سفارش تبلیغ
صبا ویژن























امور سیاسی پایگاه بسیج شهدای محراب

تبعید آمریکا به حاشیه
گذشته ایران تبدیل به آینده خاورمیانه خواهد شد. این جمله زمانی یک پیش بینی درباره تحولات آینده به حساب می آمد و موافقان و مخالفانی داشت. امروز اما این جمله فقط یک توصیف است نه پیش بینی. توصیف آنچه جلوی چشم همگان می گذرد و البته باز هم موافقان و مخالفانی دارد. منتها این بار مخالفانی هراسان و ناامید که همه فکر و ذکرشان این است که اگر نمی توانند جلوی این روند را بگیرند لااقل آن را کند کنند یا از دامنه نفوذ و گستره اش بکاهند و موافقانی سرخوش و امیدوار که اکنون تازه احساس می کنند راهی مطمئن با دورنمایی روشن برای پیمودن یافته اند.
این بحث که آیا انقلاب مردم مصر و پیش از آن انتفاضه مردم تونس، یک حرکت اسلامی است و از انقلاب اسلامی مردم ایران و نظامی که 30 سال است بر مبنای آن پایه گذاری شده الگو گرفته اگرچه بسیار کلیدی است ولی جای بحث و جدل چندانی ندارد. روشن است که مردم مصر و تونس برای آغاز حرکت نیاز به یک عامل بسیار نیرومند برانگیزاننده در ذهن خود داشته اند و پس از آغاز حرکت هم برای آنکه رنج ها و فشارهای ناشی از مبارزه با دیکتاتورهایی بی رحم را تاب بیاورند محتاج آن بوده اند که دائما به مدلی آرمانی در ذهن خود مراجعه کنند. تردیدی نیست که خشم ناشی از سیطره چند دهه ای خودکامگی و تحقیر بی امان توده ها از جانب دیکتاتورهای متکبر و البته فرومایه، انگیزه ای مهم در این میان بوده است اما تاریخ معاصر به یاد ندارد که گرسنگی و رنج اقتصادی یا طلب زندگی مرفه بی آنکه یک ایدئولوژی محکم آن را پشتیبانی کند، باعث شعله ور شدن یک انقلاب شده باشد. نگاهی به ابعاد حرکتی که اکنون در مصر آغاز شده و در شرف به نتیجه رسیدن است جای شبهه ای باقی نمی گذارد که خیزشی چنین عظیم را جز نیروی ایمان و باور دینی نمی تواند به وجود بیاورد و به پیش ببرد. علاوه بر این، همچنان که بسیاری از اندیشمندان مصری در روزهای گذشته به صراحت گفته اند آنچه به آنها نیرو بخشیده و گام های آنها را استوار کرده این است که می بینند یک الگوی موفق از استقلال متکی به آموزه های دینی پیش چشم آنها وجود دارد که توانسته 30 سال تمام توطئه ها و کینه توزی های آمریکا را تاب بیاورد و روز به روز قدرتمندتر شود. تردیدی نیست که اگر این مدل و آن باور وجود نداشت، منبعی هم نبود که «جرئت و شهامت» لازم برای این خیزش عظیم را فراهم کند. توجیهات سکولار برای تبیین این حرکت عظیم بسیار فقیر و کم مایه است. اینکه میلیون ها نفر جان خود را کف دست بگیرند، 16 شبانه روز در محاصره تانک ها کف خیابان بمانند و شعار خود را از «مبارک برو» به «مرگ بر مبارک» تغییر بدهند، مسلما هدفی بزرگتر و ارجمندتر از طلب نان دارد و این حقیقتی است که اگر چشم بر آن بسته شود تنها اتفاقی که افتاده اضافه شدن یک اشتباه محاسباتی جدید به خروارها اشتباه محاسباتی آمریکایی ها و همدستانشان درباره حال و روز منطقه است. همان اشتباهی که روز پنج شنبه جیمز کلاپر مدیر اطلاعات ملی آمریکا و لئون پانتا رییس سازمان سیا در مقابل اعضای کمیته اطلاعاتی مجلس نمایندگان به آن اعتراف کردند اما هنوز معلوم نیست از آن به اندازه کافی درس گرفته باشند.
