سفارش تبلیغ
صبا ویژن























امور سیاسی پایگاه بسیج شهدای محراب

حکمیت و حاکمیت دوگانه
پهنه سیاست، گستره دوگانگی ها و تضادهاست. اما کدام یک از این دوگانگی ها واجد موضوعیت و اهمیت بیشتری است؟ اگر جامعه دینی - چه درصدر اسلام و چه امروز در کشور خودمان - آرمان هایی را برای خود از میان این دوگانه ها (نظیر عدالت و تبعیض) و نظایر آن ترسیم کرد اما آن گونه که باید به مطلوب ها نرسید، علت را کجا باید جست؟ کدام دوگانگی واجد اهمیت بیشتری بود و مغفول ماند؟
مسئله و چالش اصلی را در کجا باید جست وجو کرد؟ چگونه «غفلت خودی» و «پروژه مهندسی شده دشمن» - گاه خواسته و بعضاً ناخواسته - به هم رسیدند و پیشبرد آرمان های تراز سیاست اسلامی را با چالش مواجه کردند؟
به نظر می رسد بزرگ ترین چالشی که سیاست و حاکمیت دینی چه در صدر اسلام و چه پس از انقلاب اسلامی همواره با آن مواجه شد، چالش حاکمیت دوگانه یا حاشیه سازی بر سر راه حاکمیت دینی باشد که آمیختگی غفلت - و بعضاً خیانت - از ناحیه جبهه خودی با ترفند و تدارک دشمن، ابعادی خسارت بار بدان بخشید. دشمن در این میان هم می توانست فاعل تحریک کننده باشد و هم فاعل ثانوی که از بستر فراهم شده توسط جریان های داخلی بهره می جوید.
چه درشق اول و چه درشق دوم، موجی مخالف حاکمیت دینی و «موافق» برای مستکبران و طواغیت روزگار ساخته می شد که طواغیت بر آن سوار می شدند و بهره نهایی از آن همان ها بود.شاید تصور شود که حاکمیت دوگانه پس از رحلت پیامبر(ص) و فرا رسیدن دوران جانشینی امیرمؤمنان علی علیه السلام پدیدار شد. اما حقیقت آن است که خلجان های رفتاری شماری از مسلمانان از عوام گرفته تا نخبگان، از تکوین این چالش حکایت می کرد. این نوع در نفاق زمان امیرمومنان کاملاً خود را به رخ کشید اما روزگار پیامبر (ص) نیز خالی از این نفاق و چالش نبود. این پدیده خطرناک آنجا بیشتر عیان شد که فرمان پیامبر برای عزیمت سپاه اسامه بر زمین ماند و آن هنگام هم که رسول خدا خواست قلم و کاغذی حاضر کنند تا در آخرین ساعات عمر مبارک خویش، رهنمودهای مهمی را به مسلمین به امانت بسپارد، یکی از همان خواص جرأت کرد بگوید «ان الرجل لیهجر»! کسی که توانست در محضر پیامبر (ص) چنین گستاخی کند و سرجای خویش نشانده نشد، لابد پس از رحلت آن حضرت نیز می توانست منکر وحی الهی در حجه الوداع مبنی بر امامت علی (ع) شود.
نشانه شناسی مومن و منافق در قرآن فراوان است و یکی از آن نشانه ها در حوزه حکمیت و داوری است. مومن حکمیت را نزد ولی خدا و صرفاً نزد او می برد اما منافق ابا ندارد و بلکه مصّر است که این حکمیت را نزد غیر ولی الهی (طاغوت) ببرد. آیات 85 تا 56 سوره مبارکه نساء اشاراتی دقیق به این مهم دارد. خداوند ابتدا امر به سپردن امانت ها به انسان های شایسته می کند و از مؤمنان می خواهد خدا و رسول و اولی امر را اطاعت کنند. سپس وارد مسئله «منازعه» و «مشاجره» می شود و می فرماید: «... پس اگر در چیزی نزاع و اختلاف پیدا کردید، آن را به خدا و رسول او برگردانید، اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این برای شما بهتر و پایان و عاقبتش نیکوتر است (آیه 95)».
شأن نزول آیات بعدی، دو اتفاق با موضوع حکمیت و داوری در اختلاف ها و مشاجره ها است. اتفاق اول این بود که در مدینه میان یک یهودی و یکی از مسلمانان منافق اختلافی پیش آمد و قرار گذاشتند کسی را میان خود به حکمیت و داوری انتخاب کنند. مرد یهودی چون به عدالت و بی طرفی پیامبر اطمینان داشت، گفت من به داوری پیامبر شما راضی ام. مرد مسلمان اما یکی از سران یهود (کعب بن اشرف) را برگزید چون می دانست که می تواند با رشوه و تطمیع و تحبیب، نظر او را به سوی خود جلب کند.منافق مسلمان نما به همین دلیل با حکمیت پیامبر مخالفت کرد. این ماجرا آن قدر مهم و تعیین کننده بود که آیه 06 سوره نساء نازل شد «آیا ندیدی کسانی را گمان می کنند به آنچه بر تو و پیش از تو ایمان آورده اند اما می خواهند حاکمیت و داوری نزد طاغوت ببرند حال آن که فرمان داده شده اند که به طاغوت کفر بورزند؟ و شیطان می خواهد آنها را به گمراهی های دوردست بکشاند.»
