سفارش تبلیغ
صبا ویژن























امور سیاسی پایگاه بسیج شهدای محراب

سوزن نخ
گفت: یک مقام آگاه در وزارت دارایی و سازمان مالیاتی کشور اعلام کرد یکی از طلافروشان عمده که برای اخلال در پرداخت مالیات نقش زیادی داشته است، سالیانه فقط 150هزار تومان مالیات پرداخت می کند!
گفتم: ولی یک کارمند معمولی فقط طی دو ماه مبلغ 150هزار تومان مالیات می دهد.
گفت: تازه این طلافروش عمده برای تحریک دیگران به اخلال در پرداخت مالیات تلاش فراوانی هم داشته است که تقلای او با هوشیاری افراد متعهد، ناکام مانده است.
گفتم: این یارو خجالت نمی کشد که با آنهمه درآمد هنگفت و ثروت انبوه، از مالیاتی که مردم عادی و کارمندان و کارگران و هم صنفی های متعهد خود او می پردازند، استفاده می کند؟!
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: شخص پرخوری در یک میهمانی مشغول خوردن بود و آنقدر خورد و خورد و خورد که ترکید... صاحبخانه که نگران حال او شده بود گفت؛ هرکس برای دوختن شکم او سوزن و نخ بیاورد، خوراک یک ماه او را تضمین می کنم. در این هنگام، شخص پرخور با صدای ضعیفی گفت؛ در جیب کت خودم، سوزن نخ هست!

زانو
گفت: مایکل لدین مشاور امنیتی ریگان و یکی از برنامه ریزان فتنه 88 اعتراف کرد که در زمان نخست وزیری مهندس موسوی با دفتر وی ارتباط پنهان داشته است.
گفتم: مایکل لدین در جریان فتنه 88 طرح رفراندوم را هم به خاتمی پیشنهاد کرده بود و خاتمی آن را به عنوان نظر خودش! مطرح کرد و کیهان که از قضیه باخبر شده بود آبشخور آن را افشاء کرد.
گفت: مایکل لدین بنیانگذار مؤسسه امور امنیتی اسرائیل نیز هست.
گفتم: هر روز که می گذرد، برگ سیاه جدیدی از وطن فروشی سران فتنه آشکار می شود.
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: به قول ملای رومی؛
آن یکی پرسید اشتر را که هی
از کجا می آئی ای فرخنده پی؟
گفت؛ از حمام گرم کوی تو
گفت؛ خود پیداست از زانوی تو...!

هندوانه
گفت: یک سایت ضد انقلابی و حامی سران فتنه نوشته است؛ «باید روزی هزار دفعه خودمون رو لعنت کنیم که دنبال موسوی و کروبی و خاتمی راه افتادیم.»
گفتم: چشمشون کور، دنده هاشون نرم چرا دنبال اونا راه افتادند؟
گفت: این سایت نوشته که بدجوری گول خوردیم.
گفتم: خب! از قدیم و ندیم گفته اند آدم باید مواظب باشه که هر چیزی رو نخوره.
گفت: منظورش اینه که سران فتنه با تعریف و تمجیدهاشون اونا رو گول زده اند و حالا که فهمیده اند، دیگه کار از کار گذشته.
گفتم: یارو توی اتوبوس دست هاشو به کمرش زده بود. یکی بهش گفت؛ آقا! چرا اینجوری وایستادی؟ دستها تو بنداز، جا تنگ شده و یارو نگاهی به دستهاش کرد و گفت؛ پس هندونه ها کو؟!

حسرت
گفت: سایت بالاترین وابسته به منوشه امیر از آدم های بی سواد و بیکاری که قاچاقی از ایران فرار می کنند و بعد خودشان را فعال حقوق بشر و اپوزیسیون نظام جا می زنند و پناهندگی می گیرند، به شدت انتقاد کرده است.
گفتم: مگر بقیه اپوزیسیون از همین قماش نیستند؟
گفت: بالاترین نوشته، این افراد پای بیانیه های ضد جمهوری اسلامی را با عنوان های جعلی روزنامه نگار و فعال حقوق بشر و اشخاص تحت تعقیب جمهوری اسلامی امضا می کنند و آبروی بقیه اپوزیسیون را می برند!
گفتم: مگر اپوزیسیون با آنهمه جنایت و جاسوسی و وطن فروشی و کاسه لیسی هنوز آبرویی برایش مانده که بر زمین بریزد!
گفت: این سایت می گوید هرکسی نباید خودش را اپوزیسیون جا بزند بلکه ابتدا باید در داخل ایران دست به اقداماتی علیه نظام زده باشد و بعد بیاید و پناهنده شود!
گفتم: الاغی چشمش به یک اسب افتاد که زین چرمی داشت، با حسرت دستی به پالون خودش کشید و گفت؛ کاش من هم به تحصیلاتم ادامه داده بودم!


نوشته شده در جمعه 89/7/9ساعت 2:34 عصر توسط بهنام نظرات ( ) |


Design By : Pichak