نگاه به تحولات خاورمیانه از منظر راهبردی روش دیگری است که به دقت نشان می دهد منشا این زلزله بزرگ کجاست. لئون پانتا رییس سیا گفته است سال گذشته بیش از 400 گزارش اطلاعاتی مطالعه کرده که همه آنها می گفته اند منطقه خاورمیانه در شرف تغییر است. اما او نگفته که پس چرا نتوانسته حادثه ای چنین عظیم را که امام خمینی بیش از 30 سال پیش با جزئیات از آن خبر داده بود پیش بینی کند. علاوه بر این نه پانتا و نه کلاپر نگفته اند که اگر واقعا حدس می زده اند که چنین تحولاتی در راه باشد پس چرا در مقابل آن هیچ اقدامی انجام نداده اند و اکنون سیر پرشتاب حوادث است که آنها را به این سو و آن سو می کشد بی آنکه بدانند چه می کنند و چند دقیقه بعد باید منتظر چه چیزی باشند. این ادعاهای بزرگ آدمی را به یاد آن چند بار دیگری می اندازد که دستگاه های عریض و طویل اطلاعاتی آمریکا قادر به پیش بینی حوادثی بسیار بزرگ که حتی مردم عادی هم از آن باخبر بوده اند، نشده اند و ثابت می کند که ناتوانی ذهنی آمریکا در تحلیل درست حوادث منطقه سابقه دار است.
نخستین مورد انقلاب اسلامی ایران بود که همه اسناد موجود نشان می دهد آمریکایی ها در مقابل آن غافلگیر شدند. یکی از آخرین اسنادی که در این مورد منتشر شده سخنان اوری لوبرانی مشاور موشه یعلون معاون نخست وزیر اسراییل و آخرین سفیر رژیم اشغالگر قدس در ایران است. وی در سخنرانی که اواخر سال گذشته در بنیاد دفاع از دموکراسی های واشینگتن(FDD) انجام داده می گوید چند هفته قبل از سقوط محمدرضا پهلوی با سفیر آمریکا در تهران ملاقات کرده و او مطلقا حاضر نشده این موضوع را بپذیرد که حکومت پهلوی رو به زوال است. لوبرانی می گوید مشکل آمریکایی ها این است که هیچ وقت نتوانسته اند بفهمند ایران چه جور جایی است و مردم آن چگونه فکر می کنند. مورد دوم هم فتنه سال 88 در ایران است. جوزف فیتساناکیس گزارشگر ویژه فارین پالیسی در امور اطلاعاتی در همان هفته های اول بعد از 22 خرداد 88 در مقاله ای بسیار مهم که متاسفانه کم مورد توجه قرار گرفته است نوشت تحلیلگران سازمان سیا با شنیدن صدای الله اکبر از پشت بام برخی خانه ها در ایران به این تحلیل رسیده اند که اتفاقات سال 57 در حال تکرار است و نظام جمهوری اسلامی رفتنی است! اگرچه این خوش خیالی خیلی زود زایل شد اما همین که تحلیلگران سیا باز هم نتوانسته بودند الله اکبر واقعی را از نوع بدلی و قلابی آن تشخیص بدهند نشان می داد که از 30 سال پیش تا حالا پیشرفتی نکرده اند. نمونه مصر آخرین موردی است که نشان می دهد آمریکایی ها در فهم وقایع خاورمیانه تا چه حد کودن هستند. تلاش برای تبدیل انقلاب به رفورم و جایگزین کردن یک مهره با مهره دیگر، و بعد همراه نشان دادن خود با مردم (کاری که اوباما دیشب انجام داد)چنان که گویی در این 30 سال همه کور و کر بوده اند و هیچ کس ندیده است که چگونه آمریکا روی مبارک به عنوان یک سرمایه استراتژیک حساب می کرد همه نشان دهنده این است که آمریکایی ها نتوانسته اند به عمق آنچه در مصر می گذرد و از این پس به سراسر منطقه سرایت خواهد کرد، پی ببرند.