خداوند سپس برخی اوصاف منافقین را بازگو می کند از جمله اینکه با وجود فرمان الهی مبنی بر اینکه به سوی پیامبر و آنچه خدا نازل کرده بیایید، از پیامبر رو برمی گردانند.این طیف به اعتبار عمل خویش دچار مصیبت می شوند. «پس چگونه است هنگامی که به خاطر اعمال خویش مصیبتی به آنها می رسد، نزد تو می آیند و سوگند می خورند که جز اراده کار نیکو و توافق (میان طرفین نزاع) نداشته اند؟ خدا می داند آنچه در دل آنان می گذرد...» (آیات 16 تا 36). بعد از آن موضوع «اطاعت» و «توبه» مطرح می شود، برای آنها که نفاق ورزیده و حکمیت جانب طواغیت برده اند: «هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه به اذن خدا اطاعت شود و اگر آنها هنگامی که بر خویش ستم کردند، نزد تو می آمدند و از خداوند طلب آمرزش می کردند و پیامبر برای آنها استغفار می کرد، به یقین پروردگار را توبه پذیر و مهربان می یافتند» (آیه 46).
به همین سادگی؟ فقط توبه و استغفار؟ آیه 56 سوره نساء که با سوگند همراه است و فصل الخطاب این بحث می باشد، مستند به ماجرای دیگری است که مرز ایمان و نفاق (کفر پنهان) را با یک شرط محکم روشن می کند. «فلا و ربک لایؤمنون حتی یحکّموک فیما شجر بینهم... به پروردگارت سوگند آنها مومن نخواهد شد مگر اینکه در اختلاف و مشاجره میان خود تو را به حکمیت و داوری بطلبند، سپس از قضاوت و داوری تو در دل خویش احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.» شأن نزول آیه، اختلاف زبیربن عوام (از مهاجران) با یکی از انصار مدینه بر سر آبیاری نخلستان های خود بود. هر دو برای حل اختلاف نزد پیامبر (ص) رفتند و آن حضرت چون نخلستان زبیر در قسمت بالای نهر و نخلستان مرد انصاری پایین نهر بود، به زبیر دستور داد که اول او باغ خویش را آبیاری کند و این رسمی بود که در باغ های مجاور هم جاری بود. اما مرد انصاری از داوری پیامبر ناراحت شد و گفت آیا این قضاوت به خاطر آن بود که زبیر پسر عمه توست؟ پیامبر از این سخن سخت رنجید و به دنبال آن، آیه 56 سوره نساء نازل شد.
خدشه در اطاعت از اولی الامر چه در روزگار پیامبر (ماجرای احد، ماجرای سقیفه و ...) وچه پس از آن، مصیبت های بزرگی را برای امت اسلام رقم زد. در این میان انقلاب اسلامی اگر چه به واسطه بینش و ایمان عمیق ملت ایران - که حضرت امام(ره) آنها را بالاتر از مسلمانان حجاز در صدر اسلام توصیف می کرد - از آن آسیب های اولیه تا حدود زیادی مصون ماند، اما خالی از تکاپوی دشمنان و غفلت خودی ها نبود. نگارنده بر آن نیست که درباره تعمد برخی نخبگان یا بی خبری و غفلت آنان نسبت به ایفای نقش در سناریوهای دشمنان انقلاب داوری کند و حکم خیانت یا غفلت صادر نماید اما فارغ از اینکه حکم به غفلت یا خیانت بدهیم، در توقع دشمنان و حوادث تلخی که به بار آمد تفاوتی حاصل نمی شود. دشمنان هرگز از خلل در حاکمیت و دوگانه کردن آن منصرف نشدند.
امام هنوز به کشور مراجعت نکرده بود که امثال شاپور بختیار به میدان فرستاده شدند. سپس هنگامی که حضرت امام در مسیر ایران بود، شماری از سران جبهه ملی علم شدند. این نقشه هم نگرفت اما دشمن وارد فاز نفوذ دادن از لیبرال های مسلمان نهضت آزادی شد و به واسطه آقای بازرگان سناریوی اسب تروا بازسازی شد. ماه های اول انقلاب همچنین با موازی سازی برای رهبری امام به واسطه تبلیغ روی سیدکاظم شریعتمداری بود. ماجرای بازرگان و شریعتمداری با تدبیر امام به سر نیامده، اسب تروای ابوالحسن بنی صدر علم شد که باز هم شماری از یاران انقلاب در آن بی تأثیر نبودند. دو سه سال بعد قائم مقامی آقای منتظری به اعتبار خوش بینی برخی خواص علم شد و چالش های تازه ای را به واسطه باند آلوده، جنایتکار و خائن مهدی هاشمی پیش آورد. امام مقارن با چالش بزرگ جنگ و دشمنی های فزاینده استکبار- و تا آخرین ماه های عمر مبارک خویش - با این چالش درگیر بود. به این فهرست بلند، مشاجرات -بعضاً کم عمق و کم مایه - میان جناح های سیاسی را علاوه کنید. امام البته این چالش های بزرگ بر سر راه حاکمیت اسلامی را با شکیبایی و تدبیر و با خون دل خوردن از سرراه برداشت اما به قول حافظ «گویند سنگ لعل شود در مقام صبر - آری شود لیک به خون جگر شود.»
