سفارش تبلیغ
صبا ویژن























امور سیاسی پایگاه بسیج شهدای محراب

نفوذی
گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: پخش فیلم و اظهارات مستند نفوذی وزارت اطلاعات در رأس هرم اپوزیسیون بدجوری گروه های اپوزیسیون را به جان هم انداخته و یکدیگر را به باد فحش گرفته اند.
گفت: حیوونکی ها حق دارند، چند سال است که دارند با ساز یک نفوذی وزارت اطلاعات رقص شتری می کنند و به خیال خودشان از بدنه نظام اطلاعات می گیرند!!
گفتم: در این میان علیرضا نوری زاده که ادعا می کرد «مدحی» را کشف کرده و حالا معلوم شده که همه اخبار و اطلاعات پشت پرده اپوزیسیون توسط این نفوذی وزارت اطلاعات لو رفته است، بیشتر از بقیه فحش می خورد.
گفت: نوری زاده در دوران جنگ تحمیلی هم در لندن، اخبار عوامل عراق را به یکی از نفوذی های وزارت اطلاعات می داد و فکر می کرد با عامل استخبارات ارتش عراق همکاری می کند.
گفتم: یارو وسط خیابون احتیاج به قضای حاجت داشت ولی هرچی می گشت جایی پیدا نمی کرد. ناگهان چشمش به یک در نیمه باز افتاد و با عجله وارد شد و در یک محیط تاریک شروع کرد به... ولی هنوز عرقش خشک نشده بود که یکدفعه فضا با ده ها نورافکن روشن شد و صدای قهقهه خنده مردم به آسمان بلند شد. حیوونکی رفته بود روی «سن تئاتر»!

دزد
گفت: گروه های اپوزیسیون فراری درباره پیشنهاد «تظاهرات سکوت» در 22 خرداد بدجوری با یکدیگر اختلاف پیدا کرده و به جان هم افتاده اند.
گفتم: اسب های درشگه وقتی به سربالایی می رسند و از نفس می افتند همدیگر را گاز می گیرند و به یکدیگر لگد می زنند.
گفت: بسیاری از آنها، این پیشنهاد را به مسخره گرفته و می نویسند؛ مگر مغز خر خورده ایم که با چندصد نفر به مقابله با 70 میلیون نفر برویم و لت وپار شویم و عده ای دیگر می گویند قرار نیست در این تظاهرات، حرفی بزنیم و شعاری بدهیم و یا کاری کنیم که معلوم شود مخالف رژیم هستیم!!
گفتم: خب! از کجا معلوم شود که تظاهرات کرده اند؟
گفت: اتفاقا دعوای اپوزیسیون هم سر همین مسئله است و می گویند راه رفتن ساکت مردم در خیابان ها که همیشه هست و ربطی به فراخوان ما ندارد!
گفتم: خانمی از شوهرش پرسید؛ دزد چطوری می آید؟ همسرش گفت؛ نیمه شب در تاریکی می آید به پایش نمد می پیچد که صدا نکند و... نصفه شب خانم شوهرش را صدا کرد و گفت؛ پاشو! پاشو! دزد اومده! شوهرش پرسید؛ از کجا فهمیدی؟ و زن گفت؛ هرچی گوش دادم، دیدم هیچ صدایی نمیاد، فهمیدم که دزد اومده!

راز
گفت: پته شورای موسوم به «هماهنگی راه سبز امید»! روی آب افتاده و گروه های اپوزیسیون متوجه شده اند که این شورا از سوی سازمان منافقین راه اندازی شده است.
گفتم: پس بگو که چرا پشت سرهم بیانیه و اطلاعیه صادر می کردند و با وجود اصرار گروه های اپوزیسیون، حاضر نمی شدند نام اعضای این شورا را فاش کنند.
گفت: ولی حالا معلوم شده که یکی از منافقین فراری و پناهنده به آمریکا، این به اصطلاح «شورا» را اداره می کند.
گفتم: پس چرا گروه های اپوزیسیون تا حالا متوجه این موضوع نشده بودند؟!
گفت: برای این که منافقین از اول هم می دانستند با یک مشت خل و چل و آدم نماهای اجق وجق روبرو هستند ولی الان داد مهرانگیز کار درآمده و خطاب به شورا نوشته است «آیا فکر می کنید با یک مشت احمق طرف هستید»؟!
گفتم: یارو جلوی چشم همه به یکی از همکارانش گفت؛ احمق بی شعور! و دوستش گله کرد که چرا جلوی دیگران مرا کنف کردی؟ و یارو از وی عذرخواهی کرد و گفت؛ ببخشید! نمی دانستم که احمق بودن تو باید بین خودمان پنهان بماند!

بلا
گفت: از قول جریان انحرافی اعلام شده بود که اواسط خرداد یک حادثه ناگوار اتفاق می افتد!
گفتم: پس چرا هیچ اتفاقی نیفتاد؟!
گفت: همان جریان می گوید، چون به مردم گفته بودیم دعا کنند و آنها هم دعا کرده اند، بلا رفع شد، اما چند روز دیگر را مشخص کرده و گفته اند ممکن است در آن روزها اتفاق ناگواری بیفتد!
گفتم: اگر باز هم اتفاقی نیفتاد چی؟!
گفت: دوباره می گویند دعا کردیم بلا رفع شد!!
گفتم: اگر تا این اندازه مستجاب الدعوه هستند چرا برای نجات خودشان از بن بستی که با آن مواجه شده اند دعا نمی کنند؟!
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: گدایی در خانه ای رفت و صاحبخانه چیزی به او نداد. گدا گفت؛ الان دعا می کنم که بلایی بر سرت نازل شود! صاحبخانه گفت؛ اگر دعایت اثر دارد، اول دعا کن بلایی که بر سر خودت نازل شده رفع شود و بعد...!!


نوشته شده در شنبه 90/3/21ساعت 4:49 عصر توسط بهنام نظرات ( ) |


Design By : Pichak