده اند.
5- یکی از توافقات روز چهارشنبه قاهره «برگزاری انتخابات رئیس تشکیلات خودگردان و انتخابات مجلس ملی یک سال پس از امضای توافقنامه از سوی طرفین» می باشد. به نظر می آید دو طرف با دو جمع بندی جداگانه این بند را امضا کرده اند. محمود عباس که می داند برای اینکه بعنوان نماینده فلسطین در اجلاس مجمع عمومی شهریور ماه شرکت کند، نیاز به پشتوانه ملی دارد، این بند را قبول کرده و در عین حال امید داشته که در این یک سال شرایط تغییر کند ضمن آنکه او به گمان خود با این دستاورد مهم دیپلماتیک و حقوقی می تواند سرنوشت انتخابات سال آینده را رقم بزند. حماس قاعدتاً از این منظر این بند را پذیرفته که اولاً با اصل موضوع اعلام رسمی تشکیل کشور فلسطین موافق بوده و ثانیاً حماس به موقعیت انتخاباتی خود در غزه، کرانه، جنین و قدس شرقی اطمینان دارد. اما به هر حال تردیدی نیست که رخدادهای یک سال آینده تعیین کننده پایایی یا کوتاه مدت بودن زمان این توافقنامه و اجرایی شدن بندهای آن است.
6- توافقات انجام شده در چهارشنبه میان گروه های فلسطینی پر از ابهام است ولی از آنجا که فعلا کلیات مورد توافق قرار گرفته این ابهامات طبیعی می باشند. یکی از این ابهامات وضعیت اداره مراکز فلسطینی در فاصله امضای رسمی و نهایی توافقات تا زمان برگزاری انتخابات است و حال آن که در این فاصله اتفاقات حقوقی فراوانی در مورد فلسطین رخ می دهد که طرف فلسطینی آن مشخص نشده و یا در مورد تشکیلات «سازمان آزادی بخش فلسطین» که متعلق به همه فلسطینی هاست و فعلا بطور انحصاری در اختیار محمود عباس و گروه فتح قرار دارد و بر اساس توافق چهارشنبه قاهره قرار شد مورد تجدیدنظر قرار گیرد، اصول این تجدیدنظر و زمان آن معلوم نشده است. در مورد آزادی زندانیان هم کلیات توافقنامه، زمان و نحوه آن را مشخص نکرده است. این ها طبعا مذاکرات آینده را زمان بر می کند و از این رو باید گفت فلسطینی ها در آغاز راه توافق قرار دارند.
7- فلسطینی ها اعتماد به نفس بالایی پیدا کرده اند این را می توان هم در میان مردم آن و هم در میان نخبگان فلسطینی مشاهده کرد، این در حالی است که این حس اعتماد در سال های اخیر به دلیل اختلاف رهبران فروکش کرده و به حداقل رسیده بود. فلسطینی ها بدون تردید به محمود عباس و ابتکارهای او و یا ابتکارهایی که او هم در آن حضور دارد اعتماد ندارد، اما احساس می کنند خود قادر به هدایت فرایند می باشند کما این که مصری ها اعتمادی به محمد حسن طنطاوی و شورای عالی نظامی مصر ندارند ولی احساس می کنند خود قادر به انتقال مصر از کشوری با حاکمیتی وابسته، غیرمردمی و سکولار به حاکمیتی مستقل، مردمی و الهی هستند و در نهایت قادرند همین طنطاوی را وادار به اتخاذ تصمیماتی کنند که این راه را هموار نماید. اعتماد به نفس فلسطینی ها به آینده نیز می تواند موانع شکلی و محتوایی و ابهامات کنونی را کنار بزند.
«حفظ انسجام در وزارت اطلاعات»، «لزوم نگاه فراجناحی و فراگروهی»، «حساسیت در قبال نفوذ دشمن و جریانات معیوب فکری و سیاسی» و «استفاده از تجارب نیروهای مجرب» چهار عنصر اساسی در ماموریت نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی به حساب می آیند که دو روز پیش رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار 6 ساعته خود از وزارت اطلاعات به تبیین آن ها پرداختند. این عناصر البته با این که از اهمیت فراوانی برخوردار می باشند، بدیهی هستند و تاکنون هم مبنای کار وزارت اطلاعات و سایر مجموعه های اطلاعاتی کشور بوده اند و در عین حال در تاکید بر آن ها ضرورتی احساس شده و در این خصوص به نظر می آید:
1- همه دستاوردهای شگرفی که در طول تجربه اطلاعاتی جمهوری اسلامی- اعم از وزارت و سایر مراکز اطلاعاتی کشور- به دست آمده و در بسیاری از موارد «نادر» و «استراتژیک» بوده اند، نظیر شناسایی و ریشه کن کردن منافقین در سال های 60 و 61، شناسایی باند مهدی هاشمی و متلاشی کردن آن در سال های 63 تا 65 و شناسایی و انهدام باند ریگی که بدون نفوذ در سیستم اطلاعاتی دشمن میسر نبوده، محصول انسجام نیروهای اطلاعاتی، فراجناحی بودن، حساسیت آنان نسبت به نفوذی ها و استفاده از نیروهای باهوش و مجرب بوده است. هر فرد اطلاعاتی کشور تا زمانی که از این عناصر بهره مند بوده است در خدمت مردم و کشور قرار داشته و در زمانی که از یک یا دو عنصر از موارد یاد شده فاصله گرفته، طعمه دشمن گردیده است و ما می توانیم نمونه هایی- هرچند اندک و کم شمار- از نوع دوم را نشان دهیم.
2- حفظ انسجام در وزارت اطلاعات و سایر مجموعه های اطلاعاتی یک اصل بدیهی برای کارآمدی آن به حساب می آید. حفظ انسجام در هر جایی که یک معنایی دارد و در درجه ای از اهمیت قرار می گیرد. این «انسجام» در نیروهای اطلاعاتی مهمترین اصل و حساس ترین آن می باشد چرا که عدم انسجام با نشست اطلاعات، انسجام اقدامات خودسرانه و عدول از مرز قانون و اخلاق توام می گردد. وزارت اطلاعات یک وزارتخانه معمولی نیست که تعدد مرکز تصمیم گیری در آن و دخالت فراسازمانی در آن قابل تحمل باشد چرا که کارکرد این وزارتخانه ارتباط مستقیمی با امنیت و حیثیت شهروندان و بقاء نظام سیاسی دارد بر این اساس جا دارد که همانگونه که تاکنون این گونه بوده، مسئولین ذیربط حداکثر حساسیت را در این مورد قایل شوند. اگرچه وزارت اطلاعات یک وزارتخانه در درون دولت است، اما از آنجا که برخلاف وزارت اطلاعات، یک دولت می تواند برآمده از رقابت حزبی باشد یا بر مبنای تفکر و فلسفه سیاسی خاصی روی کار آمده- هر چند این هم مذموم است- فراجناح نباشد و حتی اندازه پیوستگی آن با نظام سیاسی حداکثری نباشد و خسارات ناشی از این بنا به ملاحظاتی پذیرفته شود، اما حکایت وزارت و سایر نیروهای اطلاعاتی حتما حکایت دیگری است. نه وزارت اطلاعات حق دارد در جهت گیری ها و «عمل اطلاعاتی» از سلیقه این یا آن دولت تبعیت کند و نه عوامل دولتی که سر کار هستند به خود اجازه دهند که مدیریت دستگاه های اطلاعاتی کشور به «اعمال سلیقه» کشیده شود. این مهمترین رکن حفظ انسجام در وزارت اطلاعات است.
3- در فراگروهی و فراجناحی عمل کردن نیروهای اطلاعاتی باید گفت معنای فراگروهی و فراجناحی این نیست که نیروی اطلاعاتی کاری به جناح ها و گروه ها نداشته باشد چرا که رصد کردن نفوذ دشمن در جناح ها و گروه ها- که کاملا جدی است و نظام در طول 32 سال گذشته با آن دست به گریبان بوده- یکی از وظایف اساسی وزارت اطلاعات است. جناح های کشور چه حاکم باشند و چه نباشند، بستر نفوذ و برنامه ریزی دشمن هستند. بر این اساس نیروی اطلاعاتی- بدون آنکه از پیش حکمی صادر کند- باید روندهای موجود در گروه های سیاسی را برای «مقابله» با خطر آنی و یا «پیشگیری» از خطر آتی با دقت مورد مطالعه قرار دهد در این میان آن دسته از جریاناتی که با روش های شناخته شده یا شناخته نشده درصدد اثرگذاری بر دستگاه های اطلاعاتی کشورند در اولویت قرار می گیرند. بعضی از گروه های سیاسی که امروزه انحراف و حتی وابستگی آن ها به کانون های جاسوسی خارجی برملا شده است، مدعی بودند که نیروی اطلاعاتی باید بر مبنای اصل فقهی برائت- و به عبارتی با خوشبینی- با گروه ها و جریانات مواجه شود و حال آنکه اصل برائت یک اصل قضایی است و نه اطلاعاتی یعنی یک قاضی در هنگام بررسی پرونده متهم باید بر مبنای دو اصل «برائت» و «اصاله الصحه» حرکت کند. قانون در اینجا به سمت کاهش مجرم و اجازه دادن به متهم برای جبران، کشش دارد که این مستلزم فرا خواندن متهم به محکمه است. اما نیروی اطلاعاتی باید با مهم شمردن اموری که قاضی به چشم پوشی از آن سفارش شده است، درصدد رفع و دفع خطرات «احتمالی» برآید. بدیهی است که در نهایت حکم هر متهم- ولو در جرائم حساس امنیتی- را قاضی صادر می کند و قاضی براساس آنچه شرع و قانون در قضاوت به او توصیه کرده عمل می کند اما نیروی اطلاعاتی باید- بدون اینکه حکم به مجرمیت کسی بدهد- بتواند مجرمین امنیتی را در آغاز راه شناسایی کرده و مانع شکل گیری روندی ضد امنیتی- که مستلزم خطرات فراوان و هزینه های زیاد است- گردد. اگر نیروی اطلاعاتی در بند جناح یا گروهی یا جناح ها و گروه ها باشد قادر به دفع خطر از مردم و کشور نیست و این با فلسفه وجودی مجموعه های اطلاعاتی منافات دارد که خوشبختانه این نکته به عنوان یک اصل در وزارت اطلاعات دنبال می شود و البته در برخی از موارد، نمونه های متفاوتی ولو اندک داشته است.
4- حساسیت نیروهای اطلاعاتی در برابر نفوذ دشمن و جریانات معیوب فکری و سیاسی یکی از دو وظیفه کلیدی وزارت و مجموعه های اطلاعاتی است که جنبه پدافندی دارد. امروزه راه های نفوذ دشمن در یک کشور بسیار متنوع و فراگیر شده و ابزارهای نفوذ گسترش یافته و متنوع تر شده است. در عین حال راههای سنتی نفوذ مثل اینکه فردی را بخرند و از طریق او ابتدا بر یک جناح و سپس بر یک کشور دست پیدا کنند، اهمیت خود را حفظ کرده اند به میزان تنوع راهها و ابزارهای نفوذ، نیروی اطلاعاتی کشور نیز باید به انواع ابزارها و راه ها مجهز شود و نیروهای مناسب آن را پیدا کند. امروزه حجم نیروهای اطلاعاتی در دنیا از حجم نیروهای نظامی بیشتر است.
آمریکایی ها در جریان اشغال افغانستان و عراق به ازای هر دو عنصر نظامی از سه عنصر اطلاعاتی استفاده کرده اند و حال آن که جمع آوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات بخشی از وظایف جاری آن دو عنصر نظامی نیز بوده و این همه در حالی است که آنان به سطح وسیعی از امکانات فضایی اطلاعاتی- نظیر ماهواره های جاسوسی- و هواپیماهای جاسوسی هم دسترسی دارند و علاوه بر این ها از هم پوشانی اطلاعاتی با سرویس های اروپایی و منطقه ای هم بهره مند می باشند.