با رحلت آن یگانه دوران، دشمن ظاهراً دوباره عرصه را برای خدشه در اقتدار حاکمیت فراهم یافت. دشمن به روال 11 سال قبل از آن، «نقشه» داشت و دوستانی هم به هر علت بخشی از پازل او قرار گرفتند، هر چند که روند حوادث در این 02 سال شهادت می دهد سر دشمن بارها به سنگ خورد، هم به اعتبار بردباری، شجاعت، تیزبینی و تدبیر رهبر انقلاب، و هم به خاطر ایمان و بصیرت و در میانه میدان حاضر بودن مردم. دوره های سه گانه سازندگی، اصلاحات و عدالت (3 دولت) هرگز از تدارک دشمن و غفلت - و احیاناً خیانت - شماری از اصحاب انقلاب برای ایجاد خلل و دوگانگی و تشتت و تقابل در حاکمیت خالی نشد. دشمن با وجود استفاده از برخی اشخاص یا عملکردها، در رسیدن به هدف اصلی خود در نابودی نظام اسلامی یا توقف حرکت آن ناکام ماند اما توانست از این طریق بعضاً از سرعت شتابان انقلاب به سمت آرمان ها کم کند یا پیش پای این حرکت موانع ایذایی ایجاد کند.
چاره چیست؟ 1-حد قائل شدن برای منازعات و مشاجرات و اختلاف ها. هر کس در منازعه و مشاجره بی پروایی می کند، برای دشمن فرصت سازی می کند، بداند یا نداند 2-به قانون بازگشتن، و اگر گره اختلاف از مجاری عادی قانونی گشوده نشد، داوری نزد ولی امر بردن و از عمق جان به این داوری، سر نهادن. جز این رفتار کردن، طاغوتی گری و تن به حکمیت و حاکمیت طاغوت سپردن است. ما طاغوت را تنها به نمادهای آن - نمرود و فرعون و ابوسفیان و آمریکا و انگلیس و اسرائیل - می شناسیم اما امام صادق علیه السلام ضمن تأکید بر صلاحیت فقهای امانتدار و پارسا، در امر داوری می فرمایند «طاغوت همه آنهایی هستند که به غیر حق داوری کنند و حکمیت نزد آنها برده شود».
ملت ما با همه تنوع سلیقه ها، به فرمان الهی در نیکوترین وجه عمل کرد و به ویژه در حوادث پرتلاطم چند سال اخیر از این هدایت راهگشای الهی غافل نشد اما آیا همه چهره های نخبه سیاسی هم نمره بالایی در این آزمون گرفتند؟ آیا برخی رجال سیاسی با رویکرد اعوجاجی و انحرافی بر حکمیت و روگردانی از تنها مرجع ذی صلاح، در پروژه دشمن برای جعل حاکمیت دوگانه ایفای نقش نکردند؟ فرقی نمی کند. هر کس در مشاجرات سیاسی به داوری و فصل الخطاب ولی حق تن نداد، قطعه ای از قطعات پازل دشمن را سرجای خود گذاشت. کوچکترین خطا در این عرصه، پاگذاشتن در میدان مین «حاکمیت دوگانه» است و فرقی نمی کند کدام شخصیت و رجل پرسابقه سیاسی مرتکب این خطای پراز ریسک و هزینه های استراتژیک شود. می شود اسم رجال سیاسی بزرگ را - همان هایی که اغلب محل توجه و بحث بوده اند - از طیف های مختلف نوشت و با همین یک ملاک نمره داد. شما چه نمره ای به هر یک از این رجال می دهید؟
امت اسلام هر جا که به هر دلیل دچار اولیای مختلف گردید و اشخاص محترم تر از حق تلقی شدند، آسیب دید. این تعبیر استاد مطهری از قول صحابه خاص پیامبر (ص) نظیر سلمان و ابوذر است که؛ صحابه شما محترمید اما حق محترم تر است.
باید به ولایت حق برگشت و دعوت به نیکی و نهی از منکر را با این شاخص سنجید و البته از دشمنان اصلی انقلاب غافل نشد. بر این صراط باریک گام زدن، همان سنگینی و دشواری اصولگرایی توأم با بصیرت و صبراست.


نوشته شده در یکشنبه 89/2/12ساعت 10:19 عصر توسط بهنام نظرات ( ) |


Design By : Pichak