در واقع قضیه بسیار فراتر از عدم پیش بینی است. اینکه آمریکایی ها نمی توانند بفهمند در منطقه چه خبر است و قادر به پیش بینی تحولات نیستند تازه اول ماجراست. اصل داستان بسیار عمیق تر از این است.
نخست اینکه بدون شک خاورمیانه دیگر هرگز چنان نخواهد بود که پیش از این بود. جغرافیای سیاسی خاورمیانه به سرعت دگرگون خواهد شد و انقلاب مصر به همه دیکتاتوری های وابسته منطقه سرایت خواهد کرد. اعضای تیم امنیت ملی اوباما احتمالا 15 روز است که نخوابیده اند اما باید خود را برای بی خوابی های بسیار بیشتر از این آماده کنند. اگر یک جرقه کوچک در تونس آتشی چنین عظیم در مصر برانگیخته بدون شک این آتش به طوفانی مهیب در سراسر خاورمیانه تبدیل خواهد شد. کابوس دیکتاتورها تازه آغاز شده است. منافع حیاتی آمریکا دچار چنان آسیبی خواهد شد که بعید است تا سال های طولانی بتوانند ابعاد آن را حتی برآورد کنند چه رسد به اینکه راه چاره و درمانی بیابند. هنوز معلوم نیست که آمریکایی ها با مصیبتی به نام سقوط رژیم مبارک چه خواهند کرد. بهترین کار این است که اسراییل را به حال خود رها کنند و بار کنند و از خاورمیانه بروند. اما سناریوهای احمقانه تری هم هست که احتمالا با سیستم ذهنی آمریکایی ها سازگارتر است. یک سناریو آغاز یک قشون کشی نظامی جدید به منطقه و اشغال نقاط استراتژیک مانند کانال سوئز و صحرای سیناست که اگر اتفاق بیفتد می توان آن را پایان کار آمریکا در جهان خواند چرا که این حماقت در مدت زمانی کوتاه آتشی را که در قاره روشن شده به واشینگتن خواهد کشاند. سناریوی دوم تلاش برای کودتا در مصر است که بعید است تا زمانی که مردم هوشیارانه در خیابان ها حضور دارند امکانپذیر باشد. سناریوی سوم تلاش برای به راه انداختن کودتاها و ناآرامی های جدید در کشورهای عضو محور مقاومت است که آن هم البته ایده مسخره ای بیش نیست چرا که تحولات اخیر مصر همه غرب گرایان در سراسر منطقه را در بهت و حیرتی بی مانند فرو برده و امکان هرگونه ابتکار عمل را از آنها گرفته است.
دوم اینکه اسراییل به پایان کار نزدیک می شود. تا همین جا هم اسراییل یک پروژه شکست خورده است که مدتهاست هزینه های آن بر فوایدش غلبه کرده اما از این به بعد بحران موجودیت اسراییل به یک گرفتاری دائمی برای آمریکا تبدیل خواهد شد. اسراییلی ها تازه از این به بعد است که مزه محاصره واقعی را خواهند چشید و خواهند دانست که قلدری کردن و دست اندازی به سرزمین های اسلامی چه تبعاتی می تواند داشته باشد.
و سوم اینکه نقش بازیگردان ها در منطقه جابجا خواهد شد. آمریکایی ها از این بعد نقشی جز مدیریت حاشیه ها در منطقه نخواهد داشت. مدیریت متن تحولات خاورمیانه در اختیار ایران به عنوان یگانه منبع الهام و تغذیه حرکت های ضد آمریکایی در منطقه خواهد بود که می تواند الگوهای آینده سیاسی منطقه را ایجاد و مدیریت کند. تبعید آمریکا به حاشیه مهم ترین حادثه ژئوپلتیکی است که باید در انتظار آن بود.


نوشته شده در شنبه 89/11/23ساعت 6:38 عصر توسط بهنام نظرات ( ) |


Design By : Pichak