البته شکی نیست که در سرویس های اطلاعاتی کیفیت نیروها، شیوه ها و امکانات حرف اول را می زند و کمیت در مرتبه دوم از اهمیت قرار دارد علاوه بر آن ارتباط با توده های مردم- مزیتی که نیروهای اطلاعاتی ما از آن برخوردارند- بسیار تعیین کننده می باشد. با این وصف دستگاه های اطلاعاتی کشور باید تلاش بی وقفه ای در «روزآمد» کردن خود داشته باشند. نکته این است که جمهوری اسلامی از آنجا که برمبنای تفکر و مکتبی عمیق بنا نهاده شده، تنها از طریق تهاجم فکری تهدید می شود اما البته از آنجا که پایه های فکری نظام به مرور در میان همه مردم- اعم از توده ها و نخبگان- جا افتاده است جز از طریق یک برنامه طولانی مدت نمی توان به مقابله با مبانی فکری نظام رفت. رهبر معظم انقلاب اسلامی در ارتباط با فتنه 88 فرمودند: «دشمن 02 سال کار کرده بود» خب کدام نیرو باید 02 سال پیش کشف می کرد که یک جریان منحرف مشغول ریشه زدن، درست کردن سرپل و سربازگیری است به جز نیروهای اطلاعاتی. امروز هم این نیروی اطلاعاتی است که باید «جوانه ها» را زودتر از دیگران ببیند و قبل از ریشه دوانیدن، آن را برملا نماید. پرواضح است که دشمنی فکری با نظام را کمونیست و سلطنت طلب و ملی گرا- با عناوین افشا شده- نمی تواند سامان دهد ولو 05 سال کار کند. آن کس می تواند این دشمنی را در یک روند 01 یا 02 ساله به نقطه ای پرهزینه برساند که امروز از جنس نظام و جناح های مورد قبول نظام دیده می شود. جریانات «معیوب فکری»، جریانات بالفعل خطرناک نیستند اگر اینطور بود به آنها «معیوب» نمی گفتیم بلکه «فاسد» خطاب می کردیم. جریانات معیوب فکری و سیاسی که- برحسب تجربه- قطعا روزی- در میان مدت یا بلندمدت- به جریانات فاسد و متکی به خارج تبدیل می شوند، چه مشخصه ای دارند؟ چطور آنها را بشناسیم؟ مهمترین و بهترین راه شناخت آنها، ارزیابی مواضع رسمی آنهاست. هرگاه موضع رسمی فردی یا گروه و دسته ای با موضع رسمی نظام تفاوت داشته باشد و این تفاوت ها تکرار شوند، این نشانه «عیب» است که اگر نیروهای اطلاعاتی به موقع پرده از آن برندارند، به جریانی فاسد تبدیل می شوند. بعضی از عناصر کلیدی اطلاعاتی آمریکا که امروزه بازنشسته شده اند، گفته اند که ما از سال 56 با دفتر میرحسین موسوی ارتباط داشتیم امروزه،- تقریبا- همه اعضای آن روز دفتر او یا آشکارا مشغول همکاری با شبکه های رسانه ای و محافل اطلاعاتی آمریکا هستند و یا به دلیل ایفای نقش های محوری در فتنه 88 در زندان به سر می برند، وضعیت میرحسین موسوی هم که در ضدیت آشکار با نظام مشخص است.
و بالاخره، نیروی اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران به دلیل آن که عهده دار حفاظت از یک نظام فکری- فرهنگی است باید خود عمیقا فکری و فرهنگی باشد که خوشبختانه اینطور هم هست. این نیرو باید متخلق به اخلاقی باشد که نظام برای آن به وجود آمده است. از این رو نائب الامام حضرت آیت الله العظمی خامنه ای- دامت برکاته- در این دیدار، مدیران، کارشناسان و کارکنان وزارت اطلاعات را به انس با قرآن، نماز، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و اخلاق متکی بر مبانی الهی توصیه فرمودند.
یکی از روزهای پاییز سال 1356 بود. ملاقاتی ها مقدار قابل توجهی سیب آورده بودند. بند ما به «بند ابدی ها» معروف بود و در مقایسه با سایر بندها که زندانیانی با محکومیت های کمتر داشت، از برخی آزادی ها نظیر در اختیار داشتن چراغ خوراک پزی نفتی و... برخوردار بود. آن روز تصمیم گرفته شد سیب ها را تبدیل به مربا کنیم- گفتنی است که معلوم نیست به چه علت، تهیه کمپوت آزاد ولی تبدیل آن به مربا ممنوع بود! و جیره کتک داشت- آب را در دیگ بزرگی جوش آوردیم و شکر را درون آن ریختیم، تابعد از آن که به اصطلاح قوام آمد و غلیظ شد، سیب ها را به آن اضافه کنیم و به شدت مراقب بودیم مبادا سرکار مرادی که آن روز وکیل بند بود سر برسد و متوجه ماجرا شود. نگارنده و برادر عزیزم آقای دکتر خسرو صادقی آن روز نوبت کارگری بند داشتیم و مشغول کار بودیم. وقتی شکر را درون آب جوش ریختیم متوجه ذرات ریز آشغال شدیم که روی آب آمده بود. هیچکدام تجربه مرباپزی نداشتیم و نمی دانستیم که باید با این آشغال ها چه کنیم. در همین حال، سرکار مرادی از راه رسید و با نگاهی مشکوک به نگارنده و دکتر صادقی نگریست و پرسید؛ دارید چیکار می کنید؟ گفتیم؛ داریم کمپوت درست می کنیم. با تردید گفت؛ مبادا مربا درست کنید؟ پاسخ منفی بود. برای اطمینان نگاهی به درون دیگ انداخت و با تعجب گفت؛ چرا آشغال ها را جدا نمی کنید؟ پرسیدیم چه جوری؟ مگر می شود با قاشق و ملاقه آشغال ها را بیرون آورد؟ خیلی طول می کشد و زحمت زیادی هم دارد. سرکار مرادی پوزخندی زد و بلند بلند گفت؛ اینارو باش! بلد نیستند چند تا آشغال رو از دیگ بیرون بندازند، اونوقت می خواهند اعلیحضرت همایونی رو از تخت پایین بکشند! از قیاسش خنده مان گرفت! پرسید تخم مرغ دارید؟ برایش آوردیم، تخم مرغ را شکست، زرده آن را به دکتر صادقی داد و گفت؛ بده شریعتمداری بالا بکشه که قوی بشه! و بعد سفیده تخم مرغ را درون دیگ آب جوش انداخت، سفیده بلافاصله منعقد شد و در حال انعقاد همه آشغال ها به آن چسبیدند. سفیده را همراه با آشغال ها بیرون آورده و درون سطل زباله انداخت و گفت؛ حالا یاد گرفتید که آشغال های شکر را چه جوری جدا می کنند و دور می ریزند؟ گفتیم باید از شکری استفاده کنیم که آشغال نداشته باشد و سرکار مرادی در حالی که بار دیگر دیگ را معاینه می کرد که مبادا به جای کمپوت مشغول تهیه مربا باشیم، گفت؛ شکر بی آشغال وجود ندارد، هر جا شکر هست، آشغال هم هست. باید راه جدا کردن آشغال را یاد بگیرید.
2- بعد از خیزش عظیم و میلیونی ملت های مسلمان در مصر، تونس، یمن و اردن علیه حاکمیت های آمریکایی کشورشان، آمریکا و متحدانش که با ناباوری شاهد رویش انقلاب اسلامی برخاسته از ایران علیه حاکمان دست نشانده خود در خاورمیانه و آفریقا بودند، ابتدا همه توان خود را برای مهار این خیزش ها به کار گرفتند و هنگامی که مشاهده کردند کاری از دستشان برنمی آید و به قول امام راحل ما(ره) «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند» برای انحراف تغییر ماهیت این خیزش ها از «اسلامی» به «ناسیونالیستی» دست به کار شدند- دقیقاً همان فرمولی که در جریان انقلاب اسلامی به کار گرفته و مطابق اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی، در پی تغییر بستر انقلاب از رهبری اسلامی امام خمینی(ره) به جبهه ملی و نهضت آزادی بودند- بعد از ناکامی این ترفند و بروز و نمایش مقتدرانه دهها نشانه که از اسلامی بودن انقلاب های مصر و تونس و اردن و یمن و... حکایت می کرد و علاوه بر آمریکا و سران دیکتاتور عرب، جیغ بنفش اسرائیل را پرصداتر از همیشه به آسمان بلند کرده بود، همه نگاه ها متوجه کانون اصلی و موتور محرکه این خیزش ها، یعنی جمهوری اسلامی ایران شد.
اعتراف مقامات رسمی آمریکا، اسرائیل، کشورهای اروپایی و سران برخی از کشورهای عربی به این واقعیت که خیزش ها و انقلاب های کنونی منطقه از ایران اسلامی الگو گرفته به اندازه ای فراوان است که فهرست آنها نیز مثنوی هفتاد من کاغذ است. این اخبار طی چند هفته گذشته در کیهان آمده است و در این وجیزه به چند نمونه اخیر آن اشاره می کنیم؛
«روزنامه انگلیسی تایمز: کابوس اوباما، تبدیل مصر به ایران دوم بود که در حال تحقق است»، «روزنامه آمریکایی واشنگتن تایمز: مصر از آمریکا جدا شده و به ایران می پیوندد»، «هفته نامه آلمانی اشپیگل: ملت ایران با راه اندازی انقلاب مصر، با حسنی مبارک تسویه حساب کردند»، «منوشه امیر در سایت وزارت خارجه اسرائیل: شعارهای اسلامی مردم مصر خیلی خطرناک است. این نگرانی بسیار جدی است که واقعیت تلخ(!!) 32 سال پیش ایران در مصر تکرار شود و اسلامگراها حاکمیت این کشور متحد اسرائیل را در دست بگیرند»، «جاناتان اسپایر کارشناس مرکز مطالعات جهانی هرتزلیا-اسرائیل- در واشنگتن پست: ایران هسته تحولات حساس خاورمیانه است و پیوسته کشورهای بیشتری به منظومه ایران می پیوندند»، «روزنامه آلمانی دی سایت: اسرائیل از تکرار انقلاب اسلامی در مصر وحشت دارد و هر روز تنهاتر و تنهاتر می شود»، «نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی در روزنامه هاآرتص: خمینی[ره] از همه طرف اسرائیل را محاصره کرده است»، «جمع بندی نهایی کنفرانس هرتزلیا در اسرائیل که از سوی سرتیپ دانی روچید، رئیس کنفرانس اعلام شد: هواداران ایران در منطقه رو به افزایش و گسترش هستند و خاورمیانه را به تسخیر خود درآورده اند» و...
3- وقتی آمریکا و متحدان اسرائیلی و اروپایی و عرب آن نه فقط به صراحت اعتراف می کنند، بلکه به وضوح می بینند که خیزش ها و انقلاب های اخیر در منطقه از ایران اسلامی ریشه گرفته بسیار بدیهی است که چاره کار و نقطه رهایی از این کابوس وحشتناک را در ایران اسلامی جستجو کنند. اما، چگونه؟ طی 32 سال گذشته برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران، همه ترفندها و راه کارهایی که در چنته داشته اند را به میدان آورده و نه فقط نتیجه ای نگرفته اند، بلکه در جریان به کارگیری هر یک از این ترفندها بر قدرت و اقتدار ایران اسلامی افزوده اند، و به قول امام راحلمان(ره):«آمریکا برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران هر کاری که از دستش برمی آمده انجام داده است و اگر کاری مانده باشد که انجام نداده باشد به خاطر آن است که توان آن را نداشته است» غائله آفرینی در مناطق مرزی، بهره گیری از گروههای تروریست، طرح چند کودتا، جنگ تحمیلی 8 ساله، بمباران شهرها و مناطق مسکونی، تحریم های اقتصادی، جنگ نفتکش ها، صدور قطعنامه ها از سوی شورای امنیت سازمان ملل، مقابله با برنامه هسته ای و آخرین نمونه از این دست، فتنه 88 و در همه این میدان ها معلوم شده است که به قول حضرت امام(ره) آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. حالا شما بفرمائید که چه باید بکند؟! تنها راه آن است که مهره های سوخته خود را بار دیگر به کار بگیرد و به هر قیمتی که شده و با هر تعدادی که ممکن است، یک تجمع به راه بیندازد و با تهیه فیلم و عکس و سپس بزرگنمایی بی نهایت کوچک ها و درشت نمایی بی نهایت ریزها از طریق رسانه های خود به ملت های مسلمان منطقه بگوید؛ «اگر ایران اسلامی الگوی انقلاب شماست، مردم - یعنی همان چند نفر- در ایران از نظام اسلامی خود راضی نیستند»!
خب! این مأموریت را چه کسانی باید برعهده بگیرند؟ هنوز چند روزی بیشتر از حماسه عظیم 22 بهمن 89 نگذشته است، و فریاد دهها میلیونی مردم در حمایت از انقلاب مصر و تونس و اردن و یمن هنوز در فضا طنین انداز است و شعارهای پرصلابت مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل آنها نیز.
حالا فتنه 88 را به یاد آورید، حمایت آشکار و بی پرده مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس از موسوی، خاتمی و کروبی و ائتلاف تمامی جریانات و گروه های ضدانقلاب، نظیر بهایی ها، منافقین، سلطنت طلب ها، مارکسیست ها، تروریست های ریگی و کومه له و دموکرات و... همه در جریان فتنه 88 سوختند و دود شدند و به هوا رفتند، نرفتند؟! ولی به قول «زئیف شف» استراتژیست معروف اسرائیلی، «ذغال حاصل از چوب سوخته هم قابل سوزاندن است» و اینگونه بود که بار دیگر به سراغ مهره های سوخته رفتند. همان ها که نتانیاهو با افتخار درباره آنها می گفت؛ «اصلاح طلبان بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران هستند» و شیمون پرز در جریان فتنه انکار نمی کرد که «اصلاح طلبان در ایران به نمایندگی از اسرائیل با جمهوری اسلامی می جنگند» و...
4- چند روز پیش موسوی و کروبی که در جریان فتنه 88 همراه با خاتمی و سایر عوامل فتنه، آشکارا به ساز آمریکا و انگلیس رقصیده بودند و فرمول دیکته شده مثلث آمریکا، انگلیس و اسرائیل را بی کم و کاست به اجرا گذاشته بودند، علناً به نفع اسرائیل و آمریکا شعار داده بودند و در مناظره های تلویزیونی زمان انتخابات به صراحت گفته بودند ماجرای فلسطین به ما ربطی ندارد و... اعلام کردند که قصد دارند روز 25 بهمن برای حمایت از مردم مصر راهپیمایی کنند! و برای این راهپیمایی درخواست مجوز کردند! آنها به خوبی می دانستند که در هیچ کشوری به ستون پنجم افشا شده دشمن اجازه حضور در عرصه را نمی دهند. و از سوی دیگر، حمایت از مردم مصر و تونس که علیه اسرائیل و آمریکا، یعنی کارفرمایان موسوی و کروبی و خاتمی خروش برداشته اند، به گروه خون این مهره های سوخته نمی خورد. ولی ماجرا چیز دیگری بود. آنها این بار هم از سوی همان کارفرمایان قبلی مأموریت داشتند... به دو نمونه زیر که فقط اندکی از بسیارهاست توجه کنید. منوشه امیر، اسرائیلی ایرانی تبار - منوچهر ساچمه چی تهرانی- و مدیر چند ده ساله رادیو اسرائیل طی مقاله ای در سایت وزارت خارجه رژیم صهیونیستی تأکید می کند که «اگرچه موسوی و کروبی برای حمایت از مردم مصر درخواست مجوز راهپیمایی کرده اند ولی قرار است در صورت صدور مجوز، شعارها علیه رژیم اسلامی ایران باشد و حمایت این رژیم از آشوب های مصر- یعنی همان خروش یکپارچه مسلمانان مصر علیه آمریکا و انگلیس- را محکوم کنند.» منوشه امیر در همین یادداشت پیش بینی می کند که جمهوری اسلامی ایران به موسوی و کروبی مجوز نمی دهد و می افزاید؛ «اگر این مجوز صادر شود، مردم مصر و تونس خواهند دید که رژیم اسلامی ایران هیچگونه دستاوردی برای مردم نداشته است که بتواند الگوی سایر ملت ها باشد.»! از سوی دیگر؛ «جو بایدن» معاون رئیس جمهور آمریکا در پاسخ به پرسش نمایندگان «سنا» چند نمونه از اقدامات آمریکا برای مقابله با انقلاب مصر را برمی شمارد و از جمله با اشاره به درخواست مجوز راهپیمایی از سوی موسوی و خاتمی می گوید «تظاهرات روز 14 فوریه- 25 بهمن- در ایران، هر چند که در ظاهر قرار است برای پشتیبانی از مردم مصر باشد ولی هدف اصلی آن ابراز ناخرسندی از رژیم ایران است که اعتراض به حمایت رژیم تهران از شورش های مصر و تونس را نشان می دهد».
5- در پی اعلام راهپیمایی- بخوانید کاریکاتوری- روز 25 بهمن، تمامی رسانه های آمریکایی، اروپایی، صهیونیستی به گونه ای حیرت انگیز به صف شدند و سایت های اینترنتی وابسته به آنها نیز برای حمایت و پوشش این به اصطلاح راهپیمایی!! اعلام آمادگی کردند. بی بی سی برنامه دیروز خود را 2 ساعت زودتر آغاز کرد، سایت وزارت خارجه اسرائیل برای حمایت از آن، صفحه ویژه باز کرد، تلویزیون العربیه- عربستان- برنامه های عادی خود را متوقف کرد و...
و سرانجام دیروز «کوه» موش زائید و اگرچه تعداد اندکی از اراذل و اوباش اجاره ای کوشیدند در چند نقطه تهران ابراز وجودی چند دقیقه ای کنند ولی با حقارتی مثال زدنی روبرو شده و جمع شدند... شبکه تلویزیونی CNN با ناامیدی اعلام کرد؛ «عدم حضور معترضان در خیابان ها در 14 فوریه- 25 بهمن- نشان داد که جنبش سبز واقعا مرده است». شبکه تلویزیونی بی بی سی با ذوق زدگی اعلام کرد، یک گزارش زنده از تهران دارد و گزارشگر این شبکه موبایل خود را برای پخش صدای- به قول بی بی سی معترضان- به میان جمعیت برد و این شعار از شبکه بی بی سی که غافلگیر شده بود، پخش شد؛ «بی بی سی حیا کن مملکت رو رها کن ، مرگ بر انگلیس، مرگ بر اسرائیل» سایت یوتیوب YOU TUBE و سایت های «فیس بوک»، «بالاترین» و توئیتر، تصاویری از آشوب های خردادماه 88 را به عنوان تظاهرات روز 25 بهمن ماه جا زدند که خیلی زود با اعتراض کاربران روبرو شد که «کدام احمقی در هوای سرد و زیر صفر درجه زمستان تهران، با تی شرت به خیابان می آید و کدام دیوانه ای در این هوای سرد با روزنامه تا شده خودش را باد می زند»؟!
6- و بالاخره، اگرچه گفتنی در این باره فراوان است ولی به همین اندازه بسنده می کنیم که آیا تجمع نهایتا 400-300 نفر از جمعیت 75 میلیونی ایران و یا از جمعیت 12 میلیونی تهران برای مخالفت و ضدیت با انقلاب و نظام، نشانه پایگاه مردمی عظیم و گسترده جمهوری اسلامی ایران نیست؟ یک کیلو شکر هم خیلی بیشتر از این آشغال دارد. ندارد؟!
نمی دانم «سرکار مرادی» کجاست؟ زنده است؟ فوت کرده؟ و... هرکجا هست یادش به خیر که می گفت؛ شکر بی آشغال وجود ندارد... و آشغال ها را چه آسان می توان جمع کرد و دور ریخت.
گذشته ایران تبدیل به آینده خاورمیانه خواهد شد. این جمله زمانی یک پیش بینی درباره تحولات آینده به حساب می آمد و موافقان و مخالفانی داشت. امروز اما این جمله فقط یک توصیف است نه پیش بینی. توصیف آنچه جلوی چشم همگان می گذرد و البته باز هم موافقان و مخالفانی دارد. منتها این بار مخالفانی هراسان و ناامید که همه فکر و ذکرشان این است که اگر نمی توانند جلوی این روند را بگیرند لااقل آن را کند کنند یا از دامنه نفوذ و گستره اش بکاهند و موافقانی سرخوش و امیدوار که اکنون تازه احساس می کنند راهی مطمئن با دورنمایی روشن برای پیمودن یافته اند.
این بحث که آیا انقلاب مردم مصر و پیش از آن انتفاضه مردم تونس، یک حرکت اسلامی است و از انقلاب اسلامی مردم ایران و نظامی که 30 سال است بر مبنای آن پایه گذاری شده الگو گرفته اگرچه بسیار کلیدی است ولی جای بحث و جدل چندانی ندارد. روشن است که مردم مصر و تونس برای آغاز حرکت نیاز به یک عامل بسیار نیرومند برانگیزاننده در ذهن خود داشته اند و پس از آغاز حرکت هم برای آنکه رنج ها و فشارهای ناشی از مبارزه با دیکتاتورهایی بی رحم را تاب بیاورند محتاج آن بوده اند که دائما به مدلی آرمانی در ذهن خود مراجعه کنند. تردیدی نیست که خشم ناشی از سیطره چند دهه ای خودکامگی و تحقیر بی امان توده ها از جانب دیکتاتورهای متکبر و البته فرومایه، انگیزه ای مهم در این میان بوده است اما تاریخ معاصر به یاد ندارد که گرسنگی و رنج اقتصادی یا طلب زندگی مرفه بی آنکه یک ایدئولوژی محکم آن را پشتیبانی کند، باعث شعله ور شدن یک انقلاب شده باشد. نگاهی به ابعاد حرکتی که اکنون در مصر آغاز شده و در شرف به نتیجه رسیدن است جای شبهه ای باقی نمی گذارد که خیزشی چنین عظیم را جز نیروی ایمان و باور دینی نمی تواند به وجود بیاورد و به پیش ببرد. علاوه بر این، همچنان که بسیاری از اندیشمندان مصری در روزهای گذشته به صراحت گفته اند آنچه به آنها نیرو بخشیده و گام های آنها را استوار کرده این است که می بینند یک الگوی موفق از استقلال متکی به آموزه های دینی پیش چشم آنها وجود دارد که توانسته 30 سال تمام توطئه ها و کینه توزی های آمریکا را تاب بیاورد و روز به روز قدرتمندتر شود. تردیدی نیست که اگر این مدل و آن باور وجود نداشت، منبعی هم نبود که «جرئت و شهامت» لازم برای این خیزش عظیم را فراهم کند. توجیهات سکولار برای تبیین این حرکت عظیم بسیار فقیر و کم مایه است. اینکه میلیون ها نفر جان خود را کف دست بگیرند، 16 شبانه روز در محاصره تانک ها کف خیابان بمانند و شعار خود را از «مبارک برو» به «مرگ بر مبارک» تغییر بدهند، مسلما هدفی بزرگتر و ارجمندتر از طلب نان دارد و این حقیقتی است که اگر چشم بر آن بسته شود تنها اتفاقی که افتاده اضافه شدن یک اشتباه محاسباتی جدید به خروارها اشتباه محاسباتی آمریکایی ها و همدستانشان درباره حال و روز منطقه است. همان اشتباهی که روز پنج شنبه جیمز کلاپر مدیر اطلاعات ملی آمریکا و لئون پانتا رییس سازمان سیا در مقابل اعضای کمیته اطلاعاتی مجلس نمایندگان به آن اعتراف کردند اما هنوز معلوم نیست از آن به اندازه کافی درس گرفته باشند.
نگاه به تحولات خاورمیانه از منظر راهبردی روش دیگری است که به دقت نشان می دهد منشا این زلزله بزرگ کجاست. لئون پانتا رییس سیا گفته است سال گذشته بیش از 400 گزارش اطلاعاتی مطالعه کرده که همه آنها می گفته اند منطقه خاورمیانه در شرف تغییر است. اما او نگفته که پس چرا نتوانسته حادثه ای چنین عظیم را که امام خمینی بیش از 30 سال پیش با جزئیات از آن خبر داده بود پیش بینی کند. علاوه بر این نه پانتا و نه کلاپر نگفته اند که اگر واقعا حدس می زده اند که چنین تحولاتی در راه باشد پس چرا در مقابل آن هیچ اقدامی انجام نداده اند و اکنون سیر پرشتاب حوادث است که آنها را به این سو و آن سو می کشد بی آنکه بدانند چه می کنند و چند دقیقه بعد باید منتظر چه چیزی باشند. این ادعاهای بزرگ آدمی را به یاد آن چند بار دیگری می اندازد که دستگاه های عریض و طویل اطلاعاتی آمریکا قادر به پیش بینی حوادثی بسیار بزرگ که حتی مردم عادی هم از آن باخبر بوده اند، نشده اند و ثابت می کند که ناتوانی ذهنی آمریکا در تحلیل درست حوادث منطقه سابقه دار است.
نخستین مورد انقلاب اسلامی ایران بود که همه اسناد موجود نشان می دهد آمریکایی ها در مقابل آن غافلگیر شدند. یکی از آخرین اسنادی که در این مورد منتشر شده سخنان اوری لوبرانی مشاور موشه یعلون معاون نخست وزیر اسراییل و آخرین سفیر رژیم اشغالگر قدس در ایران است. وی در سخنرانی که اواخر سال گذشته در بنیاد دفاع از دموکراسی های واشینگتن(FDD) انجام داده می گوید چند هفته قبل از سقوط محمدرضا پهلوی با سفیر آمریکا در تهران ملاقات کرده و او مطلقا حاضر نشده این موضوع را بپذیرد که حکومت پهلوی رو به زوال است. لوبرانی می گوید مشکل آمریکایی ها این است که هیچ وقت نتوانسته اند بفهمند ایران چه جور جایی است و مردم آن چگونه فکر می کنند. مورد دوم هم فتنه سال 88 در ایران است. جوزف فیتساناکیس گزارشگر ویژه فارین پالیسی در امور اطلاعاتی در همان هفته های اول بعد از 22 خرداد 88 در مقاله ای بسیار مهم که متاسفانه کم مورد توجه قرار گرفته است نوشت تحلیلگران سازمان سیا با شنیدن صدای الله اکبر از پشت بام برخی خانه ها در ایران به این تحلیل رسیده اند که اتفاقات سال 57 در حال تکرار است و نظام جمهوری اسلامی رفتنی است! اگرچه این خوش خیالی خیلی زود زایل شد اما همین که تحلیلگران سیا باز هم نتوانسته بودند الله اکبر واقعی را از نوع بدلی و قلابی آن تشخیص بدهند نشان می داد که از 30 سال پیش تا حالا پیشرفتی نکرده اند. نمونه مصر آخرین موردی است که نشان می دهد آمریکایی ها در فهم وقایع خاورمیانه تا چه حد کودن هستند. تلاش برای تبدیل انقلاب به رفورم و جایگزین کردن یک مهره با مهره دیگر، و بعد همراه نشان دادن خود با مردم (کاری که اوباما دیشب انجام داد)چنان که گویی در این 30 سال همه کور و کر بوده اند و هیچ کس ندیده است که چگونه آمریکا روی مبارک به عنوان یک سرمایه استراتژیک حساب می کرد همه نشان دهنده این است که آمریکایی ها نتوانسته اند به عمق آنچه در مصر می گذرد و از این پس به سراسر منطقه سرایت خواهد کرد، پی ببرند.
در واقع قضیه بسیار فراتر از عدم پیش بینی است. اینکه آمریکایی ها نمی توانند بفهمند در منطقه چه خبر است و قادر به پیش بینی تحولات نیستند تازه اول ماجراست. اصل داستان بسیار عمیق تر از این است.
نخست اینکه بدون شک خاورمیانه دیگر هرگز چنان نخواهد بود که پیش از این بود. جغرافیای سیاسی خاورمیانه به سرعت دگرگون خواهد شد و انقلاب مصر به همه دیکتاتوری های وابسته منطقه سرایت خواهد کرد. اعضای تیم امنیت ملی اوباما احتمالا 15 روز است که نخوابیده اند اما باید خود را برای بی خوابی های بسیار بیشتر از این آماده کنند. اگر یک جرقه کوچک در تونس آتشی چنین عظیم در مصر برانگیخته بدون شک این آتش به طوفانی مهیب در سراسر خاورمیانه تبدیل خواهد شد. کابوس دیکتاتورها تازه آغاز شده است. منافع حیاتی آمریکا دچار چنان آسیبی خواهد شد که بعید است تا سال های طولانی بتوانند ابعاد آن را حتی برآورد کنند چه رسد به اینکه راه چاره و درمانی بیابند. هنوز معلوم نیست که آمریکایی ها با مصیبتی به نام سقوط رژیم مبارک چه خواهند کرد. بهترین کار این است که اسراییل را به حال خود رها کنند و بار کنند و از خاورمیانه بروند. اما سناریوهای احمقانه تری هم هست که احتمالا با سیستم ذهنی آمریکایی ها سازگارتر است. یک سناریو آغاز یک قشون کشی نظامی جدید به منطقه و اشغال نقاط استراتژیک مانند کانال سوئز و صحرای سیناست که اگر اتفاق بیفتد می توان آن را پایان کار آمریکا در جهان خواند چرا که این حماقت در مدت زمانی کوتاه آتشی را که در قاره روشن شده به واشینگتن خواهد کشاند. سناریوی دوم تلاش برای کودتا در مصر است که بعید است تا زمانی که مردم هوشیارانه در خیابان ها حضور دارند امکانپذیر باشد. سناریوی سوم تلاش برای به راه انداختن کودتاها و ناآرامی های جدید در کشورهای عضو محور مقاومت است که آن هم البته ایده مسخره ای بیش نیست چرا که تحولات اخیر مصر همه غرب گرایان در سراسر منطقه را در بهت و حیرتی بی مانند فرو برده و امکان هرگونه ابتکار عمل را از آنها گرفته است.
دوم اینکه اسراییل به پایان کار نزدیک می شود. تا همین جا هم اسراییل یک پروژه شکست خورده است که مدتهاست هزینه های آن بر فوایدش غلبه کرده اما از این به بعد بحران موجودیت اسراییل به یک گرفتاری دائمی برای آمریکا تبدیل خواهد شد. اسراییلی ها تازه از این به بعد است که مزه محاصره واقعی را خواهند چشید و خواهند دانست که قلدری کردن و دست اندازی به سرزمین های اسلامی چه تبعاتی می تواند داشته باشد.
و سوم اینکه نقش بازیگردان ها در منطقه جابجا خواهد شد. آمریکایی ها از این بعد نقشی جز مدیریت حاشیه ها در منطقه نخواهد داشت. مدیریت متن تحولات خاورمیانه در اختیار ایران به عنوان یگانه منبع الهام و تغذیه حرکت های ضد آمریکایی در منطقه خواهد بود که می تواند الگوهای آینده سیاسی منطقه را ایجاد و مدیریت کند. تبعید آمریکا به حاشیه مهم ترین حادثه ژئوپلتیکی است که باید در انتظار آن بود.
قالب شکنی و انبساط و انتشار، جوهره انقلاب اسلامی است. راهبرد قدرت های جهانی در برابر انقلاب ایران این بود که آن را دست کم به مهار کشند، بپوشانند و سانسور کنند. انقلاب اسلامی با این وجود، پر و بال گشود و جا باز کرد و آوازه جهانی یافت. این روزها کافی است VOA و BBC و دویچه وله و تلویزیون های فرانسه را رصد کنید و ببینید به اعتبار حوادث خاورمیانه و شمال آفریقا چه قدر پیام می پراکنند و تحلیل ارائه می دهند تا شاید انقلاب اسلامی ایران را بپوشانند و آثار امروزین آن در دومینوی خیزش ملت های مسلمان را انکار و کتمان کنند. آیا همین خود نشانه سیطره گفتمان انقلاب اسلامی نیست؟ انقلاب اسلامی با این همه خود را هرچه بیشتر به پهنه رسانه تحمیل می کند. این انبساط و انتشار اکنون چنان سرعتی پیدا کرده که اگر روزی نه چندان دور شنیدید یا دیدید VOA و BBC آهنگ های انقلابی یا کلیپ حماسی «ایران که کوفه نیست» را پخش می کند، نباید جا بخورید.
شاهد و سند اگر می خواهید، گفت وگوی اخیر دیوید اوئن با تلویزیون دولتی انگلیس. او که وزیرخارجه انگلستان در روزگار وقوع انقلاب اسلامی بود ناچار می شود بر استواری و ظفرمندی توام با مظلومیت ملت ایران شهادت دهد. بخوانید: «از تابستان 1978 ظرف یک سال تقریبا همه در ایران درباره بیزاری از شاه یکصدا شدند... ممکن است بسیاری از ایرانیان فکر کنند سازمان اطلاعاتی مخفی MI6 از حد اعلای قدرت برخوردار است چون به کمک سازمان سیا مصدق را برانداختیم... [در انقلاب اسلامی] دیر شده بود، نمی شد شاه را از آن ورطه نجات داد. ما چاره-ای نداشتیم جز آن که تحولی را که رخ می داد بپذیریم. ما تا ماه نوامبر 1978 هنوز امید داشتیم که بتوان جریان انقلاب را متوقف کرد. من در سپتامبر همان سال در تلویزیون کوشیدم مردم را متقاعد کنم که انقلاب راه حل نیست. انقلاب واکنشی بود که می شد انتظارش را داشت... آیا ما باید از شاه دست بر می داشتیم؟ به عقیده من به هیچ وجه نمی شد چنین انتظاری داشت. هیچ یک از ما چنین نکردیم، نه آمریکا، نه فرانسه، نه آلمان. من از گفته های آن روزم بر نمی گردم... در عین حال این هم درست است که ما اشتباهات بزرگی مرتکب شدیم. ما حاضریم به اشتباهاتمان اعتراف کنیم... چنان که می دانید ایران یک قدرت منطقه ای است. ایرانی ها توانستند با دلیری بسیار و با از خودگذشتگی در برابر حمله های عراق ایستادگی کنند. ایرانی ها این کار را به تنهایی و با تکیه بر خودشان انجام دادند. جهان غرب آن زمان به گونه ای عمل کرد که در خور تقبیح است. ما عملا ایران را به حال خود گذاشتیم تا از خود دفاع کند و امید داشتیم که در آن میان شور و غیرت انقلابی اسلامی رو به زوال رود. این کار غلط بود. ایران هدف تجاوز قرار گرفته بود و سازمان ملل در خصوص تجاوز قواعد مشخصی دارد. به همان گونه که ما در برابر تجاوز عراق به کویت در سال 1991 چنان که باید و شاید واکنش نشان دادیم، می بایستی در سال 1982 هم وارد عمل می شدیم تا از تجاوز عراق به ایران مانع شویم. برای ما مایه شرمساری است که چنین نکردیم. این ماجرایی بسیار بسیار ناپسند است». او البته وقتی به ستم های متاخر و امروزی تر غرب در حق ملت ایران می رسدکه هنوز پرونده گشوده ای دارد، ترجیح می دهد سکوت کند.
این عزت و ظفر از کجا آمد که امروز وزیر یک دولت حامی دیکتاتورهایی چون محمدرضا پهلوی و صدام حسین مجبور است بر عظمت شاهکارهای ملت ایران گواهی دهد؟ دشمنان ملت ایران کجاها زانوی ماتم در بغل گرفتند و فسردند و در چه مقاطعی روحیه و جرئت یافتند که می توان کاری کرد و ضربه ای زد؟ اگر تمام مقاطع یاس و جرئت دشمنان را یکجا گرد آوریم و بخواهیم قاعده و فرمول استخراج کنیم، آن قاعده همانا وفای به عهد ملت ایران یا پیمان شکنی و عقبگرد طوایفی از نخبگان و خواص خواهد بود. هر جا حلقه هایی از خواص پیدا شدند که خواسته یا ناخواسته، رشته ها را پنبه کردند و نقض غرض انقلاب نمودند، دشمن برای شبیخون جان گرفت. خداوند در سوره نحل از مومنان می خواهد که به عهد خویش وفا کنند و پیمان های خود را پس از آن که محکم ساختند، نشکنند. سپس ماجرای زن سبک مغز قریش را یادآور می شود که ساعتی می رشت و ساعتی دیگر، رشته ها را می گشود. «رابطه »کسی است که با کنیزان خود می نشست و تا ظهر پشم می تابید اما بعدازظهر دستور می داد همه رشته ها را واتابند و بگشایند! او به همین دلیل به «حمقاء» معروف شد.
خداوند با اشاره به این ماجرا به مومنان هشدار می دهد «ولاتکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوه انکاثا... و همانند آن زن نباشید که پشم های تابیده را پس از استحکام، وا می تابید! سوگند و پیمان خود را وسیله خیانت و فساد قرار می دهید به خاطر اینکه گروهی [دشمن] جمعیتشان از گروه دیگر [مومنان] بیشتر است. یقینا خداوند شما را با همین آزمایش می کند... سوگندها و پیمان هایتان را وسیله فساد و خیانت قرار ندهید که بعد از ثبات قدم بلغزید و آثار سوء آن را به خاطر بازداشتن مردم از راه خدا بچشید» (آیات 29 و 49 سوره نحل). اگر متن حرکت رو به تعالی انقلاب اسلامی و ملت ایران، پایبندی به عهد و ثبات قدم بود، برخی حواشی از عقبگرد و ارتجاع حکایت می کرد که نامی جز حماقت و بی وفایی بر آن نمی شد گذاشت. دو گروه، یکی با دشمن ساخته و دیگری در خود گرفتار و مهیای بازی در زمین دشمن، به هم رسیدند تا رشته های انقلاب را پنبه کنند. سست عنصرانی پیدا شدند که «ربنا الله» گفتند اما «استقامت» نتوانستند و به کجی های فتنه و انحراف تن دادند.
آنها به چشم آمدند چون خلاف متن حرکت ملت و انقلاب اسلامی راه پیمودند و اسباب مزاحمت و هزینه را برای کشور فراهم کردند. به چشم آمدند و انگشت ها به سوی آنان نشانه رفت، نه به خاطر کرامتشان بلکه از آن جهت که خواسته و ناخواسته، زمینه انقلاب در انقلاب (ارتجاع) را- در همان نقشه موردنظر آمریکا و اسرائیل و انگلیس- فراهم کردند. اگر انسان بی خرد در بزرگراهی که همه با شتاب رو به جلو حرکت می کنند، دنده عقب بگیرد یا دور بزند و خلاف جهت حرکت کند، به چشم نمی آید؟ آیا این نشانه بزرگی اوست که باعث تصادم و خسارت یا دست کم کندی حرکت شود؟ آنها که در بزرگراه انقلاب چنین کردند، رگ و ریشه حیات سیاسی خویش را زدند اما برخلاف ماجرای بزرگراه، این خودزنی به افتادن برگ و شاخه خشکی می ماند که درخت بالنده را از شر خود خلاص می کند و باعث رشد مضاعف می شود. همین فتنه 88 مگر کم برکتی برای کشور و انقلاب داشت؟ جراحی غده سازمان یافته و عود کرده نفاق که 52سال تمام در زوایای نظام ریشه دوانده و به هم پوشانی کامل با دشمنان رسیده بود، مگر موفقیت کوچکی بود؟ امت امام خمینی و امام خامنه ای در این مسیر پرفراز و نشیب 23ساله کاری کرد کارستان، چندان که فقط از تبار سلمان فارسی برمی آمد، مردی تربیت شده مکتب پیامبر(ص) که می گفت «تهلک هذه الامه بنقض مواثیقها. این امت با نقض میثاق ها هلاک می شوند.» امت تنیده در امامت، در فقدان امام(ره) چنان کرد که رسم مردان صادق بر سر پیمان بود.
با تو آن عهد که بستیم خدا می داند- بی تو پیمان نشکستیم خدا می داند
با تو هر بندگره گیر گشودیم ز دست- بی تو از پا ننشستیم خدا می داند
با تو در میکده خوردیم می از جام ولا- بی تو با یاد تو مستیم خدا می داند
حالی ای روح خدا لطف خدا یاور ماست- پرتو روی نبی پور علی رهبر ماست
آن روز که صحابه رسول خدا(ص) در خانه خدا نشسته بودند و از حسب و نسب و تبار و طایفه خویش می گفتند و فخر می فروختند، تنها سلمان فارسی بود که سخن به شایستگی و ادب و از سر قدرشناسی و فروتنی گفت؛ دیگران را نخوت و غرور و تعصب و حمیت جاهلی به ریسمان کشیده بود. گفتند سلمان! حالا تو خود را معرفی کن! عباراتی گفت که حدیت نفس امروز ملت ایران در قبال انقلاب اسلامی و فرزند رسول خدا خمینی عزیز است. گفت «من سلمانم فرزند عبداله. برده و بنده بودم، خداوند به برکت محمد(ص) آزادم کرد. گمشده و گمراه بودم، خداوند به برکت محمد(ص) هدایتم کرد. و فقیر بودم، خداوند به برکت محمد(ص) توانگرم ساخت.»
این شناخت عمیق و از سر فروتنی بود که «سلمان منا اهل اهل بیت» را عاقبت به خیر کرد. اما زبیر چرا فرجام نیکویی نیافت؟ او هم که «منا اهل البیت» بود به شهادت امیرمؤمنان(ع). او نیز مانند سلمان جزو معدود صحابه ای بود که روز شوم سقیفه پای ولایت علی ایستاد. با این وجود چرا او عاقبت به خیر نشد و نظام امت- امامت را به چالشی انداخت که آن چالش، زخمی عمیق در تاریخ شد؟ پیمان شکست مردی که با اصرار خویش دست بیعت به علی داده بود. غرور و عصبیت و جاه طلبی و امتیازخواهی، او را در برابر جبهه ای نرم کرد که تا دیروز به درستی دشمنشان می شمرد. زبیر به اردوگاهی پیوست که روزی با همانان بر سر رویارویی ایمان و کفر می جنگید و با کسانی هم جبهه شد که همین چند ماه پیش علیه اشرافیگری و تبعیض طلبی و باندبازی و زراندوزی آنها شوریده بود. آن روز که سیف الاسلام به اردوگاه کفر و نفاق و اشرافیت پیوست، به اصرار، جامه دوستی اهل بیت را از تن به در آورده و سپر بلای دشمنان قسم خورده ای چون مروان و ولید شده بود.او و طلحه رشته های 35-03 ساله را یکجا پنبه کردند. تمام آبرو و اعتبار 04ساله را یکجا جمع کردند و در برابر نگاه کنجکاو مردمان، به آتش کشیدند. چه دیر به فکر افتادی جناب طلحه! تیر مروان- دست یهودیه- که بر پیکرت نشست و تاب از تو ستاند چه سود اگر مویه کنی که «خون هیچ بزرگی مانند من به هدر نریخت.»
برای ملت ایران تلخ بود مشاهده بی وفایی و کژتابی آن چند رجل سیاسی که تمام نام و اعتبار خود را بدهکار انقلاب بودند اما آبروی خویش را هیزم آتش فتنه دشمن کردند. با این همه ایران، کوفه روزگار امام علی و حسنین علیهم السلام نبود. و در گوش روزگار جاودانه شد طنین حماسه ای که امت امام خامنه ای در 9دی و 22بهمن 88 سرود. به فضل خدا دور نیست روزی که طنین سرود وفا و عاشقی، قاب و قالب صدای آمریکا و بی بی سی را بشکند.
ایران که کوفه نیست، مگر مرده ایم ما؟
ما عهد بسته ایم، قسم خورده ایم ما
روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق
راهی به جز ولای تو نسپرده ایم ما
ما با امام، عهد وفای تو بسته ایم
با او بگو که عهد تو چون برده ایم ما
بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند
این فخر ماست، تیری اگر خورده ایم ما
گر سنگ های کینه این نابرادران
و، بار جور اجنبیان، گرده ایم ما
امروز نیست دشنه و دشناممان نصیب
از طعنه رقیب نیازرده ایم ما
دست تو باد بر سر ما باقی ای خدا
دست دعا نگر که برآورده ایم ما
فردا که سی وسومین فجر انقلاب بدمد، امواج خروشان انقلاب ماست که قاب و قالب تنگ ابرسانسورچی ها را خواهد شکست. این هنر نوین انقلاب ماست. اکنون گوشه ای از تصویر بی قاب و قالب شکن انقلاب ما در لبنان و فلسطین و مصر و اردن افتاده است. و جهان اندک اندک باور می کند که قاب VOA و BBC و CNN وSKY NEWS و FOX NEWS چه قدر تنگ است.
رسانه های غرب قاب و کادر نبندند برای انقلاب ما... هنوز انقلاب است، انقلاب قاب و قالب شکن.
چند سال بعد، وقتی پیام خداجویانه و عدالت خواهانه اسلام به گوش مردم آن روزهای روم و ایران رسید، آن پیام را در ضمیر و فطرت خویش آشنا یافتند و با ورود سپاهیان اسلام به سرزمین هایشان به یاری آنان شتافتند. کاخ ابرقدرت های آن روزگاران ترک برداشت و خیلی زودتر از آنچه انتظار می رفت فرو ریخت و... دل های مردم روم و ایران به تسخیر اسلام درآمد. آن روزها، اما رسول خدا(ص) رخت از جهان بسته بود و به ظاهر و با کالبد جسمانی در میان امت خویش نبود.
یکی از روزهای میانی شهریورماه سال 1360 شمسی است. ایران اسلامی در پی انقلابی پیروز با جنگی تمام عیار روبروست. این بار هم «جنگ احزاب» است - نام دیگر جنگ خندق- تمامی دشمنان اسلام به تخاصم در مقابل انقلاب نوپای اسلامی صف کشیده اند، آمریکا، اروپا، اسرائیل، بسیاری از کشورهای عربی و پیاده نظام و ستون پنجم داخلی آنها نیز که جای خود دارد. بخش های گسترده ای از خاک ایران اسلامی به تسخیر دشمن درآمده است. در این حال و هوا غلبه بر دشمن فقط در حد و اندازه پیشگیری از اشغال کامل میهن اسلامی نیز، آرزویی دور و دراز و برای کسانی، احتمالا دست نایافتنی به نظر می رسد. معادلات- بخوانید نامعادلات- مادی اینگونه حکم می کنند. اما، در همان روزها امام راحل ما- رضوان الله تعالی علیه- با اطمینان و اعتمادی مثال زدنی و در پیامی به مناسبت حج سال 1360، خطاب به ملت های مسلمان می فرمایند: «هان ای مسلمانان جهان و مستضعفان تحت سلطه ستمگران به پا خیزید و دست اتحاد به هم دهید و از اسلام و مقدرات خود دفاع کنید و از هیاهوی قدرتمندان نهراسید که این قرن به خواست خداوند قادر، قرن غلبه مستضعفان بر مستکبران و حق بر باطل است. جهان باید بداند که ایران راه خود را پیدا کرده است و تا قطع منافع آمریکای جهانخوار، این دشمن کینه توز مستضعفین جهان با آن مبارزه ای آشتی ناپذیر دارد.» و در پیام دیگری باز هم در همان حال و هوا، تاکید می فرمایند و اطمینان می دهند اسلام، تمامی سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد. فروپاشی شوروی سابق را گام نخست می دانند و آمریکا را در آینده ای نه چندان دورتر، رو به زوال معرفی می کنند.
وقتی شوروی سابق فرو پاشید، حزب الله لبنان بر چهارمین ارتش مجهز جهان و تحت حمایت بی دریغ مستکبران در فاصله ای 33 روزه پیروز شد، غزه در مقاومتی 22 روزه پشت رژیم صهیونیستی را شکست، مردم یمن به پا خاستند، در اردن، الجزایر، تونس، مصر، و... پوزه قدرت های استکباری به خاک مذلت مالیده شد، اسلامگرایان در عراق و ترکیه قدرت را به دست گرفتند و... امام راحل ما(ره) به ظاهر در میان ما نبود ولی آنچه با نگاه ملکوتی خویش پیش بینی کرده بود، لباس واقعیت پوشیده بود.
این قرن به قول حضرت امام(ره) قرن غلبه مستضعفان بر مستکبران است و چرا نباشد؟ اسلام یک «باور» است. باوری برخاسته از ایمان به خدا که ظلم ستیز و عدالت خواه است. با فطرت انسان ها و عقل و درک آنها همخوانی دارد. مرگ را نه فقط پایان کار نمی داند، بلکه معتقد به برتری غیرقابل مقایسه زندگی پس از مرگ بر حیات این جهانی است. این باور فراتر از مرزهای جغرافیایی است و از آنجا که جایگاه و خاستگاه آن قلوب مردم مسلمان است، برای عبور از مرزهای جغرافیایی و صدور به این سوی و آن سوی جهان- مخصوصاً جهان اسلام- نیاز به ویزا و روادید ندارد. به بیان دیگر، هر جا که مسلمانی هست و هر منطقه ای که مسلمان نشین است به طور طبیعی و منطقی در معرض پیدایش نهضت هایی است، شبیه آنچه در انقلاب اسلامی به وقوع پیوست. رخدادهای اخیر تونس، مصر، اردن، الجزایر، یمن و... گویاترین شاهد این حقیقت است.
اکنون نگاهی به شعارهای مردم در کشورهای یاد شده بیندازید، مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، اسلام دین من است، حاکم آمریکایی نمی خواهیم، از شهادت نمی ترسیم و... آیا این شعارها به ذهن و خاطره جهانیان آشنا نمی آید؟ آیا تمامی این شعارها که مردم کشورهای یاد شده تا پای جان بر آن اصرار می ورزند، همان شعارهای مردم ایران در جریان شکل گیری انقلاب اسلامی نیست؟
دیروز، روزنامه انگلیسی ایندیپندنت نوشت؛ «تحولات تونس در حال گسترش به سراسر خاورمیانه است و کل منطقه آماده انقلاب علیه دیکتاتورهای وابسته به آمریکاست». «رابرت فیسک» خبرنگار ارشد و پرآوازه مسائل خاورمیانه در ایندیپندنت تأکید می کند «ما شاهد شکل گیری یک خاورمیانه جدید خواهیم بود که با پروژه «خاورمیانه جدید» آمریکا شباهتی ندارد و آمریکا از آن خشنود نخواهد بود.»
روزنامه آمریکایی کریستین ساینس مانیتور در گزارشی از تحولات مصر با اشاره به خواسته های اعلام شده مردم آن سامان، نوشت «انقلابی که در تونس شکل گرفت، در حال انتشار به سراسر خاورمیانه است و در قدم اول به مصر رسیده است».
«سیلوان شالوم» معاون نتانیاهو با نگرانی و اضطراب می گوید؛ «در مرزهای اسرائیل، حکومت های اسلامی شبیه ایران در حال شکل گیری است.»
چند سال قبل، روزنامه واشنگتن پست با اشاره به حرکت های اسلامی منطقه نوشته بود؛ «آنچه به نظر می رسد آن است که «خاورمیانه جدید» در حال شکل گیری است، اما، برخلاف نظر بوش این خاورمیانه جدید با محوریت ایران شکل گرفته است.»
شرح این ماجرا اگرچه به درازا می کشد و بخش های قابل توجهی از آن در اخبار و گزارش های مستند کیهان -از جمله کیهان امروز- آمده است، ولی آنچه بی تردید می توان گفت و مقامات و رسانه های غربی در حرکتی ناشیانه سعی در سانسور آن دارند، این که جهان اسلام به قول «آلوین تافلر» آبستن حوادث جدیدی است. حوادث و رخدادهایی که اسلام خمینی(ره) محور آن است و به قول اولیوت کوهن، هزاره سوم برخلاف پیش بینی فوکویاما در دکترین «پایان تاریخ»، شاهد قطب قدرتمند اسلام با پرچمداری ایران است.
سودان نقطه ورود اسلام به قاره آفریقاست، سالها قبل رهبر دست نشانده شورشیان جنوب گفته بود ما با جداسازی جنوب، نقطه ورود اسلام به آفریقا را کنترل کرده و از این طریق موقعیت اسلام در آفریقا را ضعیف و ضعیف تر می گردانیم پس کاملا واضح است که از نظر اروپا و آمریکا آنچه دیروز در «پهناورترین کشور آفریقا» اتفاق افتاد، یک جنگ آغازین بوده است و دقیقاً به همین دلیل مدت هاست رهبران اروپایی و آمریکایی در جنوب سودان و کشورهای مسیحی همجوار آن اردو زده و باراک اوباما نماینده ویژه ای- جان کری- برای مدیریت جدایی جنوب از شمال سودان تعیین کرده است. در همان حال رژیم صهیونیستی که خود را در یک بن بست جدی در خاورمیانه و بخصوص در مواجهه با مقاومت اسلامی می بیند طی هفته های اخیر به تکاپو افتاده و خانواده های یهودی و نهادهای خاص صهیونیستی از جمله کارشناسان بنیاد «موشه دایان» را به «زئیر» -بزرگترین همسایه جنوبی سودان که طی 60 سال گذشته بارانداز حضور اسرائیلی ها بوده- گسیل کرده است.
در بحث جدایی جنوب از شمال سودان سازمان ملل نیز نقش ویژه ای به عهده گرفته است. طرح همه پرسی جنوب-یعنی طرح تجزیه- بخشی از طرح کلی سازمان ملل درباره سودان است. این طرح 5 سال پیش و در زمان دبیرکلی کوفی عنان- یک مسیحی غنایی- به تصویب رسید. براساس این طرح دولت مرکزی سودان موظف بود در سال 2011 همه پرسی جنوب را برگزار کند و پیش از آن دولت مرکزی باید رهبران جنوب را در پست های حساس- معاونت رئیس جمهور، معاون وزیرکشور، معاون وزیر دفاع و... - مشارکت می داد و 40 درصد از درآمدهای نفتی به جنوب اختصاص می یافت و همزمان، خودمختاری جنوب را می پذیرفت. در این اثنا دادگاه داوری لاهه برای عملیاتی کردن طرح خود احمدحسن البشیر- رئیس جمهور سودان- را به اتهام کشتار مردم دارفور محکوم و اینترپل را مامور دستگیری او کرد. این اقدام برای آن انجام شد که از یک طرف سه ایالت غربی سودان- که مسائل آنان با دولت مرکزی هیچ ارتباطی با بحث جنوب ندارد- را علیه دولت مرکزی فعال نگه دارند و سبب ضعف بیشتر دولت مرکزی شوند و از سوی دیگر شخص رئیس جمهور را برای تن دادن به توافق 2005 تحت فشار ویژه قرار دهند.
دولت سودان انتخابات ریاست جمهوری را در اوایل سال 89- مارس 2010- در سودان برگزار کرد چون اطمینان خاطر داشت که غرب انتخابات سودان را «ناسالم» می خواند و زیر بار نتیجه آن نمی رود و او می تواند از این فضا برای بهم زدن همه پرسی جنوب استفاده کرده و در عمل وحدت سودان و یکپارچگی شمال و جنوب آن را تضمین نماید. اما این محاسبه درست از آب درنیامد انتخابات مارس سودان که با پیروزی قاطع و تاریخی عمرالبشیر و حتی رای متراکم10ایالت جنوب به او برگزار شد، مورد پذیرش بی چون و چرای غرب قرار گرفت و از جمله فرستادگان ویژه باراک اوباما- 200 عضو بنیاد جیمی کارتر- اعلام کردند که انتخابات کاملاً سالم بوده و عمر البشیر در یک انتخابات دمکراتیک به 86درصد آراء شهروندان سودانی- از جمله آراء 10ایالت جنوب و سه ایالت دارفور- نایل گردیده است و جالب اینکه رهبر شورشیان جنوب که معاونت رئیس جمهور سودان را هم در اختیار دارد، اولین کسی بود که پیروزی «قاطع و تاریخی و دمکراتیک» البشیر را به وی تبریک گفت. با این روند همه راهها به روی عمرالبشیر برای چون و چرا در مورد برگزاری همه پرسی جنوب بسته شد چرا که برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در 10 ایالت جنوب و آرام برگزار شدن آن و سپس پذیرش نتیجه ثابت کرد که جنوب در آمادگی کامل برای برگزاری همه پرسی است و حالا نوبت دولت مرکزی است که به جنوبی ها اعتماد کرده و همه پرسی را برگزار کند و نتیجه را بپذیرد.
عمرالبشیر امیدی هم به احزاب و نیروهای داخلی سودان داشت. مخالفت شدید مردم سودان و احزاب سودانی با جداسازی جنوب و تبدیل این اعتراضات به یک جنبش اجتماعی می توانست حکومت مرکزی را در عدم اجرایی کردن توافق سال 2005 و مصوبه شورای امنیت سازمان ملل دلگرم نموده و از آن به عنوان عدم آمادگی سودان یاد کند. شبیه موضعی که کشور مراکش در برابر جدا شدن «صحرای غربی» گرفته و عدم اجرای مصوبه شورای امنیت را به مخالفت قاطع مردم مراکش استناد می دهد. متاسفانه دلایلی وجود داشت که بشیر نتواند از این ظرفیت استفاده کند. از یک سو افرادی نظیر حسن الترابی که رهبر بزرگترین جریان سودانی- بعد از حزب کنگره خلق به رهبری البشیر- است در انتخابات ریاست جمهوری مارس 2010 با جنوبی ها علیه حزب کنگره هم پیمانی نمود و در چرخه جریان جدایی هم موضع فعالی نگرفت. احزاب و شخصیت های دیگر سودانی- نظیر میرغنی و حزب امت به رهبری صادق المهدی خیلی زود جدایی جنوب را «واقعیتی تلخ که چاره ای جز قبول آن وجود ندارد» دانسته و مردم را برای پذیرش آن آماده کردند. از سوی دیگر مردم شمال سودان به ایالات جنوبی به عنوان مجموعه ای که در 50 سال گذشته غیر از زحمت برای شمالی ها چیزی نداشته اند، می نگرند و معتقدند بخش اعظم بودجه دولت در «چاه ویل جنوب» - اصطلاح عمومی شمالی ها- هزینه می شود و در عین حال هیچ اعتمادی به آنان وجود ندارد. شمالی ها می گویند مرکز به دلیل نفوذ جنوبی ها در پست های حساس آن عملا نامطمئن شده است بر این اساس مقاومت سودانی ها در قبال تجزیه جنوب ضعیف و شکننده بود در حالیکه غرب و رژیم صهیونیستی در کشورهای آفریقای مرکزی، زئیر، اوگاندا، کنیا و اتیوپی - که جنوب سودان را چون حلقه ای در میان گرفته اند - ستادهایی را برای تشویق جنوبی ها به جدایی دایر کرده بودند.
در منطقه جنوب سودان - شامل 10 ایالت و حدود 9 میلیون نفر جمعیت و حدود 600 هزار کیلومتر مربع مساحت - مسیحی ها حداکثر 40 درصد از جمعیت را تشکیل می دهند، مسلمانان بیش از 30 درصد و «انومیست» - که خدای خود را در مخلوقات جستجو می نمایند - جمعیت جنوب را به خود اختصاص داده اند با این وجود، جدایی طلبی همواره توسط بخش مسیحی و با پشتیبانی کشورهای مسیحی همجوار جنوب سودان - بخصوص زئیر -دنبال شده است.
در باره جدایی جنوب از شمال سودان نکات دیگری هم وجود دارند:
1- تجزیه سودان یک آرزوی 10 ساله برای غرب - بخصوص فرانسوی ها و آمریکایی ها - به حساب می آید از نظر آنان تجزیه سودان و اضافه شدن یک کشور مسیحی به مجموعه کشورهای مسیحی مرکز آفریقا خط تماس غرب با منطقه اقتصادی و ژئواکونومیک آفریقا را تکمیل می کند. آمریکایی ها دیری است که حد فاصل شمال و جنوب تنگه باب المندب تا کشورهای انگولا، گامبیا، گینه بیسائو، گینه، سیرالئون در غرب قاره آفریقا را منطقه ای ویژه و مملو از انواع مواد عمدتا منحصر به فرد کانی اعلام کرده اند در این حد فاصل 22 کشور حضور دارند که علاوه بر 5 کشور یاد شده، شامل کشورهای بورکینافاسو، غنا، بنین، مالی، نیجر، چاد، نیجریه، کامرون، آفریقای مرکزی، کنگو، زئیر، اوگاندا، کنیا، اتیوپی، سومالی، سودان و جیبوتی می شود. این کمربندی است که حدود60 درصد از جمعیت آنها را مسیحیان تشکیل می دهند و غرب آن را حیاط خلوت خود به حساب می آورد. از این رو باید گفت از آنجا که جدایی جنوب سودان ممکن است به سلطه بلامنازع غرب در قلب آفریقا منجر شود برای کشورهای مسلمان این قاره دارای پیامدهای امنیتی سوء فراوانی است و لذا نباید در قبال این رخداد بی تفاوت باشند.
2- دولت سودان تلاش کرده است تا از طریق استثنا کردن منطقه حساس «ابیا» از طرح تجزیه- با استناد به اینکه حدود 60درصد ساکنان این منطقه مسلمانند- موقعیت استراتژیک خود را در جنوب حفظ کند ولی شواهد و قرائن بیانگر آن است که شورشیان جنوب به بهانه اینکه مسلمانان ساکن در این منطقه عمدتا مهاجرین شمال هستند از آغاز جدایی فشارها را برای فراری دادن مسلمانان از این منطقه آغاز خواهند کرد و لذا سودانی ها باید خود را برای تداوم شرایط بحرانی آماده نمایند.
3- از آنجا که حدود 70درصد از منابع اقتصادی سودان اعم از نفت، سایر مواد کانی و زراعت و منابع آبی در جنوب است جدا شدن جنوب می تواند شرایط اقتصادی شمال را تضعیف کرده و بی ثباتی سیاسی در سودان را به دنبال داشته باشد. این بی ثباتی می تواند منطقه حساس دارفور- تقابل قبایل آفریقایی با قبایل عرب- که بعد از جنگهای زیاد آرام شده است را وارد دور جدید درگیری قبیله ای نماید و در همان حال می تواند کشورهای مسلمان نشین شمال آفریقا از جمله مصر و الجزایر را تحت تاثیر قرار دهد.
همین الان تحریکاتی در اسکندریه مصر به بهانه آزار مسیحیان توسط مسلمانان و تحریکاتی در الجزایر برای فعال کردن «آمازیق ها» به چشم می خورد و در پشت هر دوی این ماجرا دست غرب و رژیم صهیونیستی دیده می شود.
شاید این قضاوت در نگاه اول، دور از انتظار به نظر آید که ملاقات هفته گذشته جمعی از نمایندگان فراکسیون اقلیت مجلس شورای اسلامی با آقای خاتمی را مصداق بارز و بی چون و چرای پشت پا زدن به رأی مردم و حرکتی خیانت گونه در همنوایی و همراهی با ستون پنجم دشمنان بیرونی ملت تلقی کنیم. این برداشت اگرچه تلخ و ناگوار است ولی متاسفانه واقعیت دارد و شواهد و اسناد موجود که چرخه ای بیرون از خواست و نظر ما دارند، حکایتی غیر از این ندارند. واکنش برخی از این نمایندگان درباره چرایی دیدار خویش با خاتمی نیز نشانه های قابل درکی از شرمندگی پنهان و یا پشیمانی آنان دارد که امید است اگر ندانسته دست به این جرم بزرگ آلوده اند، با توبه ای آمیخته به شجاعت، از ادامه آن دست بردارند و آرای مردم را که با امید فداکاری آنان در راه اسلام و ملت و نظام فراهم آمده، به پای ستون پنجم شناخته شده دشمنان بیرونی نریزند... و در این باره گفتنی هایی هست؛
1- خیانت خاتمی و ایفای نقش ستون پنجم برای مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس، فقط یک «احتمال»، «برداشت تصادفی» و یا تصوری در حد و اندازه «حدس» و «گمان» نیست، بلکه اسناد فراوان و غیرقابل انکاری از وطن فروشی و خیانت وی حکایت می کند و کیهان تاکنون به نمونه های فراوانی از این اسناد با ذکر منبع و مأخذ اشاره کرده است. گفتنی است که هیچیک از اسناد ارائه شده در کیهان، از شمار اسناد محرمانه، طبقه بندی شده و «سری» نبوده و نیست، بلکه تمامی آنها اسناد و مدارک آشکاری است که دسترسی به آنها با توجه به آدرس و مأخذی که طی چند سال اخیر در کیهان به آن استناد شده، برای همگان امکان پذیر است. به عنوان مثال، یکی از این اسناد که خاتمی با دستپاچگی و به گونه ای ناشیانه آن را تکذیب کرده است- و این خود نشان آگاهی وی از خیانتی است که مرتکب شده- ماجرای دو بار ملاقات پنهان وی با جرج سوروس، صهیونیست معروف آمریکایی و مشهور به پدر کودتاهای مخملی است. خاتمی در این ملاقات ها، دستورالعمل و فرمول -به زعم خود- استحاله داخلی و انجام کودتای مخملی با کلیدواژه و اسم رمز «تقلب در انتخابات» را دریافت می کند. نکته در خور توجه آن که کیهان ماهها قبل از فتنه 88 به این ملاقات ها و برخی از مباحث رد و بدل شده در آن با استناد به منابع آشکار اشاره کرده و نسبت به آن هشدار داده بود. این نکته نیز گفتنی است که اطلاع رسانی هشدار دهنده کیهان درباره ملاقات خاتمی با جرج سوروس پیش از فتنه 88 و یکسال قبل از بازداشت کیان تاجبخش و عطریانفر و اعتراف آنها به انجام این ملاقات ها بود.
این فقط یک نمونه است و از نمونه های دیگر، نظیر اجرای بی کم وکاست و مو به موی فرمول دیکته شده «مایکل لدین» از سوی خاتمی که پیشنهاد برگزاری «رفراندوم» در جریان فتنه 88 از جمله آنهاست و بعد از افشاگری کیهان، مایکل لدین بدون آن که این دستورپذیری خاتمی را انکار کند، در مصاحبه با روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز، تلاش کرد، ابعاد و موضوع آن را بی ارتباط با فتنه 88 قلمداد نماید.
خاتمی و موسوی در جریان فتنه 88 به طور آشکار و بدون کمترین پرده پوشی یا انکار، با بهایی ها، سلطنت طلبان، منافقین، مارکسیست ها و تمامی گروه ها و جریانات تروریستی و مخالف اسلام و نظام ائتلاف کرده بودند. آنها مطابق اسناد موجود، نسخه کودتای مخملی و برگرفته از صهیونیست ها نظیر جرج سوروس، جین شارپ، مایکل لدین و... را دنبال می کردند. مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس، با صراحت از سران فتنه حمایت مالی، تبلیغاتی و تدارکاتی داشتند. تا آنجا که شیمون پرز از آنها با عنوان «بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران» یاد کرد، نتانیاهو، آنان را سربازان اسرائیل نامید که به نمایندگی از رژیم صهیونیستی با جمهوری اسلامی ایران درگیر شده اند، اوباما، حمایت از فتنه گران را یکی از اصلی ترین محورهای استراتژیک آمریکا برای مقابله با اسلام و نهضت های اسلامی نامید. فتنه گران روز عاشورا، آشکارا به ساحت مقدس حضرت امام حسین علیه السلام اهانت کردند، وجود مبارک حضرت صاحب الزمان (عج) را نفی کردند، مسجد را به آتش کشیدند، روز قدس به نفع اسرائیل شعار دادند، روز 13 آبان، به حمایت از آمریکا عربده کشیدند و... آیا این همه زشتی و پلشتی نفرت انگیز و مقابله آشکار با اسلام و انقلاب و ائمه اطهار(ع) و مردم مسلمان و... قابل انکار است؟ ... و دهها و صدها نمونه دیگر از این دست خیانت ها که خاتمی و موسوی مرتکب شده اند و فقط فهرست آن مصداق مثنوی هفتاد من کاغذ است که در این وجیزه نمی گنجد.
2- اکنون باید از نمایندگان فراکسیون اقلیت مجلس که با خاتمی دیدار کرده اند پرسید؛ آیا شما از اینهمه جنایت و خیانت بی خبر بوده اید؟ این نمونه ها از جمله اعترافات عوامل دستگیر شده فتنه نیست که توهم «فشار زندان»!! را دستاویز انکار آن قرار دهید. اگر از این همه وطن فروشی و خیانت آشکار خاتمی بی خبر بوده اید که بدون تعارف و پرده پوشی شایسته نمایندگی ملت نیستید و اگر از این جنایات باخبر بوده اید- که بوده اید- چرا به آستان بوسی ستون پنجم نشان دار آمریکا، اسرائیل و انگلیس رفته اید؟ و از این آستان بوسی چه منظوری داشته اید؟
واژه «آستان بوسی» از آن روی به کار گرفته شده که شما آقایان مطابق آنچه در سایت اختصاصی خود آورده اید، به نصیحت و هشدار نزد خاتمی نرفته اید، بلکه «مرید»گونه به دیدار «مراد»! رفته بودید و گوش جان به ترجمان طوطی وار خاتمی از توهم پراکنی و دروغ بافی دشمنان بیرونی و تابلودار سپرده بودید. آیا غیر از این است؟!
3- آیا طرح این پرسش از نمایندگان فراکسیون اقلیت مجلس - آن عده که به دیدار خاتمی رفته اند- منطقی نیست که دیدارتان با خاتمی- به گونه ای که خود شرح داده اید- با دیدار احتمالی شما با جرج سوروس و جین شارپ و ریچارد رورتی و مایکل لدین و... چه تفاوتی دارد؟! مگر نه این که به گواهی اسناد یاد شده، خاتمی زبان این مهره های نشان دار بیگانه را به کام گرفته و دستورالعمل آنها را در گام دارد؟!
راستی! اگر خیانت های خاتمی که به گوشه ای از آن اشاره شد را انکار می کنید- که نمی توانید انکار کنید- چرا از وی درباره ملاقاتش با جرج سوروس صهیونیست سؤال نکردید؟ چرا نظر وی را نسبت به اظهارات صریح نتانیاهو، شیمون پرز، اوباما و... که خاتمی و هوادارانش را بزرگترین سرمایه اسرائیل نامیده بودند، جویا نشدید؟! آیا نباید از او می پرسیدید که چرا در جریان فتنه 88 با منافقین و بهایی ها و سلطنت طلب ها و مارکسیست ها مرزبندی نکرده و در مقابل اعلام حمایت های پی در پی این جرثومه های فساد و تباهی کمترین واکنشی نشان نداده است؟! این در حالی است که همگان شاهد بوده و شاهدیم که اگر فی المثل، فلان کارمند جزء فلان اداره علیه خاتمی سخنی بر زبان آورد و یا در فلان نشریه دانشجویی از او گلایه ای شود، بلافاصله خبرنگار سایت «کلمه» و یا «پارلمان نیوز» را فرا می خواند و پاسخ به انتقادکننده را وظیفه ملی!! خود می داند!
4- آقایان نماینده فراکسیون اقلیت، شما سال ها در جبهه موسوم به اصلاحات حضور داشته اید و از کم و کیف ماجراهای آن باخبرید. آیا سفر ریچارد رورتی عضو ارشد سازمان «سیا» به ایران در سال 1383 و جلسات متعدد وی با گروه های مدعی اصلاحات را انکار می کنید؟ درباره سفر جان کین، عضو برجسته و استرالیایی تبار MI6 انگلیس به ایران در پاییز 1378- پس از حوادث 18 تیرماه- و نشست های وی با برخی از اعضای مرکزیت گروه های یاد شده چه می فرمائید؟ آیا آقای «تموتی گارتن اش» از رهبران صهیونیست های مقیم انگلیس را نمی شناسید و آیا از سفر وی به ایران در شهریورماه 1384 و ملاقات های او با دوستانتان بی خبرید؟! و...
به قول حافظ؛
ای کوته آستینان! تا کی درازدستی؟!
5- «عقب نشینی با حفظ تابلو» یکی از محورهای اصلی فرمول مشترک جین شارپ، ریچارد رورتی و جرج سوروس در کودتاهای مخملی است. مطابق این فرمول در صورت شکست کودتای مخملی، یکی از شخصیت های شناخته شده کودتا- بخوانید سران فتنه- ماموریت حفظ حضور خود در عرصه سیاسی کشور را برعهده می گیرد. نکته درخور توجه در این فرمول، آن است که فتنه گر یاد شده نباید تابلوی اصلی فتنه را پائین بکشد، چرا که در این حالت، بدنه همراهی کننده- در اینجا، منافقین، بهایی ها، سلطنت طلب ها و...- از پائین آوردن تابلو سرخورده می شوند و آمادگی و روحیه خود را برای همراهی در فتنه های بعدی از دست می دهند! اکنون به اظهارات خاتمی در دیدار با فراکسیون اقلیت مجلس توجه کنید؛ او ضمن آن که ترجیع بند بازگشت به عرصه را به تلویح و تصریح تکرار می کند از هرگونه مرزبندی با دشمنان بیرونی- آمریکا، اسرائیل و انگلیس- و دنباله های آنها خودداری می کند.
و بالاخره امید است، آن عده از نمایندگان فراکسیون اقلیت مجلس که با خاتمی دیدار داشته اند، ندانسته و ناخواسته به این جرم بزرگ تن داده باشند و البته در هر دو صورت «آگاهانه یا ناخودآگاه و خواسته یا ناخواسته» آنچه در آن تردیدی نیست، این که شورای نگهبان مطابق نص صریح قانون، حق تایید صلاحیت آنها را برای ورود دوباره به خانه ملت ندارد. خدمت به مردم- اگر آقایان در پی آن هستند- که منحصر به نمایندگی مجلس نیست! هست؟!
1- امروز سالروز حماسه 9 دی است. روزی که مردم خداجو و آرمان خواه ایران با تکیه بر ولایتمداری و در پاسداشت ارزشهای اسلامی و انقلابی با حضوری بی نظیر در صحنه دفاع از نظام حاضر شدند و بساط فتنه 88 را برچیدند. 9 دی نقطه عطفی در تاریخ ملت ایران شد و به تمامی اجانب و جیره خواران آنان فهماند که با مقدسات و اعتقادات این مردم نمی توان بازی کرد. مردان و زنان ایران اسلامی با حضور آگاهانه و هوشیارانه خود، زیباترین تجلی بصیرت دینی را به نمایش گذاشتند و حماسه ای جاوید آفریدند.
9 دی روز مجاهدت بود. روز تهذیب روح ملت از زنگاره های شبهه و انگاره های فتنه گرانی که در سایه تلاش دشمنان و بداندیشان، سعی می کردند بین مردم و نظام فاصله انداخته و آنان را از آرمانهای امام و انقلاب دور سازند. 9 دی روز کشف و شهود ملت ایران بود؛ در مقابل کسانی که خود را متعلق به انقلاب و فرزند آن معرفی می کردند و صدالبته دانسته و عامدانه تیشه کین و حقد خود را به ریشه های استوار آن می کوبیدند و از سوی دیگر فریاد وا مظلوما در مقابل مردم سر می دادند. 9 دی روز تبلی السرائر انقلاب بود. روزی که پرده ها فرو افتاد، غبار فتنه خوابید و فتنه گران رسواتر از همیشه به کنج تنهایی و بی هویتی خویش خزیدند.
رهبر معظم انقلاب حضور عظیم و تعیین کننده ملت مومن، با بصیرت و غیرتمند ایران را در راهپیمایی سراسری 9دی، تجلی دست قدرت خدا و حرکتی ماندگار در تاریخ انقلاب خوانده و تاکید می کنند: «سلطه گران و جریانهای ضددین که امروز در شرایط غبارآلود فتنه در مقابل نظام و انقلاب شعار می دهند، همان کسانی هستند که سالها زیر پرچم مبارزه با امام و انقلاب صف آرایی کرده بودند و مردم نیز با درک همین شاخص و حقیقت، حضور تعیین کننده خود را در حفظ نظام و انقلاب بار دیگر ثابت کردند.»
بعد از آن که مردم به عمق توطئه دشمنان خارجی و فتنه گران داخلی و سران فتنه جوی آنان پی بردند، برای حفظ دین، کشور و ارزش های انقلاب، لازم دیدند که گسترده و پرتوان به صحنه بیایند. مردم بارها ثابت کرده اند که با درایت و بصیرت، در خط اسلام و انقلاب، امام(ره) و رهبرمعظم انقلاب حرکت کرده و در شرایط حساس و دشوار بهترین موضع را گرفته و دست به انتخابی صحیح می زنند. 9 دی 88 «احساس مسئولیت» حرف اول را می زد. مردم دیدند که حضور جانانه تنها راه اعلام وفاداری به انقلاب و رهبری و شکست کینه جویان و فتنه انگیزان است. آمدند و حماسه ای بزرگ خلق کردند.
حوادث تلخ 88 عبرت آموزی های زیادی برای همه داشت. هرچند در روزهای نخست، حوادث آنچنان پیچیده نمی نمود، اما خیلی طول نکشید که در سایه بصیرت نافذ رهبرحکیم و فرزانه انقلاب، پرده ها از توطئه ای هدفمند و برنامه ریزی شده کنار زده شد. فتنه گری ها چیزی فراتر از یک اعتراض بود. هدف اصلی نظام، ارزش های اسلامی و ثقل انقلاب یعنی ولایت فقیه بود.
قدری به روزهای حادثه برگردیم. اتفاقات بعد از انتخابات در حالی شکل می گرفت که عناصر خودفروخته و عده ای هم از سر بی خبری و بی بصیرتی، دشمن را در هدف شوم خود کمک می کردند. برخی مواضع عجولانه خواص و یا سکوت مهلکی که هیچ توجیهی برای آن نمی توان یافت، خواه ناخواه قطعات پازل و نقشه دشمن را به مرور کامل می کرد.
آنان که دشمن بودند با نقشه ای از پیش طراحی شده با تمام قوا توسط ایادی فتنه نقشه های خود را دنبال می کردند. عده ای نیز خواسته یا ناخواسته در دام دسیسه دشمن افتاده، برخی با شک و شبهه روزگار را سپری می کردند و گروهی نیز در میانه غبارآلودگی و مجهول بودن مرز حق و باطل، مات و مبهوت بودند. اگر هوشمندی و هوشیاری رهبری انقلاب نبود و بصیرت دلسوزان انقلاب 9 دی را رقم نمی زد، چه بسا بساط فتنه و فتنه گری ها به این زودی ها جمع نمی شد.
اما حوادث دردناک عاشورای 88 و اهانت به ساحت قدسی حضرت سیدالشهدا(ع) آخرین حلقه عملیات میدانی فتنه گران بود. مردم مسلمان و عاشورایی ایران که جسارت به عزیزترین مقدسات خود را شاهد بودند، به خشم آمده و به فاصله چند روز پس از این واقعه، با شور حسینی در دفاع از انقلاب و نظام و رهبری به پاخاستند.
2-انقلاب اسلامی، انقلابی عاشورایی و مبتنی بر ارزشهای اسلامی و دغدغه های اخلاقی است. انقلاب خمینی(ره) برگرفته از همان مطالبات و با پیروی از قیام حضرت اباعبدالله(ع) آغاز و به پیروزی رسید. حماسه حضور 50 میلیونی مردم در راهپیمایی 9 دی 88، بار دیگر خاستگاه عاشورایی و ماهیت معنوی انقلاب را یادآور شد. مردم با همان شور حسینی که در میدان جنگ علیه دشمن کافر می جنگیدند، به میدان دفاع از نظام و انقلاب آمدند و کید و فتنه دشمنان را به خودشان بازگرداندند.
رهبر معظم انقلاب 9 دی را حاصل هوشیاری مردم و درک آنان از شرایط برشمرده و تاکید می کنند: «اگر صدها بار برای نعمت هوشیاری این ملت، سجده شکر به جا آورده شود، باز هم کم است.»
مردم به درستی اطاعت از ولی امر خود را اطاعت از رسول خدا(ص) و ائمه(ع) و تضعیف این رکن رکین را تضعیف ولایت معصومین(ع) می دانند. نوک پیکان فتنه 88 بدون تردید بیش از هر چیز و هرکسی به سمت «ولی فقیه» نشانه رفته بود.
پاره کردن و آتش زدن تمثال حضرت امام(ره) و شعارهایی که با صراحت، تنفر آنان را از ولایت فقیه علنی می کرد، به خوبی نشان می داد که در پس فتنه گریها، دشمن دنبال زدن عمود خیمه انقلاب است. 9 دی نشان داد پندارها و اوهام باطل فتنه گران که تصور می کردند رهبری انقلاب از پشتوانه مردمی برخوردار نیست، خیال خامی بیش نبوده و سربازان ولایت در دفاع از «ولی» خود کوچکترین تردیدی را جایز نمی دانند.
3- غبار فتنه فرو نشست اما فتنه فتنه گران تمام نشده است. این روزها که دولت دست به جراحی بزرگ اقتصاد کشور زده و قانون هدفمندی یارانه ها را اجرا می کند، کار عمده سایت ها و روزنامه های وابسته به سران فتنه، سمپاشی علیه دولت، ناکارآمد جلوه دادن دستگاه اجرایی کشور و ایجاد هراس و شکاف بین مردم و حاکمیت است.
امروز هر کاری که بتواند به اجرای قانون هدفمندی یارانه ها لطمه بزند، مطلوب و مورد طمع دشمن است. آنان باجوسازی ها و ایجاد جنگ روانی طی ماههای گذشته تلاش کردند تا دولت را ضعیف جلوه داده و با القای نگرانی بی حد وحصر و تورم 60درصدی و...اجرای قانون هدفمندی را به محاق ببرند. هرچند از عزم دولت اصولگرا و اقتدار آن برای عملیاتی کردن این قانون خبر داشتند و تصور می کردند می توانند بار دیگر پروژه اعتراضات خیابانی را کلید بزنند، ولی همراهی و همدلی مردم با دولتمردان در اجرای قانون هدفمندی، همه تیرهای آنان را به سنگ جهالتشان برگرداند.
مردم نیز باید با هوشمندی و درایت مبالغ دریافتی یارانه ها و مصرف خود را مدیریت کنند تا بتوانند از نظام اقتصاد یارانه ای به سلامت عبور کرده و بستر لازم را برای تحقق عدالت اقتصادی فراهم نمایند.
4- از نامه نگاری ها، صدور بیانیه و سایر اظهارات برخی از سران فتنه برمی آید که قصد دارند با ظاهرفریبی، بازگشت خود را به آغوش نظام اعلام نمایند. مهمترین هدف پروژه جدید، علم کردن دوباره اردوگاه اصلاح طلبان و بازسازی مجدد آنان است. سال آینده انتخابات مجلس شورای اسلامی را در پیش داریم. به نظر می رسد که آقای خاتمی با ابراز برائت از دیگر سران فتنه و به عنوان کسی که روزگاری خود را رهبر اصلاح طلبان قلمداد می کرد، بار دیگر با نگاه به انتخابات آتی مجلس، سودای تجدید حیات سیاسی خود و دوستانش را در سر می پروراند.
آقای خاتمی باید قبل از هر چیز پاسخگوی نقش آفرینی خود در ماجرای فتنه 88 بوده و درباره نسبت خویش با سرخط های خارجی جریان فتنه در پیشگاه ملت توضیح بدهد.
مسئولیت خونهای بی گناهانی که به زمین ریخته شد و خسارتهای مادی و معنوی بی شماری که به کشور و نظام وارد آمد، بدون تردید بر گردن سران فتنه است. آقای خاتمی یا هر کدام دیگر از آنان، پیش از هر چیز باید درپیشگاه عدالت و مردم پاسخگوی این موارد باشند.
5- رهبر معظم انقلاب 9 دی را یوم الله خواندند. راه انقلاب، راه خدایی و برگرفته از عاشورا و نهضت معصومین(ع) است. راهی است که- انشاءالله- به ظهور حضرت حجت(عج) ختم خواهد شد. این راه با دسیسه و سنگ پرانی کسی مسدود نمی شود. چراغ پرفروغ انقلاب اسلامی با این باد های مسموم خاموش نخواهد شد. انقلاب باقی خواهد ماند تا به انقلاب جهانی منجی عالم(عج) پیوند بخورد، تا روزی که مظلومان و مستضعفان جهان بر تارک رفیع شرف و کرامت انسانی بنشینند.
Design By : Pichak |